سرویس تاریخ «انتخاب»؛ فقط یکی از جلسات کنفرانس اقتصادی مسکو بود که به مجلس سخنرانی تبدیل شده بود و میدیدم بعضی از نمایندگان به چُرت فرو رفته و برخی جلسه را ترک میکردند و به اتاق تنفس و سالن بوفه میرفتند و آن روزی بود که لوئی سایان فرانسوی دبیرکل سندیکای کارگران جهانی نطق طولانی خود را که تقریبا یک جلسه صبح را گرفت ایراد نمود. لوئی سایان گزارش جامعی از وضع کارگران جهانی داد و اقدامات سندیکا را بیان داشت و توجه نمایندگان ملل را به وضع زندگی کارگران جهان معطوف ساخت. مطالب او خارج از موضوع کار کنفرانس نبود زیرا بستگی به اصلاح وضع زندگی کارگران دنیا و بالا بردن سطح زندگی آنها داشت که برنامه کار کنفرانس اقتصادی بود ولی چون در گزارش طولانی و مفصل خود غیر از این مطلبی نداشت که به درد صاحبان صنایع و بازرگانان و رجال سیاسی و اقتصادی جهان که در آن مجمع گرد آمده بودند بخورد یعنی از میزان محصول و مواد خام و مصنوعات و اعداد و ارقام بازرگانی چیزی نداشت آثار خستگی پیدا شد ولی همین که یک خانم ژاپونی که از اقتصادیون ژاپون بود و به لباس ملی ژاپون درآمده و همچنان پشتی زربافت به کول کشیده و پیراهن بلندی مانند لباس خواب از زری سرخرنگ به تن داشت از جای خود بلند شد صدای کف زدن جمعیت بلند شد و او را تا پای کرسی خطابه استقبال کردند. خانم ژاپونی نطق ساده خود را درباره وضع تجارت و صنعت ژاپون و کارگران و کشاورزان و صنعتگرانی که در حداقل مزد زندگی میکنند ایراد نمود و حضار را در جریان حوادث کنونی اقتصادی ژاپون گذاشت و گفت ما حاضریم با همه دنیا معامله کنیم و ما قدرت آن را داریم که صنایع خود را با ارزانترین قیمت در دسترس استفاده جهانیان بگذاریم، به ما مواد خام بدهید و از ما مصنوعات ژاپونی بگیرید.
همین که نماینده ژاپون صحبت خود و اتمام کرد، نماینده برزیل که پهلوی من نشسته بود، گوشی را که برای شنیدن ترجمه نطق در گوش خود داشت از گوش برداشت و رو به من کرد و گفت: «چقدر صریح و روشن صحبت کرد، او با نطق کوتاه خود وضع ژاپون را مجسم ساخت، راستی این مردم چه استعدادی دارند و چقدر کار میکنند و چه علاقهای به آب و خاک و ترقی میهن خود دارند!» و بعد داستانی از مسافرت و توقف مختصر خود در توکیو شرح داد که سراسر آن فعالیت خستگیناپذیر مردم را حکایت میداشت. از آن طرف تنها نمایندهای که از جزیره قبرس آمده بود و نامش در لیست کنفرانس از قلم افتاده بود اجازه خواست و گفت: «اشتباهی در چاپ رساله صورت گرفته و نام من در ردیف نمایندگان کشورها از قلم افتاده است.» باز رفیق برزیلی ما به سخن آمد و گفت: «جزیره قبرس چیست که نماینده داشته باشد؟! چه دارد؟» معهذا آن روزی که نماینده قبرس وضع طبیعی و جغرافیایی و محصول و صنایع قبرس را شرح میداد توجه همه را به خود معطوف ساخته بود و اطلاعات جالبی میداد که مرا به یاد الاغهای قبرسی انداخت که چندی پیش به تهران وارد شد. میخواستم در جزو اقلام صادرات قبرس به او یادآور شوم که چرا صادرات الاغ را از قلم انداخته است!
باری در کنفرانس اقتصادی همه جور آدم شرکت داشت و همه قسم مطالب اظهار میشد ولی سخنان همه پیرامون امور تجارتی و صنعتی کشورهای مختلف دور میزد و از این مباحث خارج نمیگردید و علت اینکه روز آخر آن بازرگان ایتالیایی اظهار خستگی از فرمولهای خشک مینمود به مناسبت تصمیماتی بود که کنفرانس برای توصیه به دولتها اتخاذ نمود زیرا این کنفرانس چون ماموریت رسمی دولتی نداشت نمایندگان ملل نمیتوانستند در راه توسعه محدودیتها و تسهیلات دیگر کاری انجام دهند.
