ماجرای قتل محمد مسعود، مدیر «مرد امروز» به روایت حسین مکی؛
بعدها معلوم شد که محمد مسعود نامهای هم به خط رزمآرا و به عنوان خسرو روزبه به دست آورده بود و عین آن را بنا بود در روزنامه گراور کند. خود مسعود سه چهار روز قبل از کشته شدنش موضوع این نامه را برای دکتر بقایی تعریف کرده بود.
کد خبر: ۶۶۲۰۰۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۲۲
روسپیگری در تهران دهه ۴۰ و جغرافیای آن،
در سال ۱۲۹۸ شخصی به نام زالمحمدخان، روسپیانی را که پیش از او در محلهای به نام «محلهی قجرها»ی شهر تهران مسکن داشتهاند بدانجا کوچانده است. از آن روزگار شهرنو سازمان یافته و به صورت یک محلهی روسپیخانهها شکل گرفته است... قلعه دو خیابان دارد: هر دو بنبست و به موازات یکدیگر به نامهای حاج عبدالمحمود و قوامدفتر. سی کوچه خیابانها را به هم مربوط میسازد. خیابانها خاکی هستند و ناهموار.
کد خبر: ۶۶۱۱۶۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۱۷
گزارشی خواندنی درباره یکی از معروف ترین قهوه خانه های ایران ۶۷ سال پیش؛
عموم مشتریان این قهوهخانه را عدهای بنا و معمار و نقاش و کارگر تشکیل میدهند که در حقیقت امروزه به صورت باشگاه بنایان و معماران و نقاشان تهران درآمده است... قصههای شبانهی مرشد عباس نیز در بین مشتریان قهوهخانهي یوزباشی علاقهمندان زیادی دارد و اغلب آنان برای اینکه از نزدیک ناظر کلمات و حرکات هیجانانگیز «مرشد عباس» باشند ساعتها قبل از شروع برنامه جای مناسبی را برای خود تهیه میکنند.
کد خبر: ۶۵۹۷۷۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۰۹
داستان مدرسه رفتن محمدعلی جمالزاده به قلم خودش؛
روزی یک نفر از دوستان که ادعای انگلیسدانی داشت در روزنامهای که به زبان انگلیسی بود خبری راجع به ایران دید... از او درخواست نمودیم آن خبر را برایمان ترجمه نماید. گفت... نوشته است که محمدعلیشاه به سید جمالالدین و ملکالمتکلمین ترفیع رتبه داده است. طولی نکشید که فهمیدیم مترجم «بالا بردن بر سر دار را» ترفیع رتبه فهمیده بوده است، چنانکه میدانید قسمتی از این خبر هم حقیقت نداشت، چون سید جمال را که پدر نگارنده باشد به دار نیاویختند بلکه چندی بعد در زندان حکومتی بروجرد خفه کردند.
کد خبر: ۶۴۵۵۹۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۱
داستان مدرسه رفتن محمدعلی جمالزاده به قلم خودش؛
پدرم... مرا به مدرسهی «ادب» از موسسات مرحوم حاجی میرزا یحیی دولتآبادی... در محلهی امامزاده یحیی گذاشت. راه خیلی دور بود و هر روز بایستی چهار بار آن راه را از محلهی سید ناصرالدین - خیابان خیام کنونی - تا نزدیکیهای ایستگاه خط آهن شاهزاده عبدالعظیم پیاده دواندوان بپیمایم... در مدرسهی ادب بعدازظهرها به صدای اذان محسنخان قجر که صدای خوبی داشت شاگردها نماز جماعت میخواندند و منِ بچه سید معمم هم پیشنماز بودم.
