arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۵۵۶۵۸۲
تاریخ انتشار: ۵۳ : ۲۳ - ۳۰ خرداد ۱۳۹۹
تورق خاطرات چهره ها در «انتخاب»؛

یادداشت‌های ناصرالدین‌شاه؛ پنجشنبه ۳۰ خرداد ۱۲۶۸ / امروز باید برویم هارلم، شهر کوچکی است نزدیک آمستردام

یادداشت‌های روزانه ناصرالدین‌شاه: اول رفتیم به هتل دویل توی محل اداره بلدیه، عمارت خوبی است. در آن‌جا چند گالری هست، تابلوهای خوب کار استادهای قدیم هلاندی دیدیم... یک پرده بزرگ در آن‌جا دیدیم... وقتی اسپانیایی‌ها هارلم را محاصره کرده بودند خیلی به این شهر سخت گرفتند و اهالی شهر سخت ایستادند. جمعی از قحط و گرسنگی و جمعی کشته شدند. یکی از یورش‌ها را نقاش کشیده است که زن‌های شهر مثل مردها اسلحه برداشته دفاع می‌کنند و آتش و خاکستر و روغن داغ به سرِ دشمن می‌ریزند. تماشا کردیم.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

امروز باید برویم هارلم، شهر کوچکی است نزدیک آمستردام

سرویس تاریخ «انتخاب»: (چون روزنامه ما عقب افتاده و امروز شنبه است و باید یک ساعت دیگر برویم فرصت نداریم مختصر می نویسم).

امروز پنجشنبه باید برویم هارلم، شهر کوچکی است نزدیک آمستردام نیم ساعت با راه‌آهن مسافت دارد. صبح ساعت ده رفتیم اسچورر (Schorer). حاکم ایالت هلاند شمالی و بورگ‌مستر [رئیس بلدیه] هارلم و اجزای بلدیه شهر، رئیس قشون یعنی کماندان آن‌جا حاضر بودند، ما را پذیرایی کردند. تشریفات نظامی به عمل آمد. سوار کالسکه شده رفتیم. امین‌السلطان، چند نفر از همراهان، ناصرالملک با ما بودند. جنرال مهمان‌دار همراه بود. اول رفتیم به هتل دویل توی محل اداره بلدیه، عمارت خوبی است. در آن‌جا چند گالری هست، تابلوهای خوب کار استادهای قدیم هلاندی دیدیم. بعضی خیلی اعلا و دیدنی بود. به خصوص در بعضی پرده‌ها بعضی حالت‌ها و صورت اشخاص را طوری نموده بود که بهتر از آن نمی‌شد. بخواهیم یک یک شرح بدهیم مفصل می‌شود. یک پرده بزرگ در آن‌جا دیدیم. چون تاریخی است می‌نویسیم؛ وقتی اسپانیایی‌ها هارلم را محاصره کرده بودند خیلی به این شهر سخت گرفتند و اهالی شهر سخت ایستادند. جمعی از قحط و گرسنگی و جمعی کشته شدند. یکی از یورش‌ها را نقاش کشیده است که زن‌های شهر مثل مردها اسلحه برداشته دفاع می‌کنند و آتش و خاکستر و روغن داغ به سرِ دشمن می‌ریزند. تماشا کردیم.

از آن‌جا رفتیم به کلیسای قدیمی که می‌گفتند قریب هزار سال است بنا شده بزرگ و خیلی مرتفع بود. در آن‌جا اُرگی است. می‌گویند یکی از بزرگ‌ترین ارگ‌های فرنگستان است. ارگ را زدند خیلی صدا می‌داد. در اطراف ارگ حجاری خوب کرده بودند؛ روی سنگ مرمر اشکال مذهبی خیلی خوب بود تماشا کردیم.

از این‌جا رفتیم به موزه که معروف است به موزه «کلونیال». در مرتبه [طبقه] پایین یک قسمت این موزه اسباب و چیزهای متعلق به کلونی‌های هلاند گذاشته‌اند از محصولات و چوب‌ها و پارچه‌های آن‌جا نمونه گذاشته‌اند. از لباس و اسلحه‌های قدیم وحشی‌ها نمونه گذاشته‌اند. یک دست اسباب موزیک راوانی در آن‌جا دیدیم، خیلی عجیب بود!

در مرتبه بالا اشیا مختلف همه جور هست؛ بلور و چینی کار قدیم فرنگستان و چینی چین و ژاپون و پارچه‌ها دیده می‌شود. مجسمه‌ها که از روی مجسمه‌های یونانی و غیره قالب گرفته‌اند این‌جا گذاشته‌اند. ظروف قدیم یونانی و رمی متفرقه دیگر منبت‌کاری و فولاد منبت گذاشته‌اند. اصل عمارت موزه را صرافی ساخته است است، بعد ناپلئون گرفته به برادرش داده و حالا دولتی شده و موزه است. مدیر موزه کولونیال کرمر (Ceremer)، مدیر موزه صنعتی ون ساهر (Vonsaher)است. بیرون آمدن از موزه از راه‌پله بزرگی پایین آمدیم. دو طرف زن‌های معتبر خوشگل ایستاده بودند، تعارف کردند و تعظیم.

از این‌جا رفتیم به عمارتی که در یک پارک قشنگی واقع شده، تالاری بود. قدری از زمین مرتفع خیلی باصفا آن‌جا را زینت داده و ناهار در آن‌جا حاضر کرده بودند. در آن‌جا ناهار خوردیم.

