arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۵۰۷۶۰
تاریخ انتشار: ۵۹ : ۲۳ - ۱۳ آذر ۱۴۰۰
خاطرات یحیی ریحان، مدیر روزنامه‌ی فکاهی «گل زرد» در دوره‌ی احمدشاه؛

قسمت ۲۷/ عارف قزوینی به قول خودش از بی‌کفنی زنده بود

عارف در تمام دوره‌ی زندگی سختی و ناراحتی کشید. شاعری بسیار منیع‌الطبع بود. در اشعار خود گفته است که از بی‌کفنی زنده مانده است و یک پیراهن بیش‌تر ندارد. هرگز خانه‌ی شخصی نداشت و نزد دیگران که به او علاقه داشتند زندگی می‌کرد و در مدت عمر هرگز ازدواج ننمود.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

قسمت ۲۷/ عارف قزوینی به قول خودش از بی‌کفنی زنده بودسرویس تاریخ «انتخاب»؛  مرحوم عارف قزوینی در بدقولی دست همه را از پشت بسته بود. وقتی از اسلامبول به ایران مراجعت کرد روزنامه‌ی «گل زرد» هه هفته طبع و نشر می‌شد و نظر به این‌که از قدیم غزل‌های آب‌دار او را در جراید تهران می‌خواندم و به آن شاعر ملی و حساس ارادت داشتم بدون این‌که او را دیده باشم ورود او را با آب و تاب مخصوص در روزنامه‌ی گل زرد نوشتم.

بعد از یکی دو هفته روزی در اداره‌ی روزنامه‌ی ایران برای ملاقات آقای اسماعیل یگانی مدیر روزنامه‌ی ایران رفته بودم، اتفاقا عارف هم آن‌جا بود. آقای یگانی مرا با آقای عارف آشنا ساخت. آن اوقات عارف در خانه‌ی حاج امین‌التجار اصفهانی تاجر معروف واقع در خیابان شیخ سکونت داشت. آقای عارف یک روز مرا با ذره و حسابی که در روزنامه‌ی گل زرد با من هم‌کاری می‌کردند دعوت کرد که برای صرف شام نزد او برویم.

شب معهود هر سه نفر با هم به منزل مزبور رفتیم و مدت مدیدی روی نیمکت در کنار باغچه نشستیم و منتظر آمدن آقای عارف شدیم. ساعت سه از شب گذشته خادمِ منزل نزدی ما آمد و پرسید: «انتظار چه کسی را دارید؟» جواب دادیم: «امشب آقای عارف ما را دعوت کرده است.» جواب داد: «اگر آقای عارف آمدنی بود اول غروب در منزل بود ولی چون تا این ساعت نیامده است دیگر نخواهد آمد.» ما بلند شدیم و رفتیم و بعد معلوم شد که آقای عارف با امین‌التجار به هم زده است و دیگر در خانه‌ی او ساکن نیست.

دو سه روز بعد از آن شب، من عارف را در خیابان دیدم و ابدا راجع به شب مزبور حرفی نزد مثل این‌که اصلا از ما دعوتی نشده بوده است. وقتی موضوع را یادآوری کردم تازه دعوت آن شب را به خاطر آورد و شرحی از امین‌التجار شکایت کرد و گفت: «این اشخاص سرمایه‌دا به مفت نمی‌ارزند و من دیگر در خانه‌ی او نیستم و با او هم دیگر کاری ندارم و حالیه در خانه‌ی میرزا سلیمان میکده واقع در خیابان گمرک منزل دارم و آن‌جا مثل خانه‌ی خود من می‌باشد و خواهش دارم شب جمعه‌ی آینده حتما به اتفاق رفقای خود یعنی آقایان ذره و حسابی به آن‌جا تشریف بیاورند. قبل از شام یک دهن آواز هم برای خاطر شما دوستان عزیز خودم خواهم خواند و تلافی آن شب را که آمدید و من در خانه‌ی امین‌التجار نبودم در خواهم آورد.»

خداحافظی کردم و رفتم. اتفاقا دو روز بعد آقای عبدالحسین میکده فرزند مرحوم میرزا سلیمان‌خان را در خیابان دیدم و اشاره به دعوت عارف در منزل آنان نمودم جواب داد: «امروز صبح زود عارف به همدان رفت و تا مدتی به تهران برنخواهد گشت.»

عارف در تمام دوره‌ی زندگی سختی و ناراحتی کشید. شاعری بسیار منیع‌الطبع بود. در اشعار خود گفته است که از بی‌کفنی زنده مانده است و یک پیراهن بیش‌تر ندارد. هرگز خانه‌ی شخصی نداشت و نزد دیگران که به او علاقه داشتند زندگی می‌کرد و در مدت عمر هرگز ازدواج ننمود.

 

منبع: سپید و سیاه، شماره‌ی ۱۵ (۹۹۵)، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۵۱، ص ۲۶.

نظرات بینندگان