arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۷۷۸۳۱۱
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۵ - ۰۵ ارديبهشت ۱۴۰۳
خاطرات نخستین وزیرمختار انگلیس در ایران؛ شماره بیست و نه؛

آقامحمدخان گفته بود هرگز در تیررس توپ‌های روسی قرار نگیرید و هرگز نگذارید روستاییان روسی راحت بخوابند / برای جنگ با روس‌ها، نیرو‌های نامنظم مسلح به شمشیر محمدعلی میرزا را انتخاب می‌کردم

محمد علی میرزا همیشه این نصیحت عموی بزرگش - آقا محمدخان - را به خاطر دارد و بازگو می‌کند که گفت هرگز در تیررس توپ‌های روسی قرار نگیرید و با بهره بردن از چالاکی و سرعت حرکت سواره نظام هرگز نگذارید روستاییان روسی راحت بخوابند. در اینجا بود که جالبترین واقعه در کل این مأموریت حداقل به نظر من رخ داد؛ منظورم ملاقات میان میرزابزرگ و خودم است بیان تعارفات و گفتگو‌های دوستانه‌ای که میان ما انجام، گرفت، ضرورتی ندارد.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: سر هارفورد جونز بریجز (۱۱۴۲-۱۲۲۵) دیپلمات و نویسنده اهل انگلستان بود. او نخستین وزیرمختار دولت بریتانیا در ایران بود. هارفورد جونز در جوانی به کمپانی هند شرقی پیوست و در جایگاه نمایندهٔ این شرکت میان سال‌های ۱۱۶۱-۱۱۷۲ در بصره خدمت کرد. همچنین از ۱۱۷۶-۱۱۸۴ را در بغداد سپری کرد. او که چیرگی بسیاری در زبان‌های شرقی یافته بود با پشتیبانی رابرت داندس در سمت نمایندهٔ فوق‌العادهٔ بریتانیا به ایران در دوره فتحعلیشاه فرستاده‌شد. وی در ۱۸۳۳ کتابی را به نام دودمان قاجار که ترجمه‌ای از کتابی دست‌نویس ایرانی بود را به چاپ‌رساند. در ۱۸۳۸ نیز جزوه‌ای را دربارهٔ علایق انگلستان در ایران منتشر کرد.
 

از قسمت قبل:

«توپخانه او اگر نه مطلقا در مرحله نوزایی یا جنینی مطمئناً در مراحل اولیه کودکی بود و منظره صف جمع آن‌ها بدن مرا لرزاند که اگر این‌ها مجبور به مقابله با یک نیروی منظم روسی - حتی اگر تعدادشان خیلی کمتر و به نسبت یک به ده باشد - شوند، چه بر سر نایب السلطنه و کشورش خواهد آمد. سواره نظام نایب السلطنه که تقریباً هفتصد تا هزار نفر بودند نمایش جالبی از دلاوری و توانایی سواره نظام ایرانی اجرا کردند.»

بازدید از نیرو‌های محمد علی میرزا وضعیت متفاوتی را به نمایش گذاشت؛ نمایشی که در نوع خود - یعنی گردهمایی عده‌ای سواره نظام نامنظم - به بهترین وجه ممکن اجرا شد افراد او قوی هیکل بودند و ظاهری جنگی داشتند؛ عموماً با کلاهخود فلزی سینه بند فلزی یا زره، زنجیری شمشیر طپانچه گرز نیزه و تفنگ سرپر یا چخماقی تجهیز شده بودند؛ اغلب اسب‌ها قوی پرتحرک و بعضی‌هایشان زیبا بودند و با توجه به عملیاتی که اجرا کردند این فکر به ذهنم خطور کرد که می‌توانند مأموریت‌هایی را که در حد خودشان به آن‌ها محول می‌شود به خوبی به انجام رسانند.