بعد از ناهار در کالسکه نشستیم. در پارک و گردش‌گاه‌های خارج شهر گردش کردیم. خیابان‌های باصفا، زمین‌های سبز و خرم، در اطراف هم سنبل‌زارها دیده می‌شد که حالا گل ندارند. اغلب سنبل‌های هلاند که به اطراف می‌برند در این شهر عمل می‌آید.

بعد از گردش رفتیم به خانه حاکم. خانه پاکیزه خوبی بود. باغچه کوچک باصفایی در پشت عمارت بود. بالکنی رو به باغچه که زینت داده بودند با گل و سبزه، آن‌جا نشستیم. دخترهای حاکم آن جا بودند. سه دختر دارد؛ هر سه دختر بزرگ و جوان. دختر وسطی دسته‌ای گل حاضر کرده بود به ما داد، اما هر سه بدگِل بودند. در این شهر که در حقیقت پر است از زن و دخترهای خوشگل، بدگِل دخترهای حاکم است. خواهر حاکم زن مسنی و دخترخواهرش که دوازده ساله بود پیش ما آمدند. از عمارت و خانه حاکم به گار [ایستگاه راه‌آهن] آمدیم و به منزل مراجعت کردیم.

شهر هارلم شهر کوچکی است. قریب پنجاه شصت هزار جمعیت دارد، اما خیلی مقبول شهری است. کوچه‌های پاک، خانه‌های قشنگ، پارک‌ها، گُل‌کاری خیلی خوب، اطراف شهر خیابان و چمن‌زار است.

ار هارلم به منزل مراجعت کردیم و بعد به سیرک رفتیم. امین‌السلطان، عزیزالسلطان [ملیجک دوم]، حاکم، مهمان‌دار و چند نفر از ملتزمین همراه بودند. بازی‌های سیرک امشب خیلی خوب و تماشایی بود. کمتر این‌طور سیرک دیده بودیم. بازی‌های اسب بسیار خوب کردند. مرد و دختر بازی‌ها کردند. آن که بیش‌تر تازگی داشت این بود که پسر ِکاری با چند اسب کوچک که به فرانسه پونی انگلیسی می‌گویند بازی کرد. خیلی بامزه بود؛ پونی‌ها با اسب‌ها بازی می‌کردند. پونی‌ها می‌خوابیدند، اسب‌ها می‌خوابیدند، حرکت می‌کردند، از زیر شکم همدیگر رد می‌شدند، تماشا داشت. مقلدها یعنی کریم‌شیره‌ها هم بازی‌های خوب درآوردند. یکی از بازی‌ها با صندلی‌های تخته‌ای بود که قریب ده صندلی روی هم می‌چیدند. بالای این صندلی‌ها دق و لق می‌رفتند با هم کارها می‌کردند. شیرجه برمی‌داشتند. در آن بالا، دو نفر از آن‌ها در آن بالا بودند یکی از پایین تنه زد صندلی‌ها ریخت، آن دو نفر هم افتادند و برخاستند، اعتنایی نکردند.

بعد از این بازی‌ها بیرون رفتیم و قدری گردش کردیم، برگشتیم. زمین سیرک را فرش کرده بودند و رقاص‌های تماشاخانه را آورده بودند. رقص و بالط [باله] بود. رقاص‌ها خوشگل بودند. همه لباس مرغ‌ها پوشیده بودند؛ یکی به صورت طاووس سفید، یکی به صورت طاووس رنگین متعارف، خیلی قشنگ، مثل طاووس دُم داشتند و طوری ساخته بودند که در وقت رقص مثل طاووس چتر می‌زدند. سایر هم هریک به صورت مرغی الوان و رنگ به رنگ خود را ساخته بودند و رقص می‌کردند. چراغ‌های گاز سیرک را یکمرتبه ضعیف کردند و از بالا به وسط سیرک روی رقاص‌ها روشنی الکتریسیطه می‌انداختند. گاهی الوان و رنگ به رنگ می‌کردند. بسیار قشنگ بود. وقتی اسب‌بازی می‌کردند زمین سیرک لق بود اسب‌ها زمین می‌خوردند. مردی که روی اسب بازی می‌کرد زمین خورد. زن کاری هم که بازی می‌کرد زمین خورد اما عیبی نکردند. بعد از یک مجلس رقص باز رفتیم بیرون قدری گردش کردیم، برگشتیم. این دفعه زمین سیرک را تخته فرش کرده بودند، تخته صاف، اول کارناوال‌بازی کردند با لباس‌های عجیب و غریب. رقص‌ها کردند. بعد روی تخته پاطینه (پاتیناژ) کردند و آن این است که تیغه کلفتی از آهن زیر کفش می‌بندند و با پا در زمستان روی یخ سُر می‌خورند. این‌جا روی تخته همان‌طور حرکت می‌کردند. مردها و زن‌ها و بچه‌ها، مردها پاطینه کردند؛ تک‌تک، دوتا دوتا. زن‌ها هم لباس‌شان را عوض کرده بودند. لباس سفید لطیف بسیار قشنگ پوشیده بودند. یک نفر از آن‌ها لباس سرخ پوشیده بود میان سفیدها جلوه‌ای داشت و خوب می‌رقصید. این زن‌ها در روی تخته پاطینه کردند. رقص کردند. یکی یکی، جفت جفت، خیلی خوب و اعلی بود.

بعد از اتمام این مجلس آمدیم منزل، خیلی خسته بودیم، خوابیدیم.

 

منبع: خاطرات ناصرالدین‌شاه در سفر سوم فرنگستان، به کوشش دکتر محمداسماعیل رضوانی و فاطمه قاضیها، تهران: رسا، چاپ اول، ۱۳۶۹، صص ۲۷۰-۲۷۴.

نظرات بینندگان