بیصبری و شتابزدگی در راه انقلاب و تجدد در آن زمان بسیار عادی شده بود و عشقی نیز مانند همهی جوانان آن روزگار گرفتار این مالیخولیا بود... کتاب کم میخواند... کرارا با من درافتاد و به من پرخاش کرد و مرا مسخره کرد که چرا میگویم فلان چیز را بخوان!...، چون معروف شد و نامش بر سر زبانها افتاد کسانی وی را به خود جلب کردند او را وسیلهی اغراض سیاسی خود قرار دادند و از همین راه وی را نابود کردند... عشقی مرد بسیار سادهای بود و زود فریب میخورد و به اصطلاح «سرازیری او را برمیداشت» ... بارها شد که وی اشعاری در هجو کسی ساخت که هرگز او را ندیده بود...
کد خبر: ۶۶۴۲۸۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۵
خرج عروسی کولیها از صد تومان نباید بیشتر بشه. مهریهي دخترای کولی از صد تومن شروع میشه تا پانصد تومن؛ ولی طلاق خیلی کم در کولیها اتفاق میافته، آخر ما، به اصطلاح غربتیها، با عشق زندگی میکنیم و با عشق میمیریم... مردها از ازدواج ابایی ندارن، چون مخارج زندگیشون باید به وسیلهی زنهاشون تامین بشه. زنها هم میدونن اگه مردی چند تا زن داشته باشه مسئولیتش کمتره به همین جهت معمولا با چندزنه شدن شوهراشون موافقت میکنن.
کد خبر: ۶۶۳۴۴۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۱
گزارشی از گفتگوی دو آبفروش دورگرد؛ چند ماه پیش از اتمام لولهکشی آب تهران در ۱۳۳۳؛
عجب مصیبتی و بدبختی بزرگی داره به ما نزدیک میشه. به قرآن هر وقت به یاد لولهکشی میافتم حال خودم رو نمیفهمم. مخم نزدیکه داغون بشه. باور کن وقتی میبینم که کنار این خیابونا رو میکنن و کنار اونها لوله چیدند به خیالم میرسه که دارن گور ما آبیها رو میکنن. حقیقتش هم بخوای همینه. وقتی که لولهکشی تهرون تموم شد، کی دیگه به فکر من و توس. کی دیگه به ما کار میده. بالاتر از همه بشگه و اسب ما رو کی میخره.
کد خبر: ۶۶۰۱۲۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۱۱
خاطرات مدیر روزنامهی «داد» از سانسور مطبوعات؛
یک روز مرحوم فرخی از من خواست در سرمقاله بنویسم نمایندگی مجلس او عاری از اصالت است. او گفت بنویسم: «ای مردم این همه به درگاه شما رو آوردم حرف شما را که زدم لبم را دوختند. برای شما که سینه زدم حبس و تبعید شدم و توقیف روزنامه و خسارت دیدم حال که دورهی دوساله را به نام نمایندهی مجلس میگذرانم اعتراف میکنم وکیل شما نیستم در این صورت از من چه توقع دارید».
کد خبر: ۶۴۸۷۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۰۳
خاطرات یحیی ریحان، مدیر روزنامهی فکاهی «گل زرد» در دورهی احمدشاه؛
آخرشب با فکر ناراحت نزد یکی از پاسبانهای محافظ رفتم و پرسیدم که آیا ممکن است بعضی از این دیوانگاه شفا یابند و از اینجا بیرون روند؟ جواب داد که «البته ممکن است... از اول سال تا حال عدهی زیادی از آنها معالجه شده و به خانههای خود رفتهاند.» پرسیدم: «چگونه معلوم میشود که دیوانهای شفا یافته است... بین عاقل و دیوانه چه فرقی هست؟» جواب داد: «فرق در این است که دیوانهها هرگز گریه نمیکنند بلکه میخندند و هر وقت یک دیوانه شروع به گریستن نماید معلوم میشود شفا یافته است.»