خود شاهزاده به نظر می‌رسید می‌تواند ماشین جنگی تحت امرش را به خوبی مدیریت و رهبری کند. باید اعتراف کنم که اگر مجبور می‌شدم انتخاب کنم که با یکی از این دو شاهزاده به جنگ نیرو‌های روسی در قره باغ بروم، مطمئناً محمد علی میرزا و نیرو‌های نامنظم مسلح به شمشیر و نیزهاش را انتخاب می‌کردم و نه نایب السلطنه را با آن توپخانه ناکارآمد و تفنگچیان تازه کار و نیمه تعلیم دیده‌اش گفته می‌شود؛

محمد علی میرزا همیشه این نصیحت عموی بزرگش - آقا محمدخان - را به خاطر دارد و بازگو می‌کند که گفت هرگز در تیررس توپ‌های روسی قرار نگیرید و با بهره بردن از چالاکی و سرعت حرکت سواره نظام هرگز نگذارید روستاییان روسی راحت بخوابند. در اینجا بود که جالبترین واقعه در کل این مأموریت حداقل به نظر من رخ داد؛ منظورم ملاقات میان میرزابزرگ و خودم است بیان تعارفات و گفتگو‌های دوستانه‌ای که میان ما انجام، گرفت، ضرورتی ندارد.

من او را همان دوست گرم و صمیمیای یافتم که سال‌ها قبل جلوی دروازه شیراز از او جدا شده بودم و او هم گفت خوشحال است که می‌بیند غیر از بالا رفتن سن تغییر دیگری در من به وجود نیامده است. من پسر بزرگ او - میرزاحسن - را در چمن سلطانیه دیده بودم که از طرف اربابش نایب السلطنه برای خدمت به شاه آمده بود. او از دوران کودکی‌اش مرا خوب به خاطر داشت که در شیراز مهمان عموی بزرگش میرزا محمدحسین بودم و به نظر می‌رسید به من نه به عنوان غریبه‌ای متشخص بلکه همچون یکی از اعضای خانوادهاش احترام می‌گذارد؛

او طبق خواسته پدرش به من گفت که میرزابزرگ قصد دارد از مقام وزارت نایب السلطنه استعفا دهد کرد که شاه میل دارد میرزا بزرگ به رتق و فتق امور کل کشور بپردازد؛ می‌خواهد مقام فعلی او نزد نایب السلطنه را به پسرش - میرزا حسن - واگذار کند مدت زیادی طول نکشید که این کار انجام شد اما در کمال تأسف دوران آن بسیار کوتاه بود و میرزا بزرگ مجبور شد خاطر مرگ بر اثر تب شدید - بزرگترین و کارآمدترین پسرش عزاداری کند؛ نایب السلطنه وزیری وفادار و بسیار توانا را از دست داد و خاندان میرزا بزرگ و کشور ایران کسی را از دست دادند که وجودش می‌توانست باعث اعتبار و افتخار آن‌ها باشد. میرزا حسن همه خصائل خوب و استثنایی نیایش، میرزا محمد حسین را به ارث برده بود؛ او فوق‌العاده مورد علاقه نایب السلطنه بود؛

شاه روز به روز بیشتر به او علاقه‌مند و وابسته می‌شد و از نحوه برخورد و رفتارش با او - هنگامی که برای انجام کاری به دربار می‌رفت - کاملاً پیدا بود که قصد دارد او را به بالاترین مقامات کشور ارتقا دهد در کتاب سلسله قاجار مرگ این جوان فوق‌العاده با عباراتی نوشته شده است که مورخان اروپایی هرگز خواب به کاربردنشان را نمی‌بینند اما همین نکته بدون شک نشان می‌دهد که مرگ او برای ایرانیان بدبختی بسیار بزرگی محسوب می‌شد که در باره‌اش نوشته‌اند فلک پیر در سوگ مرگ این جوان، اشک‌هایی درخشان از دیدگانش فرو بارید که به بارش ستاره‌ها شبیه بود.

نظرات بینندگان