به این جهت تصمیم بر این شد که از سازمان ملل متحد بخواهند که در آنجا موضوع مطرح شود و نمایندگان دولتها را مصمم سازند تا به دولتهای خود توصیه کنند در مبادلات تجارتی تسهیلات قائل شوند و ارتباط صنعتی و اقتصادی بینالمللی را توسعه دهند تا فعالیت در همه کشورها بیشتر شود و سطح زندگی عمومی ترقی نماید و چون نتایج آنی از کنفرانس جز مقداری مختصر معامله آن هم میان چند کشور انجام نشد، این بود که بعضی عناصر عجول اقتصادی و صنعتی که میخواستند در همین مدت کم کنفرانس، کارهای بزرگ مبادلاتی انجام دهند و شاید با این امید به مسکو آمده بودند ملول و مکدر شده غر و لند میکردند.
در مسکو مغازهها عموما شلوغ بود. هر وقت در خیابانها راه میرفتیم و میخواستیم سری به مغازهها بزنیم از کثرت جمعیت به زحمت داخل یک مغازه میشدیم. از این ازدحام فوقالعاده در تعجب بودیم و آن را به علت جمعیت زیاد این شهر که از پنج میلیون متجاوز است دانسته و میگفتیم در چنین شهری این ازدحام طبیعی است، اما با مقایسه با شهرهای پرجمعیت دنیا مثل پاریس که به همین اندازه جمعیت دارد و این ازدحام در مغازهها دیده نمیشود به زودی متوجه یک نکته شدیم و آن غلبه تقاضا بر عرضه بود. خریدار بیشتر از فروشنده است و همین مسئله سبب ازدحام میشود. مغازه برای فروش جنس به قدر احتیاجات مردم هنوز دایر نشده است و چون کسب و تجارت آزاد نیست کسی نمیتواند دکانی روبهروی دکان دولت باز کند بنابراین هر جا هست به تشخیص دولت و طبق نقشهای که دولت طرح میکند به وجود میآید و به اندازهای که مردم در رفاه باشند هنوز مغازه برای فروش جنس دایر و تاسیس نشده و این جریان مرا به یاد وضع گذشته مسکو انداخت که در خیابانها برای خرید نان و مایحتاج زندگی خط زنجیرهای طولانی کشیده میشد و مردم فوقالعاده در زحمت و مشقت بودند. حالا این خط زنجیر در پیادهروها برای سوار شدن اتوبوس و یا به ندرت در بعضی موسسات و مغازهها دیده میشد. اما در مغازههای اغذیهفروشی دیگر خط زنجیر از بین رفته فقط ازدحام وجود دارد. برای همه چیز مردم هجوم میآوردند حتی برای خرید عروسک و اسباببازی بچهها، و این وضع برای ما تعجبآور بود.
اما هیچ فراموش نمیکنم منظره دکان کتابفروشی را که مثل سایر مغازهها باز مردم پشت سر هم ایستاده بودند و کتاب میخریدند. وضع کتابفروشیها در مسکو و ازدحام برای خرید کتاب خیلی جلب توجه ما را کرد، زیرا حکایت از آن داشت که مردم به کتاب علاقه فراوان دارند و همچنان که دنبال خرید نان و گوشت و سبزی میروند، یک جلد کتاب تازه هم خریداری میکنند و به خانه میروند.
و باز علاقه فراوان مردم را به خواندن کتاب وقتی احساس کردم که به کتابخانه لنین رفته بودیم. در این کتابخانه گفته میشد چهارده یا پانزده میلیون کتاب جمعآوری شده است. کتابخانه عظیمی بود که به طرز جالب توجهی ترتیب داده شده بود. این قسمت آنقدر نظر ما را جلب نکرد که تماشای سالنهای قرائتخانه ما را متحیر ساخت. دوازده تالار برای قرائتخانه دیده میشد که همه آنها پر از خواننده بود و راهنمای ما میگفت این قرائتخانهها از صبح تا شام به همین وضع و پر از جمعیت دیده میشود.
همین علاقه را مردم به تئاتر و موسیقی نشان میدهند، هیچ شبی نشد که ما به تئاتر بزرگ مسکو برویم و جلوی در تماشاخانه عدهای زن و مرد را نبینیم که سوال کنند: «آیا بلیت زیادی دارید؟» هر شب سالن تماشاخانه پر از جمعیت میشد و یک عده بدون بلیت میماندند که بیرونِ در تقاضای خرید بلیت میکردند. برای نمایندگان کنفرانس اقتصادی هر روز مقداری صندلی نگاه میداشتند تا کسانی که مایلاند بروند، و این صندلیها تا عصر هر روز نگاهداری میشد و اگر چیزی باقی میماند اطلاع داده میشد که بقیه را جلوی گیشه بفروشند.
