یادداشتهای علم، یکشنبه ۴ اسفند ۱۳۴۷: فراماسونها پیش من آمدند...
یادداشتهای اسدالله علم: من این حکایت را برای مرحوم خان ملک ساسانی که پدرزن رائین و از مخالفین سرسخت فراماسونری و از آزادیخواهان به نام بود نقل کرده بودم که وقتی فراماسون ها پیش من آمدند و با اصرار دعوتم کردند، گفتم من افتخارم این است که دست شاه ایران را می بوسم، دست کس دیگری را ولو امپراتور انگلیس باشد ... حاضر نیستم ببوسم. از مراسم عضویت دستبوسی گراند مستر [استاد بزرگ] است. هرچه اصرار کردند من شانه خالی کردم. حتی روزی از لندن به پاریس می رفتم، در هواپیما شخصی خودش را به من نزدیک کرد و تعجب کردم که این خارجی چه طور این قدر خوب هویت مرا می شناسد. بعد خودش را معرفی کرد که فراماسون است و باز مرا دعوت کرد که باز هم رد کردم.