arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۰۲۰۲۷
تاریخ انتشار: ۰۲ : ۲۰ - ۲۶ بهمن ۱۳۹۹

گزارشی خواندنی از وضعیت کافه‌های تهرانِ ۶۳ سال پیش / شبی بیش از سه میلیون تومان صرف باده‌گساری می‌شود!

به طوری که تحقیق شده اکنون در تهران بیش از پانصد کافه و کاباره و اغذیه‌فروشی بزرگ دایر است. البته تعداد اغذیه‌فروشی‌ها به نسبت کافه‌هایی که در آن‌ها ساز و آواز و رقص دایر است بیش‌تر است یعنی می‌توان گفت سیصد اغذیه‌فروشی است و دویست کافه و کاباره و بار... چه بخواهید و چه نخواهید با این حساب دو دو تا چهار تا همه شب سه میلیون و سیصد و شصت هزار تومان از ما بهتران پول مشروب و خوراک در این کافه‌ها می‌دهند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ جمعیت تهران در سال ۱۳۳۶، بر اساس سرشماری سال پیش از آن، بیش از یک و نیم میلیون نفر بود. در همین زمان حدود پانصد کافه و کاباره و اغذیه‌فروشی در پایتخت وجود داشت، یعنی به طور متوسط به ازای هر ۳ هزار تن، یک کافه، کاباره یا اغذیه‌فروشی. شماری که تا چند سال پیش از آن بسیار کمتر بود و به تعداد انگشتان دو دست هم نمی‌رسید. در زمستان همین سال مجله خواندنی‌ها (شماره ۴۳، سال هیجدهم، شنبه ۲۶ بهمن‌ماه ۱۳۳۶، صص ۱۲-۱۸ و ۴۶) گزارشی خواندنی از کافه‌ها و کاباره‌های تهران تهیه کرد. بر اساس آماری که این گزارش ارائه می‌داد، مردم پایتخت در هر شب سه میلیون تومان صرف باده‌گساری خود می‌کردند. در این گزارش همچنین نوع مشتریان، فضای این مکان‌ها، کارکنان آنان، نوع غذا‌ها و نوشیدنی‌های ارائه‌شده در آن‌ها و نیز بهای هرکدام با جزئیات توضیح داده شده بود. این گزارش مفصل را در ادامه می‌خوانید:


تا چند سال قبل تعداد کافه‌ها و مشروب‌فروشی‌ها در تهران انگشت‌شمار بود و هم‌چنین مصرف نوشابه‌های الکلی نیز خیلی کم و با این‌که قیمت آن‌ها هم کمتر از امروز بود، اما از طرف مردم زیاد استقبال نمی‌شد و مردم خود را سرگرم کار‌ها و تفریحات دیگری می‌کردند. اما امروز اگر گفته شود تعداد کافه‌ها، کاباره‌ها، بار‌ها و هتل‌ها و اغذیه‌فروشی‌ها از مدارس و مساجد بیش‌تر شده است اغراق نیست، زیرا در مدت چهار پنج سال اخیر به قدری کافه جدید دایر گردیده و آن‌چنان مردم از این قبیل اماکن استقبال کرده‌اند که آمار صحیحی ندارند و ناگزیر شهرداری و اداره اماکن این کافه‌ها را نیز مانند سینما‌ها به درجه تقسیم کرده‌اند، ولی موضوع طبقه‌بندی کافه کاباره‌ها مثل سینما‌ها نیست و در کافه درجه سه و چهار نیز اکنون همان وضعی موجود است که در کافه‌های درجه یک هست فقط دکوراسیون و وضع داخلی آن‌ها متفاوت است.

جلب مشتری به عناوین مختلف

همان‌طور که گفته شد تعداد این کافه‌ها زیاد شده و صاحبان آن‌ها مجبورند با هم رقابت کنند و به هر وسیله‌ای ممکن است متشبت گردند [چنگ بزنند – انتخاب] تا مشتریان را به طرف خود جلب نمایند.
از این حیث همه‌روزه مبالغ زیادی خرج تبلیغ آگهی می‌کنند و نام‌های عجیب و غریبی به روی کافه‌های خود می‌گذارند که مردم را جلب نمایند.

البته پول تبلیغ را از مشتریان خود به طرق مختلف می‌گیرند و نمی‌گذارند به منافع‌شان لطمه وارد آید.

