سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب مسیح در قصر، مجموعه خاطرات سرتیپ اصغر کورنگی است که به کوشش مهسا جزینی تهیه و توسط انتشارات روزنه منتشر شده است. «انتخاب» روزانه بخشهایی از این کتاب را که شامل خاطرات زندان قصر در سالهای قبل از انقلاب است، منتشر میکند.
مرحوم طالقانی انسانی شجاع باتقوی و منصف بود، سالهای درازی را در زندان گذرانده بود. با آنکه از لحاظ اعصاب خیلی خسته بود ولی از سال ۱۳۴۴ که من ایشان را میشناختم تا زمان انقلاب همواره احساس انسانی و نوعدوستی او برایم تعجبآور بود. به همه مأموران زندان حتی آنها که نسبت به او بیمحبتی کرده بودند، محبت داشت. مبادی آداب و حق شناس بود. خدایش رحمت کند مرگ او واقعاً فاجعه بود.من یک هفته قبل از فوت، ایشان را ملاقات کردم. افسرده بود، اظهار کسالت میکرد ولی دوستانش به دیدنش میآمدند.
وقتی موضوعات نگران کنندهای از رفتار کمیتهها یا اشخاص دیگر را برای او تعریف میکردند، بعضی اوقات عصبانی و آشفته میشد و با صدای بلند به کسانی که به مردم آزار و اذیت می رساندند لعنت میفرستاد. به عدهای از آشنایان، دوستان، بستگان و افرادی که به مناسبت انقلاب گرد ایشان جمع شده بودند با تأکید و قاطعیت میگفت حق ندارید در امور دخالت کنید یا اقدامی علیه کسی کنید. اگر اطلاع پیدا میکرد که کسی از اطرافیان او از این موقعیت سوءاستفاده کرده و یا موجب ناراحتی کسی شده است با عصبانیت و شدت عمل او را مواخذه میکرد و به صراحت میگفت که دیگر حق ندارد اینجا بیاید شاید عوارض انقلاب و مشکلاتی که در انقلاب برای مردم فراهم کرد موجب شد که مردم یا حداقل عدهای از این مردم نسبت به دست اندرکاران انقلاب قضاوت یکسانی داشته باشند.
من در اینجا به حکم وظیفه اخلاقی و انسانی و روابط دوستانهای که با بعضی از دست اندرکاران انقلاب داشتهام و احساس آنها را در گفت و گوهای دوستانه درک میکردم باید بگویم که مرحوم طالقانی به شدت با بسیاری از شدت عملها مخالف بود.نسبت به کسانی که به او ابراز محبتی کرده بودند، رنج میبرد و متعهد بود. ایشان در مورد تیمسار ناصر مقدم آخرین رئیس ساواک، به من گفت که سرهنگ مقدم در تمام جلسات تحقیق نهایت انسانیت و متانت را داشت. مقدم موقعی که من رئیس زندان قصر بودم، رئیس اداره سوم سازمان امنیت بود و به واسطه وجود تعدادی از زندانیان سیاسی در قصر با ایشان در ارتباط بودم.
گرفتاریهای زندانیان سیاسی را به ایشان میگفتم و ایشان دستور رفع مشکل را میداد. فرزندان آقایان زندانیان سیاسی برای خروج از کشور مشکل داشتند، دستور حل آن را میداد. فرزند آقای مهندس بازرگان برای خروج از کشور مشکل داشت، آن زمان آقای مهندس بازرگان در زندان بود و ماجرا را برای من تعریف کرد من هم به تیمسار مقدم گفتم و او به سرعت دستور رفع مزاحمت داد. یادم هست در چند روز از سال مانند ایام نوروز یا عید مبعث و تولد شاه و غیره که عفو و بخشودگی شامل حال زندانیان میشد، جوان ترک زبان جسوری به نمایندگی از سازمان امنیت در این جلسات عفو و بخشودگی شرکت و با همه تقاضاها مخالف میکرد. واقعاً رفتار بدی داشت. من به تیمسار مبصر گفتم، ایشان گفت خودت با تیمسار مقدم مطرح کن. تیمسار مقدم بعد از صحبت من دستور داد آن نماینده ساواک را عوض کنند و به نفر بعدی گفت مراعات نظر کورنگی را در کمیسیون عفو بکنید. اینها یکی از هزاران محبت این مرد بسیار مودب و باشخصیت نسبت به زندانیان سیاسی بود. بعد از انقلاب ایشان در زندان بود، کسی هم به من مراجعه نکرد اما من خود را به لحاظ وجدانی مسئول میدانستم به دیگران و از جمله آقای مهندس سحابی و بازرگان هم گفتم هر دو این بزرگواران در دادگاه مرحوم مقدم شرکت کردند و به نفع او شهادت دادند.
اما گویا گوش شنوایی نبود و این مرد که من او را شخصیت برجستهای ای میدانم اعدام شد. آیتالله طالقانی به من گفتند سرهنگ ناصر مقدم بازپرس ارتش بود و جلسات متعددی از من بازجویی میکرد، همیشه پیش سلام بود و در تمام جلساتی که از من تحقیق یا بازجویی میکرد علاه بر رعایت کامل شئونات مذهبی پشت میز خود نمینشست. این موضوع مورد تایید جناب آقای دکتر سحابی هم بود. از این که او اعدام شده بود سخت ناراحت بود ولی ابراز نمیکرد.
ما چند ماه قبل از انقلاب فکر میکردیم همه مبارزات ما منتهی به این شود که چند نفر وکیل در مجلس و مثلاً یکی دو وزیر در کابینه داشته باشیم البته بعد از یک سال به شرط اینکه اجازه مبارزه میدادند حالا یکپارچه مملکت دست ما افتاده است اما آمادگی این کار را نداشتیم به همین جهت تا مدتها وضع آشفته است و انشاءالله که درست شود.