سرویس تاریخ «انتخاب»: شامگاه جمعه ششم اردیبهشت ۱۳۳۰ حسین علاء نخستوزیر وقت استعفای خود را تقدیم شاه کرد. فردای آن روز یعنی شنبه هفتم اردیبهشت ۱۳۳۰ جلسه خصوصی مجلس شورای ملی (دوره شانزدهم) تشکیل شد و رئیس مجلس ضمن اعلام این خبر گفت که شاه نسبت به نخستوزیر آینده نظر مجلس را خواستار شده. در این جلسه جمال امامی پیشنهاد داد که دکتر مصدق نخستوزیری را بپذیرد و نمایندگان به اتفاق آرا به نخستوزیر ایشان رای مثبت دادند. دکتر مصدق در خاطراتش (خاطرات و تالمات مصدق، به کوشش ایرج افشار، انتشارات محمدعلی علمی، چاپ پنجم، صص ۱۷۷-۱۷۹) ماجرای نخستوزیر شدنش را اینطور روایت کرده است:
شنبه ۸ اردیبهشت [تاریخ درست، شنبه ۷ اردیبهشت است – انتخاب] که روز جلسه مجلس نبود به مجلس شورای ملی احضار شدم. اکثریت نمایندگان هم آمده بودند و میخواستند در جلسه خصوصی به شور و مشورت پردازند و تمایل خود را برای تعیین نخستوزیر به عرض شاهنشاه برسانند. از اینکه گفته میشد آقای حسین علاء استعفا داده است تعجب کردم، چون که روز ششم اردیبهشت شب که به خانه من آمده بودند و میخواستند در یک موضوعی با من مشورت کنند هیچ از این بابت صحبتی نکردند و، چون قبل از این ملاقات من در کمیسیون نفت مجلس شورای ملی بودم که طرح ۹مادهای جمعی از نمایندگان که برای ملی شدن صنعت نفت [طرز اجرای ملی شدن صنعت نفت – انتخاب]تنظیم شده بود از تصویب کمیسیون گذشت، نخستوزیر را از جریان مطلع کردم و تقاضا نمودم که روز یکشنبه نهم اردیبهشت [تاریخ درست، یکشنبه ۸ اردیبهشت است – انتخاب]در جلسه رسمی مجلس حضور یابند و موافقت دولت را در خصوص طرح مزبور اظهار نمایند و بعد در همان جلسه راجع به موضوعی که میخواستند مشورت کنند وارد مذاکره شویم که مورد موافقت قرار گرفت و از خانه من رفتند.
علت استعفای نخستوزیر را که از بعضی نمایندگان سوال کردم یکی از دوستان گفت، حضرات (که مقصود انگلیسیها بود) چنین تصور کردهاند که از این نخستوزیر و امثال او کاری ساخته نیست و میخواهند آقای سید ضیاءالدین طباطبایی را که هماکنون به حضور شاهنشاه آمده و به انتظار رای تمایل در آنجا نشسته است وارد کار کنند.
جلسه تشکیل شد، به مشورت پرداختند و، چون اکثریت نمایندگان اینطور تصور مینمودند [که] تصدی آقای سید ضیاءالدین سبب خواهد شد که همان بگیر و ببند کودتای سال ۱۲۹۹ تجدید شود، نه جرأت میکردند از شخص دیگری برای تصدی این مقام اسم ببرند، نه مقتضیات روز اجازه میداد به کاندیدای سیاست بیگانه رای بدهند. که، چون صحبت درگرفت و مذاکرات به طول انجامید برای تسریع در کار و خاتمه دادن به مذاکرات یکی از نمایندگان که چند روز قبل از کشته شدن رزمآرا، نخستوزیر، به خانه من آمده بود و مرا از طرف شاهنشاه برای تصدی این مقام دعوت کرده بود و هیچ تصور نمیکرد برای قبول کار حاضر شوم، اسمی از من برد که بلاتامل موافقت کردم و این پیشآمد سبب شد که نمایندگان از محظور درآیند و همه بالاتفاق کف بزنند و به من تبریک بگویند.