کد خبر: ۶۴۵۴۴۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۰
داستان مدرسه رفتن محمدعلی جمالزاده به قلم خودش؛
در همان اوقات به دستیاری دو نفر از اشخاص نسبتا روشن و ترقیخواه (میرزا علیخان و حاجی جواد صراف) مدرسهای به طرز جدید باز شد... افسوس که این مدرسه عمر بسیار کوتاهی داشت بدین معنی که روزی ریختند و مدرسه را در و تخته کردند و حاجی جواد را بردند در مسجد شاه به امر آقا نجفی حد شرعی در حقش جاری ساختند و میرزا علیخان فراری و متواری گردید و باز سرِ من بیکلاه ماند.
کد خبر: ۶۴۵۳۱۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۰۹
داستان مدرسه رفتن محمدعلی جمالزاده به قلم خودش؛
در آن اوقات پدرم مدام از ترس ظلالسلطان و حاکم شهر و آقای نجفی (ملا محمدتقی) ملای شهر از اصفهان فراری بود... همین که در نزد صحاف کورهسوادی پیدا کردم به مدرسهی آخوندها و طلاب علم که در دهنهی بازار بیدآباد در کنار نهر معروف به «ماری بابا حسن» (ماری در زبان اصفهانی به معنی رود و نهر است) واقع بود رفتیم. عمامه به سرم گذاشتند و با همهی صغر سن به صورت طلاب علوم دینیه درآمدم... در آن زمان بیشتر از ده سال نداشتم و با وجود این اسمم را «رجیل» که مصغر «رجل» است گذاشته بودند.
کد خبر: ۶۴۵۱۳۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۰۸
روزنامهگردی در «انتخاب»؛
جواهرات سلطنتی انگلستان جالب است همانطور که جواهرات روسیه و ترکیه چشمها را خیره میکند، اما در دنیای امروزی مجموعه جواهرات سلطنتی ایران چه از نظر کیفیت و چه از نظر کمیت افسانهای است و برای انسان باورنکردنی است و من موقعی که به عکسهایی که از مجموعه جواهرات داشتهام مینگرم هنوز نمیتوانم وجود آن همه جواهر را باور کنم.
کد خبر: ۶۴۳۳۳۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۷/۲۷
روزنامهگردی در «انتخاب»؛
در سال ۱۳۲۴ یک شب خسته و مانده از اداره میآمدم، دمِ کوچهی یکی از خیابانها سخت تنگم گرفت... از روی استیصال و فشار به سرعت داخل کوچه شدم و مختصر ادراری کردم، هنوز بند خود را محکم نکرده بودم که دستی محکم روی شانهام سنگینی کرد و از آنجا یکسر مرا به جرم «ادرار غیرمجاز»! به کلانتری بردند. آن روز مواجه با شب عید نوروز بود، بلافاصله بازجویی شروع شد و پروندهی قطوری دائر به «ادرار غیرمجاز» حقیر تشکیل دادند...
کد خبر: ۶۴۲۹۷۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۷/۲۵
محمد ساعد مراغهای، ساعدالوزرا، به روایت خودش؛
هفدهم آذر ۱۳۲۱ من وزیر خارجهی قوامالسلطنه بودم که در تهران قحطی نان شد و شورش مردم گرسنه. قوامالسلطنه سرهنگ ابراهیم ارفع برادر سرلشگر حسن ارفع را به هیات وزرا خواست و جلوی همهی ما به او گفت برو مردم را به گلوله ببند. سرهنگ ارفع راست مقابل قوامالسلطنه ایستاد، توی چشمهای او نگاه کرد و گفت: «من گرسنه را به گلوله نمیبندم.» و رفت و خانهنشین شد.
کد خبر: ۶۳۵۴۱۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۰۹
«سرگذشت و شرح مبارزات فرخی یزدی» به قلم حسین مکی؛
صدرهاشمی در جلد سوم کتاب «تاریخ جراید و مجلات کشور» چنین نوشته است: روزنامه طوفان در تهران به صاحبامتیازی و موسس فرخی و مدیرمسئولی موسویزاده تاسیس و شماره اول آن در تاریخ جمعه ۲ ذیحجه مطابق با ۲ سنبله [شهریور]۱۳۰۰ شمسی انتشار یافته است. روزنامه طوفان با کلیشه سرخ که حکایت از انقلابی بودن آن مینموده و به طرفداری از توده رنجبر و دهقان و هواداری کارگران منتشر میشده و به همین جهت... مدیر آن مرحوم فرخی در اغلب کابینهها یا حبس و یا تبعید شده است.
