entekhab | وب سایت انتخاب

arrow-right-square Created with Sketch Beta.
برچسب ها - دختر استالین
«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت ۲۶ (آخر)؛
استالین به هیچ وجه بی‌قراری و گریه بچه‌ها را نمی‌توانست تحمل کند... نامه‌های پدرم رنگ و آهنگ دیگری داشت و صرف‌نظر از لحن ملایم و پرمحبتی که در آن وجود داشت همیشه نامه‌ها را با لغاتی مانند «تو را می‌بوسم» و یا «بوسه» و از این قبیل واژه‌های مهرآمیز پایان می‌یافت. هر وقت که من از استالین خواهشی برای انجام کاری داشتم با صدای گرم و پرلطفی می‌گفت: «آخر چرا تقاضا می‌کنی. تو می‌توانی به همه دستور بدهی من هم فرمان تو را اطاعت می‌کنم. و همه چیز با دستور تو زودتر انجام می‌پذیرد.»
کد خبر: ۵۷۹۵۸۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۲۲

«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت ۲۵؛
زمان گذشته دیگر برای استالین معنی نداشت و هر خاطره و یادگاری که به سال‌های پیش پیوند می‌یافت فاقد درخشندگی و مفهوم بود و فقط در حال، در لحظه‌ای پر از شقاوت و بی‌رحمی آن زیست می‌کرد و وجود او را از دشمنی و خشم و کینه آکنده می‌ساخت. خطوط همه امیدها، رنج‌های مشترکی که او با دوستانش در ضمیر خود داشت پاک شده بود و نمی‌توانست فداکاری‌ها فعالیت‌های هم‌رزمانش را به یاد بیاورد و به آن‌ها ارج بگذارد. چنین تصور می‌شد که استالین اصلا زمان گذشته و روزهای از دست رفته را فراموش کرده و یا آن را متعلق به خود نمی‌دانست. همه چیز سال‌های دور محو و خاکستری جلوه می‌کرد و حالت او به یک مریض روحی که دچار فراموشی شده باشد شباهت داشت.
کد خبر: ۵۷۹۴۴۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۲۱

«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت ۲۴؛
«بریا» به سستی‌ها و ضعف‌های پنهانی پدرم آگاهی داشت و از روی بدخواهی همیشه به آتش وجود او دامن می‌زد یا بهتر بگویم سعی داشت آتش بدبینی و نفرت پدرم همیشه شعله‌ور باشد و او این آتش را روز به روز تیزتر می‌کرد و با شیوه مخصوص مردم شرقی با یک نوع وقاحت آشکار از او تملق می‌گفت و او را فریب می‌داد... شک نیست که تسلط شیطانی بریا بر افکار پدرم عامل بسیاری از حادثه‌ها بود چون این روباه حیله‌گر بیش از آن‌چه که به تصور بیاید استالین را مطیع و همراه خود ساخته بود.
کد خبر: ۵۷۹۲۵۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۲۰

«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت، ۲۳؛
پدرم خیلی آشکار و بدون هیچ‌گونه پرده‌پوشی حرف زدن و مباحثه درباره افراد فامیل را منع کرده بود و کسی حق نداشت با او از وضع خصوصی خویشاوندان صحبتی بکند و اصلا مایل نبود به هیچ قیمتی از آدم‌هایی که به او نسبت خانوادگی داشتند حرفی به میان آید شاید علت این طرز رفتار را او بعد از مرگ مادرم به دست آورده بود و این ضربه عمیق تعادل فکری او را به هم زد و اعتقادش را از همه دوستی‌ها سلب کرد. همین وضع خاص سبب شد که بریا حداکثر استفاده نامشروع را بکند و با زیرکانه‌ترین وسایل همه آشنایان را از او دور نگه دارد و کینه و بدبینی استالین را دامن بزند.
کد خبر: ۵۷۸۹۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۹

«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت، ۲۲؛
خوشحالی من از این پایداری و اعتماد به ارزش‌های معنوی اصول مسیحی و آئین خداپرستی چنان وجودم را لبریز می‌سازد که با غرور آمیخته به تعجب به روزهای گذشته زندگی‌ام نظر می‌افکنم و علت این طرز تفکر را از خودم می‌پرسم چون هیچ به نظرم ساده نمی‌آید که دختری در قلب آموزش‌ها و تعلیمات ماتریالیستی به حکم یک غریزه ناشناس باز هم بتواند به مذهب و آئین کهنسال پدران خود پای‌بند باشد.
کد خبر: ۵۷۸۷۵۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۷

