پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب مسیح در قصر، مجموعه خاطرات سرتیپ اصغر کورنگی است که به کوشش مهسا جزینی تهیه و توسط انتشارات روزنه منتشر شده است. «انتخاب» روزانه بخشهایی از این کتاب را که شامل خاطرات زندان قصر در سالهای قبل از انقلاب است، منتشر میکند
مرحوم طالقانی به تدریج از حضور در مجامع عمومی یا دخالت در امور خودداری میکرد. خیلی دلسرد و ناراحت بود، فرزندنش را توقیف و سپس آزاد کردند. ایشان پنهان شده بود و رو به هیچ کس نشان نمیداد اطلاع کامل داشتم که به شمال رفته و در باغ ناصر بختیار اقامت کرده در حالی که کمتر کسی از این موضوع اطلاع داشت. ناصر بختیار در زندان شماره ۴ که طالقانی زندانی بود، بازداشت بود و به مرحوم طالقانی ارادت پیدا کرده بود.
زندانی مؤدب و فهیمی بود و شخصیت معقولی داشت بعد از آزادی از زندان در خیابان تخت طاووس مجاور هتل بزرگ تهران مغازه فرش فروشی و ماشین فروشی باز کرده بود و در جریان انقلاب با مرحوم طالقانی رفت و آمد داشت. در شهر شایع شد که طالقانی قهر کرده است و امام نمیخواست که در این موقعیت او را از دست بدهد.
بالاخره گویا با اقدام آقای سید احمد خمینی و سایرین، مرحوم طالقانی از شمال به قم رفت و با امام ملاقات کرد و بعد در یک سخنرانی، مردم را به اتحاد و همگامی با انقلاب دعوت کرد. جملهای به این مضمون گفت که من هر وقت افسرده یا نگران میشوم وقتی با امام ملاقات میکنم آسوده میشوم. البته این ظاهر قضیه بود من بارها از ایشان میشنیدم که به شدت با بعضی کارها مخالف بود. حدود خرداد ۱۳۵۸ بود که به دیدار مرحوم طالقانی در منزلی در خیابان تخت جمشید رفتم در طبقه سوم آپارتمانی که گویا متعلق به یکی از بستگانش بود اقامت داشت. مدتی صحبت کردیم از وضعیت سؤال کرد. گفتم در شهربانی هنوز وضع عادی نیست گفت همه جا همین طور است. من سؤال کردم که بالاخره چه موقع باید درست شود؟ گفت: «ما چند ماه قبل از انقلاب فکر میکردیم همه مبارزات ما منتهی به این شود که چند نفر وکیل در مجلس و مثلاً یکی دو وزیر در کابینه داشته باشیم البته بعد از یک سال به شرط اینکه اجازه مبارزه میدادند، حالا یکپارچه مملکت دست ما افتاده است اما آمادگی این کار را نداشتیم به همین جهت تا مدتها وضع آشفته است و انشاءالله که درست شود. من نظرم این است که باید از افراد لایق و با تجربه که در آزار مردم دست نداشتهاند در همه ادارات استفاده شود ولی نمیگذارند. »
.