شبی به سیرک مسکو رفتیم، بسیاری از کارکنان سیرک مزبور همانها بودند که چندی پیش برای نمایش به تهران آمده بودند و معلوم شد خیلی از حیواناتی هم که در آن شب نمایش میدادند به تهران نیز مسافرت نموده و برای تهرانیها بازی کردهاند. البته در آنجا کاملتر بود و کارهای هنرمندان آکروبات نیز حیرتانگیز بود.
چیزی که در سیرک بیشتر توجه ما را جلب نمود، وضع عمومی مردم بود. در این محل که شاید بیش از ۳ هزار نفر جمعیت جمع شده بود، صدای بیجا از کسی بلند نمیشد، حرکتی بیقاعده دیده نمیشد و وقتی آنتراکت داده میشد این جمعیت در راهروهای عقب سیرک پشت سر هم آهسته بدون اینکه به یکدیگر تنه بزنند قدم میزدند و در آنجاهایی که به خاطر حیوانات سیرک، کشیدن سیگار قدغن بود هیچ دیده نشد کسی سیگار در دست داشته باشد و در مقام آن باشد که آئین و مقررات سیرک را زیر پا گذارد. نه فقط در سیرک چنین وضع دیده شد بلکه در تمام مجامع عمومی اندک تخلف و تخطی از مقررات دیده نمیشد، مردم با نظم و انضباط و حفظ مقررات چنان خو گرفته و عادت کردهاند که شرارت و نافرمانی را به کلی فراموش کرده و اساسا در مخیله خود راه نمیدهند که میتوان نافرمانی کرد و ممکن است بر خلاف مقررات و نظم عمومی رفتار نمود یا میتوان داد و فریاد کرد، فحش و ناسزا داد، هیاهو و جنجال راه انداخت، کسی را کتک زد، به کسی اتهام و افترا زد، کلاه کسی را برداشت، مردم را اغوا کرد، بر علیه دولت واداشت، گوشه کوچه و خیابان نطق کرد، مردم را تحریک و تهییج نمود، عامه را با نطق و بیان و قلم فریب داد.
این چیزها از این مملکت رخت بربسته است زیرا شخص مرتکب دچار عقوبتی میشود که برای همیشه فراموش کند و دولت چنان بر اوضاع مسلط گردیده و در طول مدت درازی مردم را روی نظم و اطاعت از مقررات مأنوس ساخته و از طفولیت آنان را تربیت کرده است که امروز دیگر این اعمال به دست فراموشی سپرده شده است.
شبی به تالار موسیقی (سمفونیک) مسکو رفتیم، قریب دو هزار نفر دور تا دور سالن بیضیشکل مدرن نشسته بودند، تمام این مردم بیحرکت و بیصدا، چشمهای خود را به صحنه و گوشهای خود را به نوای ارکستر دوخته و در تمام مدت آکت که گاهی یک ساعت طول میکشید، مردم حتی در جای خود هم تکان نمیخوردند. مثل مجسمه بیحس و حرکت نشسته، گردنها را به جلو، به سوی صحنه و موزیسینها افراشته و به موزیک گوش میدادند. همین که پیِس تمام میشد بیحد دست میزدند و بعد مدت تنفس را به خارج سالن میرفتند، اما باز همان نظم و ترتیبی که در سایر مجامع و محافل عمومی میدیدیم آنجا هم مشاهده میشد و نشان میداد که این ملت اصولا به آرامش و خونسردی و بیسروصدایی خو گرفته است.
در سایر کشورها چنین وضع آرام تا این حد دیده نمیشود. اطاعت از قوانین و مقررات بین همه مردم متمدن جهان وجود دارد و سرپیچی از انجام وظیفه مواخذه و عقوبت دارد، اما هرگز مثلا در پاریس دیده نمیشود که اینقدر مردم ساکت و بیسروصدا و آرام باشند.
گویی سکوت و آرامش به حد جمود و در عوض کار و فعالیت و وظیفهشناسی برای ساکنین کشور شوروی بهخصوص شهری که ما از آنجا دیدن میکردیم با شیر اندرون شده و با جان به در رود.
منبع: اطلاعات؛ شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۳۱، صص ۱ و ۹.
آداب و رسوم ایرانیها در زندگی مردم سابق این شهر کاملا ظاهر بود، وضع کسب و زندگی، طرز ساختمان عمارات که اغلب به صورت بناهای رشت و پهلوی [انزلی کنونی] دیده میشد، تزئین داخلی خانهها، دستفروشها، دکاندارها، نمونه حمام قدیم، میدانها همه به وضعی که هنوز هم کم و بیش در ایران وجود دارد در تالارهای موزه به عنوان تمدن و زندگی قدیم مردم تفلیس حفظ شده است... خانههای قدیمی را به استیل عمارات رشت دیدیم که هنوز برجا و در آن زندگی میکنند.