«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت ۲۱؛
روزی که سن من به ۳۵ سالگی رسید و تجربیات فراوانی اندوختم و حوادث گوناگونی را پشت سر گذاردم متوجه شدم بر خلاف تربیت سخت و یک‌جانبه فامیلی و اجتماعی‌ام که سعی داشت مرا موجودی ضد مذهبی پرورش دهد و یک مارکسیست متعصب بار بیاورد من همچنان صمیمانه به مبادی اخلاقی و آداب قدیمی معتقد و وفادار مانده‌ام.
کد خبر: ۵۷۸۵۶۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۶

«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت ۲۰؛
بچه دیگر من کاتیا... احساس خاصی را در پدربزرگ خود برنینگیخت و در سراسر دوران زندگی خود فقط یک بار با استالین ملاقات کرد... آن زمان کاتیا دو سال و نیم از سنش می‌گذشت و گونه‌های سرخ و سالم و چشم‌های صاف و شفافش پر از لطف بود. اولین بار که پدرم او را دید با صدای بلندی خندید و در تمام شب سعی کرد که خود را شاد و خوشحال جلوه بدهد. این ملاقات در ۸ نوامبر ۱۹۵۲ [شنبه ۱۷ آبان ۱۳۳۱]روی داد و بیست سال از مرگ مادرم می‌گذشت. در چنین روزی یعنی بیستمین سال روز مرگ مادرم من کودکانم را برای دیدار پدربزرگ‌شان به محل اقامت او بردم، ولی این ملاقات به آسانی صورت نگرفت، چون در سال‌های آخر دیدن استالین به آسانی انجام نمی‌گرفت و ساعت‌ها انتظار و گذراندن مراتب اداری را ایجاب می‌کرد.
کد خبر: ۵۷۸۳۱۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۵

«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت ۱۹؛
نکته عجیب این است که استالین از هشت نوه خود فقط سه تن از آن‌ها را می‌شناخت و از نزدیک دیده بود. این سه نفر دو فرزند من و دختر برادرم «یاشا» بود. استالین بر خلاف رفتار خشونت‌آمیزش نسبت به برادرم و بیگانگی با او، به دخترش «یالوشکا» نهایت مهر و نوازش را ابراز می‌داشت. ملایمت و ابراز محبت استالین به فرزندم «یوزف» که کودک اولین شوهر من بود کاملا برایم عجیب به نظر می‌آمد.
کد خبر: ۵۷۸۱۹۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۴

«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت ۱۸؛
استالین به هیچ وجه اجازه نمی‌داد کسی در قضاوت او دخالت کند و نظر او را تغییر بدهد. خصلت پدرم در این مورد خیلی عجیب و شنیدنی است هر وقت او یکی از دوستان و نزدیکانش را در دادگاهِ فکر خود محکوم می‌کرد و او را در صف دشمنان قرار می‌داد هیچ استدلال و کوششی نتیجه نداشت و حتی احتمال داشت شخص میانجی نیز به خشم او گرفتار شود. برای او دو قطب کاملا متمایز از یکدیگر بیش‌تر وجود نداشت: یا دوست و یا دشمن. استالین موقع ملاقات و هنگام گفتگو و مشاوره با دیگران افراد را در یکی از این دو صف جا می‌داد و رفتارش را نسبت به آن‌ها تعیین می‌کرد.
کد خبر: ۵۷۷۹۹۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۳

«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت ۱۷؛
ده سال بعد از مرگ پال آلیوویچ بالاخره بریا در طرح توطئه خود موفق شد و الکساندرونوا زن بیوه دایی‌ام به اتهام شرکت در یک شبکه جاسوسی و همچنین به جرم مسموم کردن شوهر خود به زندان روانه شد و مانند خاله‌ام آنا محکومیتی به مدت ده سال برای او از طرف دادگاه صادر شد...
کد خبر: ۵۷۷۶۶۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۱

