ری تکیه در وال استریت ژورنال نوشت: رئیس جمهور فقید آمریکا اغلب به دلیل انفعال بیش از حدش در مواجهه با دشمن جدید ایالات متحده مورد انتقاد قرار میگیرد. اما شواهد مربوط به آن زمان نشان میدهد که تلاشهای مداخلهگرانهاش هرچند به بیراهه رفت اما قاطعانه بود.
به گزارش سرویس بین الملل «انتخاب»، در ادامه این مطلب آمده است: تصور رایج با گذشت چهار دهه پس از ریاست جمهوری جیمی کارتر، که این هفته درگذشت این است که او به نوعی مسئول «از دست دادن» ایران است. اغلب استدلال شده که انفعال او به شکلگیری یک حکومت اسلامی که از زمان انقلاب ایران در سال 1979، خاورمیانه را درگیر خود کرده، کمک نموده است.
اما اگر این موضوع به عنوان مهمترین میراث او دیده شود، آرشیوهای آن زمان داستان متفاوتی را روایت میکنند. هیچ آمریکایی ای به اندازه کارتر برای خنثی کردن انقلاب ایران تلاش نکرد. و هنگامی که این تلاش ناکام ماند، او برای براندازی حکومت اسلامی توطئه نمود.
اواسط دهه 1970، زمانی که کارتر روی کار آمد، دوران عقب نشینی ایالات متحده بود. شوکهای ناشی از رسوایی واترگیت و جنگ ویتنام باعث شد بسیاری از آمریکاییها اعتماد خود را به سیاستمداران و نهادهای خود از دست بدهند. جنگ اعراب و اسرائیل در سال 1973 با تحریم نفتی و افزایش چشمگیر قیمت نفت همراه بود؛ این تحولات به نوبه خود اصطلاح جدیدی به نام رکود تورمی را وارد واژگان ما کرد که به معنای تورم و بیکاری بالا به طور همزمان بود.
آمریکای خسته مجبور بود عقب نشینی کند و برای رصد تحولات در مناطق حیاتی جهان به نیروهای نیابتی و متحدان خود تکیه نماید. در خاورمیانه محمدرضا پهلوی شاه ایران چنین نقشی را برای واشنگتن ایفا می کرد. او رهبر نادری در منطقه بود که در جنگ سرد از آمریکا حمایت کرد، اسرائیل را پذیرفت و از پیوستن به اعراب در اعمال تحریم نفتی خودداری کرد. او مایل بود میلیاردها دلار بابت خرید تسلیحات آمریکایی جهت محافظت از خلیج فارس هزینه کند. تا زمانی که شاه در حال نگهبانی در منطقه بود، عقب نشینی از خاورمیانه برای واشنگتن هزینه ای در پی نداشت.
کارتر اهمیت نقش ایران را تشخیص داد و در یکی از اولین سفرهای خود به خارج از کشور به عنوان رئیس جمهور، در دسامبر 1977، به تهران سفر کرد. در یک سخنرانی به یاد ماندنی، او ایران را به دلیل رهبری شاه به عنوان «جزیره ثبات» مورد تمجید قرار داد. اما در طول سال بعد، انقلاب ایران سریعتر از آنکه سیاستگذاران ایالات متحده بتوانند مفروضات دیرینه خود در مورد شاه را تعدیل نمایند، پیش رفت.
این غیرمنطقی نبود که آنها تصور کنند حاکمی محتاط که 37 سال در قدرت بوده و فرماندهی یک ارتش قدرتمند را بر عهده دارد، می تواند با چند تشنج اجتماعی مانند اعتراضات دانشجویی در میان شهروندانش از قدرت کناره گیری کند اما آنها عین حال خطر یک بیداری مذهبی را دست کم گرفتند - که تا حدی ناشی از خشم حاصل از فساد و سرکوب از سوی طبقه حاکم بود که توسط متحدان غربی تقویت شده بود. در همین حال، در واشنگتن دی سی کسی مطلع نبود که شاه از بیماری سرطان رنج می برد که تمایل او را برای کنار کشیدن از مدیریت اوضاع در زمان بحران تشدید کرد.
کارتر خود در سال 1978 مشغول رسیدگی به اولویت های دیگری بود: یعنی کنترل تسلیحات با اتحاد جماهیر شوروی، عادی سازی روابط با چین و صلح اعراب و اسرائیل که در ماه سپتامبر به توافقنامه کمپ دیوید ختم شد. و زمانی هم که او متوجه شرایط در ایران شد، پی برد که دولت خودش دچار اختلاف است.
مخالفان جنگ حاضر در وزارت امور خارجه که با جنگ طلبان شورای امنیت ملی که خواهان قوی ترین مداخله برای حمایت از شاه بودند، اختلاف نظر داشتند.
کارتر نسبت به مشاوران لیبرال خود فرد سرسخت تری بود و معمولاً جانب معاونان جنگ طلب تر خود را می گرفت. برای رئیسجمهوری که اغلب آرمانگرایی را با عملگرایی در هم میآمیخت، حفظ رژیم شاه تصمیم سختی نبود.
این پدیده ای نادر است که یک رئیس جمهور آمریکا به یک رهبر مستقل بگوید که شورشیان کشورش را سرکوب کند. اما طبق خاطرات برژینسکی، مشاور امنیت ملی وقت، کارتر از ویلیام سالیوان سفیر خود در ایران، خواسته بود تا به شاه اطلاع دهد: "ما به قضاوت شاه اعتماد داریم... ما همچنین [ضرورت] اقدام قاطع و رهبری برای بازگرداندن نظم و اقتدار خود شاه را به رسمیت میشناسیم"
پنهلوپه کینچ در مقاله ای تحت عنوان "بحران ایران و نقش مشاوره و اطلاعات در دولت کارتر" در مجله آکادمیک Journal of Intelligence History، در سال ۲۰۰۶ نوشت که اطلاعات نادرست و فرآیندهای تصمیمگیری معیوب به طور قابل توجهی در ناتوانی ایالات متحده برای پاسخگویی مؤثر به انقلاب ۵۷ ایران نقش داشته است.