یکی دیگر از راه‌های تبلیغ و پروپاگاند کافه‌ها به وسیله معرفی هنرمندانِ! زن به عمل می‌آید و اغلب با معرفی چند رقاصه و آوازخان به عنوان این‌که اسپانیولی یا ایتالیایی هستند مردم را به طرف کافه‌ها می‌کشانند و این زن‌ها که بیش‌ترشان در کشور‌های خود با وضع رقت‌باری زندگی می‌کردند و مشاغلی از قبیل رخت‌شویی و اتوکشی داشتند به طوری با مهارت دل از مشتریان سرمست البته دورادور و در تاریکی می‌ربایند و طنازی و عشوه‌گری می‌کنند که عقل از سر و دل از کف آن‌ها می‌ربایند.

این‌که گفته شد در تاریکی دل‌ربایی می‌کنند از این جهت است که اکثر این رقاصه‌ها پیر و دارای صورت‌های پرچین و چروکی می‌باشند و به قول عوام از دور دل می‌برند و از نزدیک زَهره را؛ و به همین جهت کار و بار و جلوه‌گری‌شان در تاریکی بهتر و بیش‌تر است و اگر هم بخواهند در روشنایی هنرنمایی کنند طفلک‌ها آن‌قدر قانع هستند که به یک لامپ کم‌نور قرمزرنگ اکتفا می‌نمایند و اگر بدون دستور آن‌ها غفلتا چراغ سن یا بار را روشن کنند موجب خشم و عصبانیت آشکار آن‌ها خواهد شد.

ولی با این همه عده‌ای از مشتریان کافه‌ها که ساعت‌ها در کافه به صرف باده مشغول‌اند هنگامی که سرشان خوب گرم شد و به حساب روی پای‌شان بند نبودند و یکی را چهار تا دیدند همین قیافه‌های کریه در نظرشان ملکه‌های وجاهت جلوه می‌کند و حاضرند مبالغ زیادی بپردازند تا یکی دو ساعت از مصاحبت و معاشرت این پریچهرگان! متمتع گردند.

پشتِ بار!

این زن‌ها غیر از رقصیدن و یا بعضی‌ها آواز خواندن که اغلب صدای انکرالاصوات خود را در محیط پردود و مشمئزکننده کافه هرچه بیش‌تر بلند می‌کنند وظیفه دیگری هم دارند و آن اداره کردن بار است. اداره کردن بار ضمنا خیلی هم مهارت و عشوه‌گری می‌خواهد و باید آن‌قدر شم فروشندگی و دل‌ربایی آن‌ها زیاد باشد که مشتریان را از سر میز به پای بار (که همان مشروب و همان غذای سر میز را دارد و فقط از نظر قیمت سه تا چهار برابر است) بکشانند.

گاهی اوقات عده‌ای که عادت دارند به هر کافه‌ای سری بکشند و به قول خودشان گلویی‌تر کنند هیچ‌گاه بر سر میز نمی‌نشینند و به مجرد این‌که وارد شدند به پای بار می‌روند و برای دوستان خود یا خانم‌های بار فیش می‌گیرند.

در کافه‌ها و کاباره‌های شمال شهر عده‌ای از زن‌ها فقط برای جلب مشتری و سرکیسه کردن مردان سر میز یا جلوی بار می‌نشینند و با هرکس که آشنا شدند تقاضای فیش می‌کنند. هر فیش برای یک گیلاس مشروب گران‌قیمت یا یک لیوان کوکتیل و مشروب ارزان‌قیمت است، ولی خانم‌هایی که چند فیش ده تومانی مثلا برای کنیاک می‌گیرند، معمولا فیش خود را مصرف نمی‌کنند و یا طبق قرار قبلی با صاحب کافه به جای مشروب، چای می‌خورند و بعدا پورسانتاژ و حق‌العمل خود را دریافت می‌دارند!

اسم‌های عجیب و غریب

کافه‌ها و کاباره‌هایی که در چند سال اخیر و به‌خصوص در این یکی دو سال در قسمت شمال شهر و جاده‌های شمیران تاسیس گردیده دارای اسم‌های عجیب و غریبی هم هستند که خود این اسم‌ها در جلب مشتری بی‌تاثیر نیست.

این اسامی از قبیل «بابا طاهر» یا «حکیم عمر خیام» و «لوکو لوکس» و «بهشت تهران» یا «بهشت ایران» ... نام‌گذاری شده است و هرکدام تابلو‌های عریض و طویلی با اشکال کوبیسم نیز در سردر ورودی و این طرف و آن طرف خیابان‌ها نصب کرده‌اند که نظر مردم را جلب می‌کند.

