سرویس تاریخ «انتخاب»؛ خبرنگار روزنامهی «صدای وطن» آقای محمودی عضو دونپایهی بنگاه حمل و نقل را از خیلی پیشتر از سال ۱۳۲۹ خورشیدی میشناخت، تا آنجایی که یادش میآمد محمودی آدم عاقلی بود، حرفهای حسابی میزد و مشاعرش حسابی سرجایش بود؛ اما چند روز پیش وقتی بعد از سالها محمودی را اتفاقی دید، از تعجب داشت شاخ درمیآورد؛ محمودی دیگر آن آدم سابق نبود، سر و وضعش عوض شده بود و مدام پرت و پلا میگفت. خبرنگار صدای وطن از رفقای مشترکشان علت را پرسید، دوستی گفت: «شرح حال او را گوش کن تا تصدیق کنی که دیوانگی او چندان هم بیجهت نیست. تو خودت هم اگر به جای او بودی دیوانه که هیچ خودکشی میکردی». این جملات را که شنید، مو بر اندامش راست شد و از روز بعد که خود م. محمودی کارمند دونپایهی بنگاه کل حمل و از سیر تا پیاز ماجرایش را برایش تعریف کرد، هر صبح که میخواست از خانه بیرون بزند، به اهل خانه میگفت درست نگاهش کنند که عاقل است یا دیوانه و اگر دیوانه به خانه برگشت یکوقت تعجب نکنند، چون دیوانهی سابقهداری نیست!
م محمودی حی و حاضر خودش شرح حالش را اینطور روایت کرد:
در سال ۱۳۲۴ یک شب خسته و مانده از اداره میآمدم، دمِ کوچهی یکی از خیابانها سخت تنگم گرفت - شما هم بشرید ممکن است اینطور بشوید. از برکت سرِ شهرداری مستراح عمومی هم مخصوص اشراف شمال شهر است، در جنوب شهر خبری نیست -من از روی استیصال و فشار به سرعت داخل کوچه شدم و مختصر ادراری کردم، هنوز بند خود را محکم نکرده بودم که دستی محکم روی شانهام سنگینی کرد و از آنجا یکسر مرا به جرم «ادرار غیرمجاز»! به کلانتری بردند. آن روز مواجه با شب عید نوروز بود، بلافاصله بازجویی شروع شد و پروندهی قطوری دائر به «ادرار غیرمجاز» حقیر تشکیل دادند و بنده هم جای شما خالی در زیرزمین کلانتری...! بازداشت شدم. به همان نام و نشانی بازداشت من در کلانتری مواجه با تعطیلات عید شد و هفت روز طول کشید. از آنجا هم بلافاصله مرا با چاقوکشها و دزدها و جیببرها در یک ماشین سربسته انداختند و بدون اینکه کسی بپرسد چهکارهای هرچه التماس کردم کسی به دادم نرسید. یکسر مرا به زندان بردند و تحویل دادند. جای شما خالی! چهار سال تمام به جرم ادرار غیرمجاز در محبس شهربانی زندانی بودم.
در این مدت از بس کاغذ نوشتم و به عدلیه التماس کردم همه خسته شده بودند. من [می]پرسیدم: «آخر اگر ادرار غیرمجاز چهار سال هم زندانی داشته باشد چهار سال بنده تمام شده است به دادم برسید.»، اما مثل اینکه من در قبرستان برای مردهها «یس [یاسین]» میخواندم. هر سال وقتی دادستان عوض میشد یا رئیس زندان برای سرکشی زنجیریها و زندانیها میآمد نام مرا یادداشت میکرد که فوری اقدام کند؛ اما چهار سال پروندهی ادرار غیرمجاز بنده طبق مقررات مشغول گردش و سیر اداری بود و کسی نمیدانست که این حقیر به چه جرمی بازداشت شدهام تا اینکه یک روزی پس از چهار سال به سراغ من آمدند که «بیا برو ادارهی نظارت وزارت عدلیه» وقتی آنجا رفتم داد و بیداد کردم که «آخر در کدام دیوان یلخی آدم را بدون محاکمه چهار سال زندانی میکنند؟!» در این موقع همهی قضات و حافظان قانون که گوش تا گوش نشسته بودند نگاهی چپ و راست از زیر عینک به بنده انداختند و یکی از آنها گفت: «پرت میگه دیوانه شده. آقا چرا دیوانه را به زندان بردهاند؟! باید به دارالمجانین برود.» هنوز حرفم تمام نشده بود که یخهی مرا گرفته و تحویل دارالمجانینم دادند.