کد خبر: ۶۴۶۶۷۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۸
خاطرات یحیی ریحان مدیر روزنامهی فکاهی «گل زرد» در دورهی احمدشاه؛
با خود گفتم چه ضرر دارد قصیدهای بسازم و حال خود را در آن قصیده شرح دهم و آن را به نظر قوامالسلطنه برسانم... یک روز در خانه ماندم و قصیده را تمام کردم و روز بعد بردم به وزارت مالیه آن را برای معتمدالسلطنه برادر کوچک قوامالسلطنه که رئیس دایرهی وظایف بود... خواندم. نسخهی آن را از من گرفت و وعده داد که آن را به نظر وزیر برساند و روز بعد نتیجه را به من بگوید... روز بعد ساعت ۹ صبح وارد پارک شدم... قوامالسلطنه با قیافهی متبسم کاغذ شعر را در دست گرفته بود و... گفت: «بسیار خوب. در نظر میگیرم کار مناسبی به شما داده شود.»
کد خبر: ۶۴۵۷۷۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۲
خاطرات یحیی ریحان مدیر روزنامهی فکاهی «گل زرد» در دوره احمد شاه؛
همان اوقات در شهر مشهد یک سید عمامهبهسر که سید حسن صاحبالزمانی نام داشت و میگفتند سابقا در تهران ادعای امامت کرده و بدین جهت چند ماه در حبس افتاده بود وارد شهر مشهد گردید، تقریبا سی سال از عمر او گذشته بود. ابروهای ضخیمی داشت. مشارالیه در مشهد با روزنامهی «نوبهار» ارتباط پیدا کرده بود و دو سه بار اشعار او در روزنامهی نوبهار درج شده بود.
کد خبر: ۶۴۵۱۲۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۰۸
خاطرات یحیی ریحان مدیر روزنامهی فکاهی «گل زرد» در دوره احمد شاه:
در سن هفتسالگی مرا به مکتبخانهی سرِ گذر که رئیس آن شیخ حسین نام داشت گذاشتند... بچهها اسم مکتبدار را شیخ حسین شمر گذاشته بودند، زیرا مثل شمر بیرحم بود... بعضی از روزها امامجمعهی تهران که عمامهی سیاه بر سر داشت و سوار قاطر بود از مقابل مکتبخانه عبور میکرد و ما طبق دستورِ مکتبدار صلوات بلند میفرستادیم و امامجمعه پس از شنیدن صدای صلوات، پیشکار خود را میفرستاد و او چند قران به مکتبدار میداد و مکتبدار هم در مقابل وجه دریافتی کلیهی اطفال را برای بقیهی روز مرخص مینمود.
کد خبر: ۶۴۴۴۶۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۰۴
عباس مسعودی، بنیانگذار روزنامهی اطلاعات از زبان خودش؛
به دنبال این جریان [بلوای نان ۱۳۲۱] تمام روزنامهها توقیف شد و مجلس تعطیل شد و کسان مرا محبوس کردند و روزنامه تعطیل گردید و قانون مطبوعات را تغییر دادند برای اینکه من نتوانم روزنامهی اطلاعات را منتشر کنم و مدت چهل روز روزنامهای به نام «اخبار» از طرف دولت منتشر شد تا اینکه قانون از مجلس گذشت با این نیت که دیگر «اطلاعات» منتشر نشود...
کد خبر: ۶۴۱۷۵۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۷/۱۹
عباس مسعودی بنیانگذار روزنامهی اطلاعات از زبان خودش؛
اولین شمارهی اطلاعات در دو صفحه عصر روز یکشنبه ۱۹ تیر ماه ۱۳۰۵ که مصادف با روز افتتاح دورهی ششم مجلس شورای ملی بود به قیمت چهار شاهی انتشار یافت و تصور میکنم نخستین شماره را در ۸۰۰ نسخه منتشر کردم و البته در آن زمان هنوز در ایران روزنامهی عصر سابقه نداشت... هیأت تحریریهای در کار نبود و خودم تمام کار روزنامه حتی تصحیح آن را میکردم...