«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت ۱۶؛
پدرم دریافت کالاهای تجملی را به شدت منع کرده بود و چندین بار مادرم را به این خاطر سرزنش کرد. او به هیچ‌ وجه تحمل چنین گشاده‌بازی‌های اشرافی را نداشت و آن را برای همه مخصوصا نزدیکان خود تحریم می‌کرد. گویی دشمنیِ او با محصولات تجملیِ کارخانه‌های غرب و اصولا خارجی بی‌پایان بود و هرگز حتی برای یک لحظه قدرت تحمل بوی ادکلن و دیدن آن‌چه که از غرب می‌آمد نداشت.
کد خبر: ۵۷۷۴۷۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۰

«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت ۱۵؛
پدرم دیرزمانی بود با خانواده مادری من آشنایی داشت، تقریبا ۱۹ سال پیش از ازدواج با دخترشان با آن‌ها معاشرت می‌کرد و این رفت و آمد دنبال حادثه‌ای بود که پدرم در ایام جوانی در سال ۱۹۰۳ مادرم را از خطر مرگ نجات داد. ماجرا در باکو به وقوع پیوست؛ مادرم در آن زمان دو سال داشت و در کنار ساحل دریا به بازی مشغول بود که ناگهان به چنگ امواج افتاد و استالینِ جوان، او را از غرقاب بیرون کشید...
کد خبر: ۵۷۷۳۶۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۰۹

«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت ۱۴؛
پدربزرگ و مادربزرگ به هیچ وجه با زمانه و پیشرفت آن همگام نبودند و محیط جدید زندگی خود را آن‌طور که شایسته بود درک نمی‌کردند... هردو لباس‌های ایام پیش از انقلاب... را می‌پوشیدند. پالتوهای‌شان بدون تردید بیست سال عمر کرده بود. لباس تازه‌دوخت مادربزرگم در واقع چیزی جز پارچه‌های رنگ و رو رفته سه لباس کهنه نبود که آن را خودش دوخته بود و بدسلیقگی عجیبی چشم را آزار می‌داد. خویشاوندان و منسوبین هیأت رهبری حزب از موقعیت اجتماعی خود استفاده شایانی می‌کردند و یک زندگی مرفه و حتی تجملی را از حقوق حتمی خویش می‌دانستند و می‌توانم به جرأت بگویم جز پدر و مادربزرگ من همه سعی داشتند از مقام سیاسی و سمت اجتماعی افراد خانواده خود بهره‌برداری کنند.
کد خبر: ۵۷۷۱۴۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۰۸

«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت ۱۳؛
مادربزرگ از نیروی ناشناسی برخوردار بود که می‌توانست در بحرانی‌ترین لحظات، هنگامی که از شدت عصبانیت به خود می‌پیچید و فریاد می‌زد، ناگهان روش کاملا متفاوتی انتخاب کند و به دنبال هیاهوی چند دقیقه قبلِ خود به راحتی مطالب جدی را در کمال متانت بگوید و با مستخدمه‌ها و پیش‌خدمت‌ها صحبت نماید و همین امر سبب می‌شد که ساکنین کاخ این پیرزن عجیب را فاقد تعادل روحی بدانند و در حدس خود راجع به دیوانگی او پافشاری کنند چون بدون استثنا همه خدمتکاران او را یک پیرزن دیوانه و مجنون می‌دانستند.
کد خبر: ۵۷۷۰۱۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۰۷

«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت ۱۲؛
پدرِ مادرم «سرکج پاگولویچ آلیو» فرزند یک خانواده روستایی و ساده بود و مادربزرگِ او از نژاد کولی‌ها بود با مشخصات این اقلیت؛ یعنی چشم‌های سیاه، دندان‌های سپید و عاج‌مانند، رنگ تیره پوست و قامت بلند و لاغر. احتمال می‌رود اجداد مادرم هم از کولی‌هایی بوده‌اند که به امید دست یافتند به آزادی و رهایی از قید و بند نژاد محدود کولی خود به شرق روی آورده‌اند تا از وابستگی‌های طایفه‌ای نجات یابند.
کد خبر: ۵۷۶۸۲۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۰۶

entekhab | وب سایت انتخاب

پربازدید ها
آخرین اخبار پربحث ترین