هم‌چنین هتل‌های جدیدالتاسیس که تعدادشان کم نیست با نام‌های خارجی به کار مشغول‌اند و حال آن‌که تا چند سال قبل ما به جز چهار هتل یعنی «هتل دربند»، «پارک‌هتل»، «هتل ریتس» و «هتل فردوسی» نداشتیم.

نوع خوراک‌ها و قیمت آن‌ها

لابد می‌دانید که صدی نود و بلکه همه این کافه‌ها گوشت گوسفند مطلقا مصرف نمی‌کنند و خوراک‌های خود را با همان گوشت گوساله و گاو درست می‌کنند و اغلب هم برای آن‌که هر روز خرید نکنند مقدار زیادی گوشت گرفته چندین روز در یخچال نگهداری می‌کنند و تازه عده زیادی از این کافه‌ها هم که اعلان می‌کنند کباب بره و یا خوراک بره را فقط در این کافه میل کنید گوساله‌های کوچک را می‌گیرند و گوشت آن‌ها را به طرز مخصوصی نگهداری و بیات می‌کنند که خیلی کم افرادی هستند که به این حقه‌ها و تقلب‌ها پی می‌برند.

ولی خوراک‌های دیگر که چه عرض کنم فی‌المثل اگر شما قادر باشید به اندازه حقوق سه ماه خود در عرض یک سال پس‌انداز کنید و زن و بچه هم نداشته باشید و یک شب به این قبیل کاباره‌ها که زرق و برق و تلؤلؤ زینت‌آلات و چراغ‌هایش هر تازه‌واردی را جلب می‌کند بروید و یک خوارک بیفتک یا ششلیک میل کنید باید یک هفته درد دل و ناراحتی بکشید و بنالید.
خوراک جوجه نیز در این کافه‌ها به طرز عجیبی تهیه می‌گردد و خیلی معذرت می‌خواهم که بگویم آن‌چه به عنوان خوارک جوجه و مرغ و یا ساندویچ مرغ و بوقلمون به مشتریان داده می‌شود در حقیقت تفاله گوش مرغ و جوجه است، زیرا حداقل یکی دو بار به دستور صاحب کافه، آشپزباشی آب مرغ و جوجه را برای منزل آن عالی‌جناب یا دوستان نزدیک ایشان می‌گیرد و جز تفاله بی‌خاصیت گوشت چیز دیگری نیست و لابد این را هم می‌دانید که دل و قلوه و جگر مرغ و جوجه هم برای تهیه خوراک‌های دیگر پیش‌فروش شده و یا به مصرف رسیده و اگر یک موقع کسی بگوید پس آقا این مرغ درسته دل و قلوه‌اش چطور شد فوری گارسن که درسش را خوب بلد است می‌گوید: «قربان خوراک دل و قلوه هم داریم اجازه بدهید بیارم خدمت‌تان» و این هم ناگفته نماند که آن خوراک تقریبا گران‌ترین خوراک‌هاست.

خوراک‌های سرد نیز از قبیل کالباس، سوسیون [سوسیس]و سایر مشتقات آن‌ها هم لازم به توضیح نیست، زیرا اگر شما سری به یکی از کارخانه‌های سازنده آن‌ها بزنید چنان‌چه از گرسنگی رو به قبله دراز بکشید حاضر نیستید از این خوراک‌ها تناول نمایید.

این خوراک‌های این کافه‌ها بود و بد نیست حال که اطلاعی از قیمت‌های سرسام‌آور این خوراک‌ها ندارید بدانید که برای یک ششلیک با همان گوشت گاو و گوساله که معرف حضورتان هست صد تا صد و بیست ریال پول اخذ می‌کنند و یا بهای یک کباب بره از گوشت همان طایفه را مقداری سیب‌زمینی و سبزی که اطرافش چیده‌اند ۱۶۰ تا ۲۰۰ ریال می‌باشد و قیمت خوراک‌های مرغ و جوجه که دیگر بسته به لطف و کرم و زور و تعدی گارسون‌ها (البته به دستور مدیر کافه) می‌باشد و هر قدرت که بخواهند یا مشتریان بپردازند روی‌گردان نیستند.

موضوع دیگر سرویسی است که پس از جمع حساب مشتریان به روی صورت‌حساب از قرار تومانی یک ریال یا بعضی جا‌ها دو ریال می‌کشند و البته این حق گارسون‌های کافه است و حال اگر این گارسون‌ها بدبختانه یا خوشبختانه از جنبس لطیف هم باشند که دیگر سرویس دوبل و سوبل حساب می‌شود و چنان‌که خدای‌نکرده ایراد و اعتراض بکنید به گوشه ابروی «جیگر» برمی‌خورد و دفعه دیگری که به آن کافه رفتید محل سگ هم به شما نمی‌گذارد.

