مهرشاد ایمانی؛ سرویس تاریخ انتخاب: ۱۴ دی سالروز خودکشی لیلا زمردیان است. فردی که البته تنها زنی در تاریخ معاصر نیست که در گروههای چپگرا فعالیت میکرده و علاوه بر او چهرههایی مانند اشرف دهقان، مریم فیروز، خدیجه کشاورز، پوران بازرگان، و دیگرانی بودند که هر کدام با منشی چپگرایانه در گروههای مختلف کار میکردند و علیه نظام پهلوی اقداماتی را انجام میدادند، اما نام زمردیان در تاریخ معاصر بیشتر به دلیل همکاری غیرمستقیم در کشتن همسرش یعنی مجید شریفواقفی مطرح است؛ چه آنکه زنی ۲۷ ساله که مانند همگروهیهایش از یکسو تازه مشغول کشف و شهود مکاتب نظری بود و از سوی دیگر هر روز در اندیشه ترور و انفجار قرار داشت، طبیعتا نمیتوانست خالق اندیشه مستقل خاصی باشد. او در تاریخ معاصر مورد توجه قرار گرفت، چون اولا با تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین توسط تقی شهرام همراه شد و ثانیا شریف واقفی یعنی همسر خود را که با چنین تغییری همراه نشده بود را به مقتل فرستاد.
خانواده صدیقه یا همان لیلا زمردیان از بازاریهای مرفه تهران بودند. عباسعلی، پدرش، جواهرفروش بود و نام مادرش نرگس. خانواده زمردیان را باید خانوادهای کاملا مذهبی بدانیم، زیرا پدر او اهل قرآن بود و آنطور که گفته میشود هر روز همه بچهها برای نماز صبح بیدار میکرد و بعد از نماز برایشان قرآن میخواهند و گویا حتی تفسیر هم بلد بود. لیلا زمردیان پس از تشکیل سازمان مجاهدین خلق به واسطه پوران بازرگان، همسر محمد همسر محمد حنیفنژاد رهبر سازمان مجاهدین خلق، عضو این سازمان شد و به صورت کار تشکیلاتی را آغاز کرد کرد تا حدی که وقتی سال چهارم دانشگاه بود، به صورت مخفیانه زندگی میکرد.
یکی از اقدامات یکی از اقدامات آنها در دوره ازدواجشان بمبگذاری در شرکت جنرال الکتریک در چهارم خرداد سال ۵۳ بود، عملیاتی که صرفا باعث کشتهشدن عبدالله سلیمانی، سرایدار کارخانه، شد. آنها بمب را داخل یک گلدان کار گذاشته بودند و گلدان را روی ماشین صاحب شرکت قرار داده بودند و زمانی که سرایدار کارخانه گلدان را میبیند و میخواهد بردارد، بمب منفجر شده و جانش را از دست میدهد. پس از این عملیات هر دو تحت تعقیب کمیته مشترک ضد خرابکاری و مبارزه با تروریسم ساواک قرار گرفتند.
میرسیم به مقطع انشعاب در سازمان مجاهدین. در شرایطی که نیروهایی مانند موسوی خیابانی و مسعود رجوی در زندان بودند و حنیفنژاد هم اعدام شده بود، تقی شهران از اعضای مجاهدین که توانسته بود از زندان ساری فرار کند سعی در راهاندازی گفتمانی تازه داشت؛ اینکه مجاهدین باید رویکرد اسلامی را کنار بگذارند و با تکیه بر اندیشه مارکسیسم به ادامه مبارزه مسلحانه بپردازند. تعداد زیادی از اعضای سازمان هم به این تغییر رویکرد گرایش پیدا کردند و نزدیک به گفتمان تقی شهرام و بهرام آرام شدند. در بخشی از بیانیه تغییر ایدئولوژی سازمان آمده بود: «در آغاز گمان میکردیم میتوانیم مارکسیسم و اسلام را ترکیب دهیم و فلسفه جبر تاریخ را بدون ماتریالیسم و دیالکتیک بپذیریم. اینک دریافتیم که چنین پنداری ناممکن است. ما مارکسیسم را انتخاب کردیم، زیرا راه درست و واقعی برای رها ساختن طبقه کارگرِ زیرِ سلطه است».
این بیانیه به شدت فضای سیاسی رو تحت تأثیر قرار داد. مسئله مهم این بود که طیف اسلامگرای مجاهدین عموما در زندان بودن و عملا امکان مقابله با گفتمان شهرام رو نداشتن. در این فضا زمردیان هم به طیف مارکسیست سازمان گرایش پیدا کرده بود.
در همین زمان است که بر اساس تصمیم سازمان، زمردیان به عقد شریفواقفی در میآید. عزت شاهی در خاطرات خود درباره این ازدواج مینویسد: «در آن شرایط زمانی مصالح تشکیلات بالاتر از هر اصل، ضابطه و مصلحتی بود، لذا مرکزیت به هر وسیلهای تمسک میجست تا حرکتها مخالف را کنترل کند. در این میان برای کنترل شریفواقفی قرار شد که لیلا زمردیان همسر او باشد. لیلا مارکسیست بود و مجید مسلمان، اما مجید با امید به اینکه بتواند بر روی او اثر بگذارد تن به چنین وصلتی داد. در همین ارتباط مجید مطالبی از طرح نقشه، برنامه و تصمیماتش را با لیلا در میان گذاشت و لیلا هم تمام آنها را به شهرام و آرام منتقل کرد. برادر لیلا، علیرضا زمردیان، اولین فرد از مجاهدین بود که از طریق محمد مهرآیین با من تماس گرفت».