کد خبر: ۶۲۲۰۰۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۱۸
قسمت ۲
در محلی که جنازه کشف میشود مامورین شروع به تحقیق کرده و اطلاع حاصل میکنند که یک نفر سرباز فراری موسوم به حسن اورنگی در باغهای اطراف دروازه بالاخیابان زندگی میکند و از راه اخاذی از زنهایی که در آن حدود میباشند امرار معاش مینماید و حتی مرتکب هتک ناموس زنهای مزبور شده و به عَنف [خشونت] از آنها پول میگیرد... منزل مزبور که حسن در آنجا دستگیر شده است محل شیرهخانه است که اغلب معتادین به آنجا مراجعه میکنند و حسن اورنگی چون اخیرا معتاد به افیون و شیره شده بود به آنجا رفته بود که غفلتا دستگیر شد.
کد خبر: ۶۱۵۴۱۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۰۹
«مسافرت در داخله تهران»، در ۸۸ سال پیش؛
دکتر پرسید: ... «این شخص [اسماعیل] بزاز چه کرده که خیابانی را به نام او کردهاند؟!» گفتم: «... اسماعیل بزاز یکی از مقلدین و بازیگرها و مسخرههای عهد ناصری بوده و در عصر خود این تقلید هم از تمدن اروپا شده بود که دربار سلاطین مسخرههایی مانند این شخص و کریم شیرهای و اخیرا شیخ شیپور داشت... شما حق دارید متاسف باشید از اینکه به جای خیابان شیخ عطار و خیابان فیض و خیابان محمود شبستری بشنوید خیابانی به نام همان اسماعیل بزاز و گذری به نام لوطی صالح که از همان طبقه بوده است در طهران موجود و محلهای از محلات مرکزی طهران قرب چهارسوق بزرگ و هفتتن به نام اوست.»
کد خبر: ۶۱۴۸۸۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۰۶
«مسافرت در داخله تهران»، در ۸۸ سال پیش؛
حاجی شب آمد خانه روی دست و پایش افتاده گفتم: «حاجی جان ما داغ دیدهایم از سرگذشت مهری عبرت نگرفتهای؟ ما همین یک دختر را داریم، او را هم تو داری دقکش میکنی، چه کنیم بچههای ما سودایی هستند، همه مرض عشق دارند؟ این محیط کثیف جز فساد اخلاق چیزی را ترویج نمیکند تا بوده چنین بوده و باز همین است که هست. آثار مسموم این محیط هم مثل خود او کثیف است چه باید کرد؟ از حبس و شکنجه کردن دختر چه نتیجه؟ فکر اساسی باید کرد.»... حاجی گفت: «چه کنم؟ کار از کار گذشته، جگرم هنوز برای مهری میسوزد اما کار رسوایی این دختره از خواهرش گذشته است. میترسم انگشتنمای خاص و عام شوم. کاش این دخترهای من در گهواره مرده بودند و به ثمر نمیرسیدند که برای پدر و مادر رسوایی بار آورند...»
کد خبر: ۶۱۳۵۷۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۳۰
«مسافرت در داخله طهران»، در ۸۸ سال پیش؛
هرگز آرزو نمیکنم که برای او مثل یک زن ایرانی باشم... زن ایرانی در تجمل و خانهداری و بچهداری خوب است ولی عدم توجه او به اینکه زن هم انسان است و باید معرفتی داشته باشد و صرف تمام قوای روحی و بدنی برای رخت و شکم روح تفکر را در او کشته به طوری که شاید در سایر آرزوهای مدنی که امروز غوغای آن در عالم نسوان بلند است به گرد زنهای نیممتمدن مغرب هم نرسد و بالاخره در نظر من زن ایرانی آدمیزاده است فارغالتحصیل از فکر و هوش و مستِ رخت و شکم، تا جوان است مفتون تملقات مرد و همین که پیر شد خودبهخود منتظر مرگ است...
