arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۸۱۵۷۶۰
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۸ - ۱۹ شهريور ۱۴۰۳
خاطرات خیامی، موسس ایران ناسیونال؛ قسمت هفت؛

نخستین نمایندگی شرکت مریخ در مشهد را گرفتم/هدف من ساخت اتوموبیل بود/میزبانی از آیت الله کاشانی با بنز/شرکت مریخ راهگشای زندگی ما شد

ساختن اتومبیل هدف اصلی‌ام بود. من و محمود اکثر اوقات درباره ساخت اتومبیل در ایران فکر می‌کردیم. در سال ۱۳۳۲ که قدم به سی سالگی گذاشتم اولین اتومبیل مرسدس بنز را در مشهد فروختم و فهمیدم کم کم زندگی روی خوشش را به ما نشان می‌دهد. چند روز بعد از آن که دو دستگاه بنز را به مشهد آوردم صادق بهداد خبر داد آیت الله کاشانی برای زیارت عازم مشهد است و هرچه زودتر محل اقامتی برای ایشان تهیه کنید. آیت الله کاشانی به همراه شمس قنات آبادی و مصطفی کاشانی و احمد احرار و آقای ناجی وارد مشهد شدند من یک دستگاه بنز را به رانندگی غلامرضاخان بشکه در اختیار آن‌ها گذاشتم
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب «پیکان سرنوشت ما» با گردآوری و نگارش مهدی خیامی توسط نشر نی در سال ۹۷ منتشر شده است. این کتاب، خاطرات احمد خیامی، موسس ایران ناسیونال (ایران خودرو)، فروشگاه‌های کوروش و بانک صنعت و معدن است. «انتخاب» روزانه ساعت ۶ عصر، بخش‌هایی از این کتاب هیجان انگیز را منتشر می‌کند.

نمایندگی مرسدس بنز مشهد

در زمانی که در تهران مخفی شده، بودم با چند نفر از دوستان که آن‌ها هم از خراسان فرار کرده بودند تماس گرفتم از جمله با آقای اسد حسینی شهیدی که دوستی باصفا و صمیمی بود و پس از اطلاع از آزادی‌ام بعضی از روز‌ها می‌آمد و در خیابان‌های تهران گردش می‌کردیم.

یک روز موقع عبور از خیابان، سعدی مقابل ویترین یک نمایشگاه بزرگ اتومبیل میخکوب شدم داخل نمایشگاه شرکت مریخ که نمایندگی کارخانجات مرسدس بنز را در ایران داشت. یک اتومبیل ۱۸۰ بنزینی را به نمایش گذاشته بـودند، توجهم را جلب کرد به آقای شهیدی گفتم این نوع اتومبیل‌ها آینده بسیار خوبی در ایران خواهند داشت؛ بیا برویم مذاکره کنیم شاید بتوانیم نمایندگی بنز را در خراسان بگیریم.

 قدم پیش گذاشتم و از مستخدمی که در راهرو ایستاده بود سؤال کردم مدیر این شرکت پرسید چه کار دارید. گفتم برای خرید اتومبیل آمده‌ایم. گفت مدیر شرکت آقای صمد سودآور است که الآن تشریف ندارند و مسئول فروش آقای احمد سودآور است، باید به ایشان مراجعه کنید. پیشخدمت از سر و وضع نسبتاً محقرم فهمید مشتری نیستم. گفت باید وقت ملاقات بگیرید. خلاصه با هر سماجتی بود به اتاق آقای احمد سودآور وارد شدم و خود را معرفی کردم و به او گفتم این ماشین‌ها آینده بسیار خوبی خواهند داشت و شما تمام بازار اتومبیل ایران را خواهید گرفت از این حرف خیلی خوشش آمد و بدون اخذ پیش قسط و سفته به حسابداری دستور داد حواله دو دستگاه بنز را صادر کنند.

فوراً به مشهد تلفن کردم و از محمود خواستم شش هزار تومان پولی را که جمع کرده بودیم برایم. بفرستد. گفت داداش این پول‌ها با خون جگر جمع شده، مبادا بیخودی هدرشان بدهی گفتم خاطر جمع باش کدام کاری را تا به حال کرده‌ایم که ضرر داده باشد؟ خلاصه حواله بانکی را تلگرافی فرستاد روز بعد که برای گرفتن حواله‌ها رفتم آقای سودآور گفت نمی‌دانم تو چه گفتی که من بدون آنکه از وضع اعتباریات سؤال کنم و پیش قسط و سفته بگیرم حواله دو تا اتومبیل را برایت صادر کردم گفتم بابت پیش قسط این چک شش هزار تومانی تقدیم شما و از نظر اعتبار از فلان تجارتخانه و مدیر کار‌های حبیب الله ثابت سؤال کنید.