داد و بیداد و التماس من به جایی نرسید وقتی دکتر مرا دیدن کرد و شرححالم را شنید که چهار سال بدون گناه و جرم زندانی بودهام دندانهای سیاهش را بیرون انداخت، قاه قاه خندید و گفت: «همین حرف دلیل دیوانگی تو است مگر کسی را تا جرم نکرده باشد چهار سال در زندان نگاه میدارند؟!» عاقبت پس از یک سال از بس داد و بیداد کردم از دستم خسته شدند مرا بیرون کردند. بعد از مدتی دوندگی در ادارهی نظارت آخرش نامه به دستم دادند که بیگناه بودهام و در اثر اهمال منشی بازپرسی روز بعد از تعطیلات عید ۴ سال پیش [۱۳۲۵]حکم آزادی من ابلاغ نشد و ۱۵۰۰ روز یعنی چهار سال در زندان به سر بردهام و یک سال و نیم در دارالمجانین!
برای اینکه خیال نکنید من دروغ میگویم و جعل میکنم این هم حکم ادارهی نظارت:
«وزارت دادگستری
اداره نظارت
تاریخ ۲۴ ر ۱۱ ر ۲۸
شماره: ۳۳ ر ۲۰۹
آقای م. محمودی
عطف به شکوائیههای متعددی که راجع به تعقیب کیفری و بازداشت خودتان نوشتهاید اشعار میدارند که پروندههای کیفری شماره ۱۳ ر ۱۱ ر ۲۴ – ۱۰۱۸ و ۲۱ ر ۳ ر ۲۶ -۲۴۴ که به اتهام شما تنظیم شده بود از طرف بازپرس مربوطه پس از رسیدگی منتهی به صدور قرار موقوفی تعقیب با موافقت دادسرای شهرستان تهران گردید و در جریان رسیدگی پروندهها ایراد انتظامی به نظر نرسیده راجع به اینکه مدتی بعد از قرار موقوفی تعقیب (یعنی چهار سال؟!) بازداشت بودید، چون از طرف بازپرس مربوطه بلافاصله بعد از صدور قرار موقوفی تعقیب، دستور آزادی و رفع بازداشت شما داده شده و منشی بازپرس در اجرای دستور مزبور اهمال و مسامحه کرده ضمن نامهی شمارهی ۱۷۳۰۹، ۲۳ ر ۹ ر ۲۸ مراتب به ادارهی بازرسی امور اداری اعلام گردید که نامبرده را مورد تعقیب و مواخذهی اداری قرار دهند.
رئیس اداره نظارت» (خواندنیها، سال ۱۱، شمارهی ۶۲۰، شنبه ۲۲ مهر ۱۳۲۹، صص ۱۱ و ۱۲ به نقل از «صدای وطن»)
از فکر بیشتر راهگذارنی که از کوچهها و خیابانهای تهران عبور میکنند یک جمله خطور میکند و آن این است که «اینجا خیابان است یا مستراح؟» خیابانی نیست که انسان از آن بگذرد و آن را تمیز ببیند. در تمام خیابانها از شرق گرفته تا غرب و از شمال تا جنوب مردها کنار پیادهروها مینشینند و در ملأ عام ادرار میکنند.