در این مقطع است که اختلافاتی شدید میان شریفواقفی و شهرام به وجود میآید تا حدی که مخالفتهای شریفواقفی باعث شد که او از شورای مرکزی اخراج شود. اختلافات شهرام و آرام با شریفواقفی به حدی بالا گرفت که در مقالهای با عنوان «پرچم مبارزه ایدئولوژیک را برافراشتهتر سازیم» که در آذر ماه سال ۵۳ در نشریه سازمان چاپ شد؛ شریف واقفی به شدت مورد انتقاد تشکیلاتی قرار گرفت. شریفواقفی بر هویت اسلامی سازمان تأکید داشت و شهرام هم قصد داشت سازمان را به طور کلی تغییری ماهیتی در سازمان به وجود آورد؛ یعنی از اسلام به سمت مارکسیست حرکت کند.
علاوه بر شریفواقفی، صمدیه لباف هم به وحید افراخته گفته بود که به دلیل مسائل اعتقادی نمیخواهد به همکاری با سازمان ادامه دهد. سازمان تصمیم گرفت که با شریف واقفی و صمدیه لباف گفتگو کند؛ همین شد که در فرودرین سال ۵۴ بین وحید افراخته، به نمایندگی از مرکزیت سازمان با شریفواقفی و صمدیه لباف تماس گرفته شد که آنها صریحا گفتند دیگر نمیخواهیم با سازمان کار کنیم و تصمیم به جدایی داریم.
نقش زمردیان در این مقطع بسیار مهم میشود. او به تقی شهرام اطلاع میدهد که شریفواقفی به همراه صمدیه لباف و سعید شاهسوندی مشغول ایجاد گروهی جدید هستند. در همین زمان است که سازمان تصمیم میگیرد که این دو را حذف کند شاید به دلیل ترس از نوعی انتقامگیری به همین دلیل دستور صادر شد که هر دوی اینها ترور شوند؛ بنابراین طرح ترور ریخته شد.
طبق قراری که از طریق لیلا زمردیان به شریفواقفی ابلاغ شد، او باید با وحید افراخته در ساعت چهار بعدازظهر روز ۱۶ اردیبهشت سال ۵۴ در سهراه بوذرجمهری نو یا همان ۱۵ خرداد شرقی کنونی دیدار میکرد. لیلا زمردیان تصور میکرد که این قرار برای گفتگو میان آنهاست و نمیدانست قصد سازمان از این قرار ملاقات ترور شریفواقفی است. محسن سیدخاموشی و حسین سیاهکلاه در یکی از کوچههای خیابان ادیبالممالک مستقر شده بودند و در انتظار ورود شریفواقفی به سر میبردند. طبق برنامه، لیلا بیآنکه بداند قرار است چه رخ دهد، شریفواقفی را با محل ملاقات همراه کرد و بعد از رسیدن محل را ترک کرد. شریف واقفی رسید و افراخته او را به داخل خیابان ادیب برد. زمانی که در کوچه محل ملاقات دو عضو دیگر رسیدند، حسین سیاهکلاه یک گلوله از روبهرو به صورت شریفواقفی و وحید افراخته هم گلولهای از پشت سر به او شلیک کرد. آنها به سرعت جسد شریفواقفی را در صندوق عقب اتومبیلی که از قبل آماده کرده بودند قرار دادند. افراخته و دو نفر دیگر با رانندگی محسن خاموشی به سوی بیابانهای مسگرآباد حرکت کردند. در آنجا شکم شریفواقفی بهدست خاموشی و سیاهکلاه پاره شد و در آن، محلول بنزین و کلرات و شکر ریختند و آتش زدند. پس از سوزاندن جسد، آن را قطعهقطعه کردند و در چند نقطه دفن کردند. به علت سوزاندن و مثلهکردن جسد، یکی از دستهای حسین سیاهکلاه مقداری سوخت که در نتیجه نتوانست در برنامه بعدی یعنی ترور صمدیه لباف که قرار بود بعدازظهر اجرا شود شرکت کند. به گفته عزت شاهی آنها حدود ساعت هفت و هشت شب به سر قرار با صمدیه لباف رفتند. آنها نمیدانستند که در همان روز صمدیه با شریف واقفی قرار داشته و به دلیل آنکه صمدیه اطلاعی از سلامت شریفواقفی دریافت نکرده بود، شک کرده بود و با احتیاط بر سر قرار با افراخته حاضر شد. وقتی صمدیه به قرار میرسد، افراخته به سمت او شلیک میکند که این تیراندازی منجر به مرگ صمدیه نمیشود و فقط یکی از گلولهها به گونه صمدیه میخورد از آن سمت خارج میشود و صمدیه هم فرار میکند و جای زخم این شلیک تا پایان عمرش یعنی زمانی که اعدام شد هم بر صورتش وجود داشت.
به هر روی شریف واقفی کشته میشود؛ با عاملیت غیرمستقیم همسرش یعنی لیلا زمردیان. زمردیان هم چندی بعد از ترور شریفواقفی زمردیان که از قبل تحت تعقیب بود از سوی ساواک شناسایی میشود؛ و زمردیان که متوجه میشود در آستانه دستگیری است پا به فرار میگذارد و در نهایت بعد از تعقیب و گریز از فرار ناامید میشود و با قرص سیانور خودکشی میکند.
منابع:
۱. خاطرات عزت شاهی، تدوین محسن کاظمی، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی.
۲. کتاب عبور از سازمان (مجید شریف واقفی به روایت اسناد) تألیف شهرزاد ساسانپور، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
۳. اعترافات وحید افراخته در دادگاه.
۴. اعترافات بهرام آرام در دادگاه.