او با یک تماس با آن‌ها خاطر جمع شد و قرار شد بقیه پیش قسط و سفته‌ها را پس از فروش برای او بفرستم از همان وقت به سودآور گفتم مطمئنم بازار این اتومبیل‌ها در ایران پررونق می‌شود و خریداران زیادی خواهید داشت قول بدهید در آن شرایط ما را فراموش نکنید و تا آنجا که ممکن است با ما همکاری کنید. گفت قول می‌دهم. در همین اثنا برادر بزرگترش وارد اتاق شد و احمد مرا به عنوان نماینده مرسدس بنز در خراسان به صمد معرفی کرد و جریان قولی را که داده بود به او از پیش‌بینی‌ام خوشحال شد و مجدداً قول برادر را مؤکد کرد. پس از آن، متن قرارداد نمایندگی خراسان را نوشتیم و امضا کردیم. انصافاً صمد سودآور تا آخرسر قول خود ماند و احمد تا پنج شش سال بعد که قرارداد شاسی‌های اتوبوس را با او بستیم واقعاً با ما همکاری کرد.

آن روز‌ها هنوز تصدیق رانندگی نداشتم. روزی در خیابان اکباتان دنبال راننده می‌گشتم پرسان پرسان از خیابان می‌گذشتم که به دوستی به نام علیرضا معروف به بشکه که از مشتریان کارواش بود برخوردم او راننده‌ای با سابقه بود و دنبال کار می‌گشت. با او قرار همکاری گذاشتم و به اتفاق به خرمشهر رفتیم. آنجا معلوم شد این اتومبیل‌ها بیست دستگاه بوده‌اند که چهار دستگاه را برای شرکت مریخ به تهران فرستاده‌اند.

دو دستگاه اتومبیلم را تحویل گرفتم و به سوی تهران حرکت کردیم. در ضمن راه، از شهری به شهری دیگر مسافر می‌گرفتیم موقعی که برای سرویس تعمیرگاه شرکت مریخ رفتیم معلوم شد شرکت هنوز یک دستگاه هم نفروخته است. با بیشتر از هزار تومانی که بابت حق کرایه از مسافران بین راه گرفته بودم، به سوی مشهد به راه افتادیم. به محض آنکه رسیدیم اتومبیل‌ها را به نمایش گذاشتیم. از اینجا زندگی جدید ما دو برادر شروع شد.

هر دو با کفش‌های پاره در راه موفقیت قدم بر می‌داشتیم. از همان سالی که من و برادرم پول خرید پارچه پالتویی خود را سرمایه‌گذاری کردیم دیگر پالتو نداشتیم. صبح‌های خیلی زود در آن سرمای طاقت فرسای مشهد از خانه تا محل کار که بیشتر از پنج کیلومتر بود با لباس‌های مندرس و کفش‌هایی که کفشان سوراخ شده بود و آب واردشان می‌شد می‌رفتم سر کار و تا بعد از غروب ماشین می‌شستم وضع محمود هم بهتر از من نبود، با این تفاوت که زن و فرزند نداشت و من زن و دو فرزند خردسال داشتم. مشکلات زیادی روبه رو بودیم اما هیچ وقت با آن که مردم سعی می‌کردند تحقیرم کنند احساس حقارت نمی‌کردم بلکه خود را از همه بالاتر می‌دانستم و به موفقیتم اطمینان کامل داشتم. اکثر آشنایان می‌گفتند ماشین شویی هم شد کار؟ ! و من صریحاً به آن‌ها می‌گفتم این کار اولین قدم‌ها برای ساختن اتومبیل است.

ساختن اتومبیل هدف اصلی‌ام بود. من و محمود اکثر اوقات درباره ساخت اتومبیل در ایران فکر می‌کردیم. در سال ۱۳۳۲ که قدم به سی سالگی گذاشتم اولین اتومبیل مرسدس بنز را در مشهد فروختم و فهمیدم کم کم زندگی روی خوشش را به ما نشان می‌دهد. چند روز بعد از آن که دو دستگاه بنز را به مشهد آوردم صادق بهداد خبر داد آیت الله کاشانی برای زیارت عازم مشهد است و هرچه زودتر محل اقامتی برای ایشان تهیه کنید. آیت الله کاشانی به همراه شمس قنات آبادی و مصطفی کاشانی و احمد احرار و آقای ناجی وارد مشهد شدند، من یک دستگاه بنز را به رانندگی غلامرضاخان بشکه در اختیار آن‌ها گذاشتم و تا آنجا که قدرت مالی و جانی‌ام اجازه می‌داد از همراهان آیت الله  پذیرایی کردم آن‌ها هم هر وقت که من به تهران می‌رفتم پی در پی مهمانی می‌گرفتند و خجالتم می‌دادند.

نخستین اتومبیل بنز را به احمد قریشی که قوم و خویش دور ما بود در ازای مقداری پول نقد و چند سفته و یک دستگاه اتومبیل جاگوار بسیار کهنه فروختم. دومین اتومبیل مرسدس بنز را دکتر شاملو از ما خرید و به این ترتیب کار اتومبیل فروشی در مشهد حسابی رونق گرفت. در واقع شرکت مریخ راهگشای زندگی ما شد. ابتدا بدهی شرکت را حواله کردم پس از مدتی نمایندگی شرکت جیپ را هم برای خراسان گرفتم و آن را به محمود واگذار کردم اتومبیل‌های جیپ در خراسان به دلیل وجود کشاورزان فراوان بازار داشتند.

نظرات بینندگان