پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : دامون قربانزاده نویسنده در مجله ی فیلم امروز در صفحه ی اینستاگرام خود نوشت: فتحعلی اویسی عزیز، امروز را برای شما مینویسم. یادم میآید اولین بار شما را روی پردهی سینما دیدم؛ «هی جو». کودک بودم و چیز چندانی از فیلم سردرنمیآوردم. اما تنها تصویری که از آن فیلم در خاطرم ماند، کنسروهای لوبیایی بود که میخوردید! نمیدانم چرا چنین تصویری در ذهنم حک شد. لابد به خاطر تیپ و قیافهی جذابتان هم بود که من از کل آن فیلم، فقط شما و لوبیا خوردنتان را به خاطر سپردم. این آغاز ارادتم به بازیگری بود که به نظرم در سینمای ایران همتا نداشت.
وقار، جدیت و تصویر شما، کادر تمام فیلمها را بهراحتی پر میکرد و برای هر کارگردانی افتخار بود. اما شما برای من در «آقای کاووسی» به اوج رسیدید و نشان دادید با چه ظرافتی میتوانید در عین جدیت، طناز و بامزه باشید. از آن به بعد شما دیگر فتحعلی اویسی نبودید، آقای کاووسی بودید و من آقای کاووسی را جور دیگری دوست داشتم. همیشه آرزو میکردم آدمی مانند آقای کاووسی در زندگیام بود تا همهچیز شیرینتر باشد.
آروز داشتم شما را از نزدیک ببینم و صحبت کنم. یادم میآید یک سال پیش، به شما تلفن کردم. میخواستم مصاحبهای مفصل با شما ترتیب بدهم. صدایتان را که از پشت تلفن شنیدم، هیجانزده شدم؛ آقای کاووسی داشت با من حرف میزد! صدایم میلرزید. اگر بدانید چه استرسی گرفته بودم! گفتم خیلی خوشحالم که دارم با شما، یکی از هنرمندان محبوبم، حرف میزنم. شما هم با همان صدای آشنا، محکم و در عین حال آرامتان تشکر کردید. ماجرای مصاحبه را با شما در میان گذاشتم. گفتید در حال رفتن به سفر هستید. هر موقع برگشتید، میتوانیم با هم هماهنگ کنیم.
شما به سفر رفتید. هیچوقت فرصت آن مصاحبه پیش نیامد و امروز احساس میکنم هیچوقت از سفر برنگشتید. استاد عزیزم، اگر بدانید چهقدر غمگینم از رفتنتان. ای کاش میماندید. ای کاش میدیدمتان. ای کاش میدانستید که چهقدر دوستتان دارم. آن روز وقتی به شما تلفن زدم، باید این علاقه را بیشتر نشان میدادم. حالا پشیمانم. با وجود آنهمه فیلمهای درجهیک و بازیهای ماندگار، شما برای من همیشه همان آقای کاووسی باقی خواهید ماند. تا ابد.
امروز را برای شما مینویسم، استاد عزیزم، فتحعلی اویسی، آقای کاووسی...