موافقت من هم روی این نظر بود که طرح نمایندگان راجع به ملی شدن صنعت نفت [طرز اجرای ملی شدن صنعت نفت – انتخاب] از بین نرود و در مجلس تصویب شود. چنانچه آقای سید ضیاءالدین نخستوزیر میشد دیگر مجلسی نمیگذاشت تا من بتوانم موضوع را تعقیب کنم. مرا هم با یک عده توقیف و یا تبعید میکرد. به طور خلاصه مملکت را قُرُق مینمود تا از هیچ کجا و هیچکس صدایی بلند نشود و او کار خود را به اتمام رساند. چنانچه شخص دیگری هم متصدی این مقام میشد باز من نمیتوانستم صنعت نفت را ملی کنم. [منظور طرح اجرای ملی شدن صنعت نفت است، چون صنعت نفت اسفند ۲۹ تصویب شده بود (۱۷ اسفند در مجلس شورای ملی و ۲۹ اسفند در مجلس سنا) – انتخاب]. مگر من در مجلس چهاردهم نماینده اول طهران نبودم و نطقی تهیه نکرده بودم تا هر وقت وضعیت اجازه میداد آن را در جلسه علنی مجلس بخوانم و از مضرات قرارداد رضاشاهی جامعه را مطلع و مستحضر سازم که وضعیت مجلس اجازه نداد حتی کوچکترین سخنی در این باب بگویم، چونکه وکلای آن دوره غیر از چند نفر همه روی تمایل سیاست خارجی وارد مجلس شده بودند و حاضر نمیشدند کسی راجع به این قرارداد حرفی بزند و اظهاری نماید. «کافتارادزه» که از طرف دولت شوروی به طهران آمد و نمایندگان اکثریت درخور آن نبودند [که] به خواستههای او اعتراض کنند یکی از همان نمایندگان از من که در اقلیت بودم تقاضا نمود در این باب اظهار عقیده کنم. این بود که از موقع استفاده کردم و قبلا از مضرات قرارداد سخن به میان آوردم و آن را با ادله و اعداد ثابت کردم، که مجلس با کمال اکراه تحمل نمود. سپس روی همان دلایل با دادن امتیاز به هر دولتی مخالفت کردم. چنانچه کافتارادزه به گرفتن این امتیاز موفق شده بود ملت ایران نمیتوانست هیچوقت برای الغای این امتیاز که در شمال و جنوب داده شده بود کوچکترین قدمی بردارد و در دو جبهه و با دو سیاست مبارزه نماید. اثبات مضرات این امتیاز طوری در جامعه تاثیر نمود که زمینه برای ملی شدن صنعت نفت مهیا گردید و این کار در مجلس شانزدهم صورت گرفت و علت تاثیر من هم در این مقام این بود که از هیچکس و هیچ مقامی قبول کار نکردم و با گفتن یک «موافقم» و تبریک نمایندگان نخستوزیر شدم.
نظر به اینکه اتخاذ رای بدین طریق بر خلاف سابقه بود، طبق پیشنهاد خود من جلسه رسمی مجلس بدون تماشاچی تشکیل گردید و نمایندگان رای خود را با ورقه و به طور مخفی دادند و با اینکه متجاوز از بیست نفر از آنان که کف زده بودند از دادن رای به من امتناع کرده و ورقه سفید دادند باز من اکثریت داشتم و اعلیحضرت شاهنشاه هم طبق نظریات خود من در صدور فرمان خودداری فرمودند: تا قانون ملی شدن صنعت نفت [طرز اجرای ملی شدن صنعت نفت – انتخاب] از تصویب مجلس گذشت و چنانچه قبل از تصویب قانون فرمان صادر شده بود [و] دولت تشکیل میگردید، آن دسته از نمایندگان مخالف آنقدر از عدم صلاحیت بعضی از وزرا حرف میزدند تا من مایوس شوم و کنار بروم و در صورت مقاومت باز روی طرح نمایندگان راجع به ملی شدن صنعت نفت آنقدر صحبت میکردند و مخالفت مینمودند تا موضوع به کلی منتفی شود [و] از درج کلام ساقط گردد.
قانون که به تصویب و توشیح رسید به کار شروع کردم و نتایج نیکو گرفت...