کد خبر: ۶۴۰۸۸۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۷/۱۳
عباس مسعودی بنیانگذار روزنامهی اطلاعات از زبان خودش؛
در آن زمان تعداد وزارتخانهها از ۷-۸ تا تجاوز نمیکرد و این کار تا سال ۱۳۰۰ ادامه داشت و در این زمان با کمک چند نفر «مرکز اطلاعات ایران» را به وجود آوردم. کاری که مطلقا در مملکت سابقه نداشت... من و همکارانم که مرحوم جهانگیر مصور رحمانی، مرحوم علی صادقی و علیاکبر سلیمی بودند مرکز اطلاعات ایران را به وجود آوردیم و کارمان هم این بود که اخبار را در چند نسخه کپی میکردیم و به روزنامههای وقت که جمعه صبح منتشر میشد میدادیم و آنقدر برای این کار زحمت کشیدیم که انگشت من که حالا هم آثارش باقی است به خاطر نوشتن پینه بست.
کد خبر: ۶۴۰۷۲۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۷/۱۱
روزنامهگردی در «انتخاب»؛
ژاله محتشم؛ هنرپیشه: با تمام کاری که ما میکنیم، یعنی من و محتشم [همسر ژاله] میکنیم در تئاتر، در سینما، در رادیو، در دوبلهی فیلم کار میکنیم به سختی میتوانیم یک زندگی متوسط را اداره کنیم... ما دوستانی داریم که وقتی روی پردهی تئاتر ظاهر میشوند، شکم خودشان یا زن و بچهشان گرسنه است./ امیر حمیدی؛ قهرمان کشتی: ... کارد به استخوان مردم رسیده است و همه احتیاج آنی و روزمره دارند.../ دستفروش: لااله الا الله بگذار دهانم بسته باشد!
کد خبر: ۶۳۹۹۵۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۷/۰۶
روزنامهگردی در «انتخاب»؛
از فکر بیشتر راهگذارنی که از کوچهها و خیابانهای تهران عبور میکنند یک جمله خطور میکند و آن این است که «اینجا خیابان است یا مستراح؟» خیابانی نیست که انسان از آن بگذرد و آن را تمیز ببیند. در تمام خیابانها از شرق گرفته تا غرب و از شمال تا جنوب مردها کنار پیادهروها مینشینند و در ملأ عام ادرار میکنند.
کد خبر: ۶۳۹۴۸۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۷/۰۳
واقعا امروز اگر کسی توی خیابانهای تهران به قول یارو تنگش بگیرد متحیر است که برای رفع حاجت به کجا برود!.... در سال ۱۳۲۴ شهردار وقت تهران غلامحسین ابتهاج اقدام به احداث مستراحهای بزرگ شهرداری کرد و شش مستراح بزرگ در شش نقطهی شهر به این شرح بنا نمود... مضحک اینکه مستراح میدان بهارستان موجب توقیف یک روزنامه و مدیر آن شد.
کد خبر: ۶۳۰۶۶۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۰۹
روزی که ضایعهی مرگ او روی داد من با ابتهاج در محلی بودیم و در این باره صحبت میکردیم. ابتهاج میگفت: «من با اینکه سالها رئیس بانک ملی بودم و قدرت زیاد داشتم با اینکه سالها رئیس سازمان برنامه بودم و دوستی نزدیکی با مسعودی داشتم او هیچگاه از من تقاضایی مربوط به شخص خودش نکرد. حتی یک بار به سراغم نیامد تا تقاضایی را با من مطرح کند.» او آدم باپرنسیبی بود دلش نمیخواست حالا که مردم او را به عنوان یک مدیر روزنامه میشناسند از این مقام و موقع استفادهای بکند.
کد خبر: ۶۲۴۹۵۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۰۶
خاطرات سعید نفیسی از روزنامهنویسان قدیمی؛
در جنگ جهانی اول... روزنامهنویسی [در ایران] رونقی پیدا کرده بود... در همین زمان بود که بهار برای تحقیر و تخفیف رقیبان مخالف خود اصطلاح «هوچی» را به کار برد و در این مورد بهخصوص امروزی رواج یافت... یکی از روزنامههایی که در آن زمان بسیار خوانده میشد روزنامهای به دو زبان فرانسه و فارسی که قسمت فرانسه آن «انفرماسیون» و قسمت فارسی آن «اطلاعات» نام داشت و البته به جز این روزنامه اطلاعات امروز است... قسمت فارسی آن را مردی اداره میکرد [به نام] میرزا علیخان زنجانی... مرد بسیار آرام و بسیار فروتن باذوقی بود. هر شب تا لبی تر نمیکرد و به اصطلاح شنگول نمیشد طبعش گل نمیکرد و بر سر ذوق نمیآمد.../ مرحوم شیخ یحیی کاشانی... در آغاز مشروطیت که روزنامه مجلس دایر شده بود سردبیر آن شده بود... به افیون معتاد بود و با آن سادگی مفرط این عادت را هم پنهان نمیکرد.