بهای مشروبات الکلی و غیرالکلی هم در این کافه کاباره‌ها به دل‌خواه و طبق میل صاحبان این اماکن است یعنی همان پنج سیر عرق را که در خارج چهل ریال می‌فروشند یعنی قیمتی است که برای آن‌ها با توجه به افزایش سال گذشته تعیین شده است، ۶۰ تا ۸۰ ریال و یک آبجو که بهای اصلی آن ۱۶ ریال می‌باشد، سه تا چهار تومان و اگر پسته هم با آن بیاورند پنج تا شش تومان وصول می‌نمایند.

همچنین پپسی‌کولا و اسو و این قبیل کولا‌ها هم که در خارج قیمت آن پنج ریال است ۱۵ تا ۲۰ ریال به فروش می‌رسد و البته جای تعرض و شکایتی هم برای مشتریان باقی نمی‌ماند، زیرا این کافه‌ها خرج دارند!

گذشته از این کافه‌ها تعداد زیادی هم در تهران بار وجود دارد که مختص رقص و صرف آبجو و شراب البته استکان استکان می‌باشد مانند بار «ماکسیم» و «بوفه پاریسی» و تعداد زیادی از این قبیل که البته کار آن‌ها از نیمه شب به بعد شروع می‌شود و ساکنین اطراف این بار‌ها محکوم‌اند که از صدای گوش‌خراش آهنگ‌های بار‌ها تا صبح بی‌خوابی و ناراحتی بکشند تا صاحبان این بار‌ها بیش‌تر بتوانند کار و کاسبی کرده جیب خلق‌الله را خالی نمایند.

کافه‌ای در جنوب شهر

این کافه‌ها نه تنها در شمال شهر بساط خود را دایر کرده به کسب حلال آبرومندانه! خود مشغول‌اند بلکه ساکنین جنوب را هم بر خلاف سایر تفریح‌ها و دیدنی‌ها و مزایا بی‌نصب نگذاشته‌اند.

اواخر خیابان سی‌متری یک کافه بزرگ و مجهز سال‌هاست دایر می‌باشد که به جز افراد عادی مشتریان دیگری نیز دارد که اغلب خارجی یا از افراد سرشناس و متنفذ هستند و ساعت‌ها وقت خود را در این کافه به صرف خوراک و مشروب و دیدن برنامه‌های آن‌جا می‌گذرانند.

تعجب نکنید اگر گفته شود که فروش این کافه هر شب از پنجاه هزار تومان تجاوز می‌کند بله این کافه در تابستان و زمستان هیچ‌گاه از پنجاه هزار تومان کمتر فروش نداشته است.

امثال این کافه در خیابان‌های اسلامبول و شاه‌آباد و لاله‌زارنو زیاد هستند که در همین حدود و یا قدری کمتر و بیش‌تر فروش دارند، اما به طوری که گفته شد این‌ها بر خلاف درجه‌بندی شهرداری در برابر کافه کاباره‌هایی که در جاده‌های شمیران و کرج و نیاوران و ازگل و دربند دایر هستند در درجه دوم قرار دارند.

مشتریان این کافه‌ها

اغلب مشتریان این کافه‌ها از دو طبقه افرادی تشکیل شده که درآمد‌های قابل توجهی دارند:

یک دسته میدان‌دار‌ها و سلاخ‌ها هستند و اگر شما یک بار سری به این کافه‌ها بزنید بیش از هرکس با جوان‌های قوی‌هیکل و کلاه‌مخملی و سبیل از بناگوش در رفته برخورد خواهید کرد. این افراد از سحرگاهان شروع به کار خود چه در سلاخ‌خانه و چه در میدان‌ها می‌کنند هیچ فکری ندارند جز آن‌که عصر شود و سر و صورت را صفا بدهند و به اتفاق دوستان و رفقای خود به جانب این کافه‌ها رهسپار گردند و رنج یک روز کار را با صرف مشروب و دیدن رقص و بدن‌های نیمه‌عریان و مکش مرگ ما فراموش نمایند و بدیهی است این عده که درآمد بی‌حساب و کتاب دارند برای‌شان پرداخت سیصد، چهارصد تومان پول میز با توجه به این‌که یک رگ لوطی‌منشی هم دارند اهمیت ندارد.