کد خبر: ۶۱۲۸۰۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۲۵
به طوری که تحقیق شده اکنون در تهران بیش از پانصد کافه و کاباره و اغذیهفروشی بزرگ دایر است. البته تعداد اغذیهفروشیها به نسبت کافههایی که در آنها ساز و آواز و رقص دایر است بیشتر است یعنی میتوان گفت سیصد اغذیهفروشی است و دویست کافه و کاباره و بار... چه بخواهید و چه نخواهید با این حساب دو دو تا چهار تا همه شب سه میلیون و سیصد و شصت هزار تومان از ما بهتران پول مشروب و خوراک در این کافهها میدهند.
کد خبر: ۶۰۲۰۲۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۲۶
سرویس تاریخ «انتخاب»: مجله خواندنیها در شماره اول آذر خود به سال ۱۳۳۱، یعنی درست نزدیک به یک سال پس از دستور دکتر مصدق مبنی بر بسته شدن کنسولگریهای انگلیس در ایران، گزارشی مفصل درباره جاسوسان انگلیسی در ایران منتشر کرد. این گزارش نشان میداد که جاسوسان انگلیسی در چه شمایلی برای سفارت متبوع خود خبر جمع میکردند و حتی برخی از آنان چه سوابق درازمدتی داشتند از جمله هانری ناوارا که در دوره حضور متفقین در ایران هجده ساعت در بالای درخت کشیک آیتالله کاشانی را میکشید تا بالاخره ایشان را دستگیر کرد.
کد خبر: ۵۸۷۴۴۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۱۰
جزئیات دستگیری دکتر فاطمی در یکی از کوچههای فرعی تجریش؛
منزل محسنی در یکی از کوچههای فرعی تجریش قرار دارد و دکتر فاطمی که تا زمان دستگیری بیش از دویست منزل عوض کرده بود مدتی بود که در این منزل سکونت گزیده بود./ همین که وارد اطاق دوم شدند یک شیخ ریشبلند در حالی که روی مبل نشسته بود دیده شد... پشت چشمهای فاطمی کمی برآمده و گوشتآلود است. همین قضیه باعث شد که شناخته شود. سرگرد مولوی همین که فاطمی را شناخت به قدری خوشحال شد و از طرفی احساساتش تحریک گردید که بیاختیار فریاد زد «جاوید شاه»...
کد خبر: ۵۳۶۴۲۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۵
ماجرای ورود قوای روس به خاک ایران و تصمیم احمدشاه مبنی بر تخلیه پایتخت؛
قشون روس تزاری از سرحد عبور کرده بر خلاف اعلام بیطرفی ایران خاک مقدس ما را پایمال و به طرف طهران در حال حرکت بود... من که به مجلس رفتم در تالار پذیرایی، جلسه خصوصی منعقد بود. از طرف سلطان احمدشاه به ریاست مجلس اطلاع داده شده بود که شاه و دولت به اصفهان میروند و پایتخت تخلیه میشود. نمایندگان مجلس شورای ملی هم به اصفهان بیایند.
کد خبر: ۵۳۰۶۰۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۹
روزنامه گردی در «انتخاب»؛
در مشهد تریاک خروار خروار وارد میشود و هر شب صدها شیرهکشخانه علنا دایر است. مشروبات الکلی با اینکه اخیرا سخت گرفتهاند کامیون کامیون وارد و به فروش میرسد./ در زمستان بم اگر ارباب رحم بکند زارعین در انبارهای کاه زندگی میکنند و الا باید در سرما بمیرند.
کد خبر: ۵۱۹۶۴۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۳