کد خبر: ۶۱۸۶۲۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۸
در گورستان پرلاشز یک قبر دوطبقه خریداری شد، در قسمت پایین قبر جنازه شهیدنورایی گذاشته شد و طاقکی روی آن کشیدند و بعد تابوت صادق در همان قبر روی آن گذشته شد و بدین ترتیب در گورستان پرلاشز دو دوست قدیمی با هم قرار گرفتند تا در قیامت با هم دیدار کنند... صادق قبل از اینکه شیر گاز را باز کند، آنچه پول داشت روی طاقچه با یادداشتی به جای گذاشت: «۱۲۵ فرانک برای صاحبخانه بابت کرایه تا فردا، ۱۸ فرانک برای مصرف گاز که به زندگی من پایان میدهد، چند فرانک دیگر میماند که بیش از آن مرگ من خرج برمیدارد. یاهو»
کد خبر: ۶۱۷۷۲۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۳
از جمله درد دلهای هدایت... یکی آن بود که در زمان حیات رزمآرا... دوستان زیادی دورش را میگرفتند و در ابتدای ورودش به فرانسه تنهایش نمیگذاشتند ولیکن: «از وقتی که رزمآرا را کشتهاند دیگر کسی محل سگ به من نمیگذارد و حتی بر و بچههای سفارت که به وسیله آنها برایم کاغذ میرسد به سراغم نمیآیند.» ... هفت روز پیش از خودکشیاش خودش مدعی بود که دوران جوانی نویسندگیاش به سر آمده و تازه موقع چیز نوشتنش شده است.
کد خبر: ۶۱۷۱۷۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۰
روزنامهگردی در «انتخاب»؛
در درجه اول هوش و حواس عدهای از دخترها، از دانشآموزان گرفته تا کارگران کارخانههای جوراببافی پیش هنرپیشههاست.... صدی ۵۳ دخترهای ایرانی (البته به طور نسبی) از ویگن و منوچهر به طور مساوی خوششان میآید... در طبقهبندی ورزشکارهای خودمانی تختی صدی ۴۱، آراء و حبیبی صدی ۳۵ آراء به دست آوردند... صدی ۳۹ دخترهای ما دلشان میخواست اگر با یک سیاستمدار ازدواج کنند، زن دکتر اقبال شوند. دخترها مخصوصا از قیافه و چشم و ابروی نخستوزیر و رفتار تکبرآمیز او خیلی تعریف میکردند...
کد خبر: ۶۱۴۶۹۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۰۵
آبادان شهر نفت، شهر قاچاق، شهر گداهای سمج، شهر دوستداران جین مانسفیلد و این نامی است که من در آخرین سفر برای این شهر عجیب و اسرارآمیز پیدا کردهام... عجیب است ولی باور بفرمایید در آبادان، جایی که من آن را شهر قاچاق نامیدهام، قاچاق آدم هم رواج دارد... سابق بر این شرکت نفت هر سال عده زیادی را استخدام میکرد و عده زیادتری در مقاطعهکاریهای شرکت به کار گمارده میشدند اما در وضع حاضر نه مقاطعه وجود دارد و نه شرکت مطلقا یک نفر را استخدام میکند، غیر از شرکت هم که آبادان چیزی ندارد... این جوانها کار میخواهند و موقعی که میبینند در وطن خودشان کسی به آنها کار نمیدهد ناچار به آن سوی مرز مهاجرت میکنند و برای آنکه ارزانتر و زودتر نتیجه بگیرند ناگزیر به قاچاقچیان آدم متوسل میشوند و بعد هم بیچارهها هدف گلولههای پلیس کویت میشوند.
کد خبر: ۶۱۱۱۶۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۱۷