از این عده که بگذریم جوان‌های ثروتمند و آن‌ها که صرف‌نظر از حقوق‌های کلان خود دارای درآمد‌های قابل توجه مشروع و غیرمشروع نیز هستند دسته دوم مشتریان این کافه‌ها محسوب می‌گردند که البته این‌ها پس از پایان برنامه بار‌ها و کاباره‌ها تازه مجالس رقص و قماری هم در منازل دوستان و آشنایان برای خود ترتیب می‌دهند و به شب‌زنده‌داری مشغول می‌شوند. این عده نیز از پرداخت هر مبلغی به‌خصوص آن‌که در ازای یک بوس و کنار رقاصه‌های خارجی هم باشد کوچک‌ترین خمی بر ابرو نمی‌آورند.

هر شب چه مبلغی توی این کافه‌ها ریخته می‌شود؟

همان‌طور که در ابتدا ذکر گردید تعداد اغذیه‌فروشی‌ها و کافه‌ها و بار‌ها اکنون در تهران خیلی زیاد شده و اگر سراسر یک خیابان را طی کنید بیش از ۲۰ مغازه و کافه در آن خواهید دید و این کافه‌ها و مغازه‌ها همیشه شلوغ است و به‌خصوص از ساعت شش بعدازظهر به بعد جای سوزن انداختن نیست و همین‌طور مرتب عده‌ای می‌آیند و عده دیگر می‌روند و به می‌گساری مشغول‌اند تا ساعت دوازده و از ساعت ۱۲ به بعد هم کار بار‌ها و کاباره‌ها شروع می‌شود تا صبح و حالا به طوری که تحقیق شده اکنون در تهران بیش از پانصد کافه و کاباره و اغذیه‌فروشی بزرگ دایر است. البته تعداد اغذیه‌فروشی‌ها به نسبت کافه‌هایی که در آن‌ها ساز و آواز و رقص دایر است بیش‌تر است یعنی می‌توان گفت سیصد اغذیه‌فروشی است و دویست کافه و کاباره و بار.

فروش اغذیه‌فروش‌ها طبق تحقیق همه شب بین هزار تا هزار و پانصد تومان است که اگر هر کدام آن‌ها را از قرار شبی ۱۲۰۰ تومان حساب کنیم فروش سیصد اغذیه‌فروشی در یک شب می‌شود ۳۶۰ هزار تومان و کافه‌های درجه ۲ نیز غالبا کمتر از ۱۰ هزار تومان نبوده و با این ترتیب که صد و پنجاه کافه درجه ۲ همه شب ده هزار تومان فروش دارند کلیه فروش آن‌ها در یک شب می‌شود یک میلیون و پانصد هزار تومان که با جمع فروش اغذیه‌فروش‌ها در یک شب روی هم رفته می‌شود یک میلیون و هشتصد و شصت هزار تومان و حالا می‌ماند کاباره‌ها و بار‌ها و یکی دو کافه بزرگی که در جنوب شهر و خیابان اسلامبول واقع شده‌اند که تعدادشان پنجاه و کمتر از سی هزار تومان فروش نداشته‌اند و فروش این پنجاه کاباره و کافه هم در هر شب از قرار همان حداقل هزار تومان می‌شود یک میلیون و پانصد هزار تومان و حالا حتما اگر جمع این مبالغ را ببینید دچار سرسام و سرگیجه می‌شوید، اما هیچ ناراحتی به وجود مبارک راه ندهید، زیرا چه بخواهید و چه نخواهید با این حساب دو دو تا چهار تا همه شب سه میلیون و سیصد و شصت هزار تومان از ما بهتران پول مشروب و خوراک در این کافه‌ها می‌دهند.

این ارقامی که چشم شما را خیره می‌کند و متاثر و متاسف‌تان می‌سازد همه شب در تهران، عروس شب‌های ایران، صرف باده‌گساری و عیش و نوش می‌شود و سال‌هاست که چنین بوده بدون آن‌که آب از آب تکان بخورد و یا آسمان به زمین بیاید.
حالا مرتب با خود بگویید چرا تعداد مدارس و دانشگاه‌های ما کم است و یا این‌که چرا در این تهران به این بزرگی بیش از دو قرائت‌خانه که آن هم مخصوص خواص است قرائت‌خانه‌ای دایر نیست.

بله این است سِرّ بدبختی ما و اجتماع آلوده ما.

تازه خیال نکنید برای تعداد کافه‌ها و این قبیل اماکن حدود و ثغوری تعیین شده خیر، به این ترتیب روز به روز بر تعداد آن‌ها افزوده می‌گردد، زیرا که در حال حاضر متجاوز از بیست کافه و کاباره هم در شرف تاسیس یا افتتاح است.

نظرات بینندگان