arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۳۲۶۶۵
تاریخ انتشار: ۵۵ : ۰۷ - ۰۳ مرداد ۱۳۹۰

روايت «قاسم کارگر» از عمليات مرصاد ؛ چه کسي « منافق» را زد

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
چند روز از پذيرش قطعنامه 598 به وسيله ايران گذشته بود که حدود ساعت 14/30 روز سوم مرداد ماه 1367 سازمان مجاهدين خلق(منافقين) همراه با ارتش عراق، هجوم مشترکي را از سوي سرپل ذهاب به داخل خاک ايران با هدف براندازي نظام شروع کردند. منافقين نام اين عمليات را «فروغ جاويدان» ناميدند و معتقد بودند «نبايد اين فرصت تاريخي را از دست بدهيم و بايد حمله کنيم و در شرايطي که رژيم نيروي جنگي ندارد، کار را تمام کنيم.»

به گزارش انتخاب؛ نتيجه اين تحليلهاي نادرست و تلاشهاي بي ثمر براي براندازي نظام جمهوري اسلامي، تلفات و شکست براي منافقين بود. اين عمليات آخرين عمليات جنگ بود و در تاريخ 67/5/29 آتش بس ميان ايران و عراق برقرار شد.

قاسم کارگر که در زمان عمليات مرصاد فرماندهي گردان مسلم لشکر 27 محمد رسول ا... (ص) را عهده دار بود، خاطرات خود را از اين عمليات بيان کرده است.

وي مي گويد: منافقين زماني از مرز قصرشيرين وارد خاک ميهن شدند که عمليات غدير در جنوب در حال انجام بود و بيشتر گردانهاي لشکر 27 آن جا بودند. ما در کرمانشاه بوديم که از آن جا به سمت جنوب و پادگان دوکوهه اعزام شديم تا آماده عمليات غدير بشويم. به ما خبر دادند منافقين شهرهاي سرپل ذهاب و اسلام آباد را تصرف کرده و از آن جا به بعد به دلايلي متوقف شده اند.
تصميم گرفته شد از دوکوهه گردانهايي به سمت منطقه حرکت بکنند که يکي از اين گردانها، گردان مسلم بن عقيل بود که بنده خادم آن گردان بودم.

بنده و سردار کوثري، نماينده مردم تهران در مجلس به اتفاق دو دسته از گردان و با دو دستگاه موتورسيکلت و بالگرد به سمت منطقه آمديم. نه ما و نه هيچ کس ديگر، اطلاعي از منطقه نداشتند.

وضعيت به اين صورت بود که نيروهاي مردمي تا حدودي توانسته بودند مقابل منافقين بايستند و راه آنان را سد کنند. در اين ميان، اتفاقي که افتاده بود و يکي از امدادهاي غيبي الهي شامل حال ما شده بود، اين که منافقين در حال حرکت از اسلام آباد به کرمانشاه بودند و مردمي که در جاده اسلام آباد - کرمانشاه در حال فرار به سمت کرمانشاه بودند، با ديدن خودروهايي که از کرمانشاه به سمت اسلام آباد مي رفتند، با چراغ زدن و توقف و ايجاد ترافيک در مسير شده بودند. اين ترافيک راه منافقين را براي طي مسير بسته بود. يک سري از نيروها از کرمانشاه آمدند و در منطقه مستقر شدند.

ما هم به همراه سردار کوثري، از سمت دوکوهه با بالگرد آمديم و چون اطلاعاتي نداشتيم، در اول جاده پل دختر پياده و آن جا سوار يک کاميون شديم و با دو دستگاه موتورسيکلت، جلو کاميون به راه افتاديم و نزديک غروب به منطقه رسيديم. قرار بود مابقي گروه ها از جمله گردان حمزه و مقداد هم با اتوبوس از دوکوهه به منطقه بيايند. گردان حمزه زودتر از نيروهاي ديگر به منطقه رسيد که در همان شب وارد عمل شد و روي چند تپه گچي تک زد. پس از آن، نوبت گردان مسلم شد.

در زمان شروع عمليات، آقاي محمدعلي جعفري فرمانده گردان مقداد بود. ادامه اين عمليات به روز کشيده شد. در آن زمان، به اتفاق تعدادي از دوستان، در عرض جاده اسلام آباد در نزديکي يک روستاي کوچک، با منافقين درگير شديم. مردم روستا آن جا را تخليه کرده بودند.

آن روز که عمليات تمام شد، به کرمانشاه رفتيم و فرداي آن روز براي جمع کردن وسايل گردان و احياناً برداشتن پيکرهاي شهدا، دوباره به منطقه برگشتيم. به آن روستا که رسيديم، متوجه بازگشت مردم روستا شديم و آنها استقبال گرمي از ما کردند. من از يکي از آنها پرسيدم کسي هم در اين جا کشته شده؟ او گفت: نه، چون قبل از اين که منافقين به اين جا برسند، ما روستا را تخليه کرده بوديم.

تير غيب

من به نوبه خودم اگر در عمليات مرصاد نبودم، جنگ را تمام شده نمي دانستم. اين يک حالتي بود که شايد در رزمنده ها وجود داشت.در جاده اسلام آباد کرمانشاه، ابتدا گردان حمزه و مسلم عمليات کردند و سپس گردان مقداد عمليات کرد. زماني که نيروهاي گردان مسلم روي جاده بودند، در يک جاهايي بي مهابا جلو مي رفتند.

در اين عمليات هم آن قدر جلو مي روند که در نهايت درون يک خانه گير مي کنند و در محاصره منافقين قرار مي گيرند. يک منافق وارد خانه مي شود و متوجه داغي آرپي جي و تيربار رزمنده ها مي شود. ريشخندي مي زند و به آنها مي گويد موشکهاي آرپي جي و فشنگهايتان را بدهيد که اينها همه مي گويند، نداريم.کساني که آنجا بودند و برگشتند، اين طور تعريف مي کنند که اين منافق با يک حالتي که بخواهد بقيه را خبر کند، بيرون مي رود. اين رزمنده ها هم داشتند از پنجره با نگاه او را تعقيب مي کردند که ناگهان يک تير مي آيد و به او مي خورد. بچه ها مي گفتند ما اصلاً نفهميديم چه کسي اين منافق را زد. قسم مي خوردند که منافقين از کنار اين پنجره رد مي شدند و سرشان را از پنجره داخل مي کردند و نگاه مي کردند، ولي ما را نمي ديدند. همين وضع باقي مي ماند تا اين که جاده آزاد مي شود و اين دوستان که هنوز عمرشان به دنيا باقي بوده است، بيرون مي آيند.

به نقل از خبرگزاري فارس- با تلخيص
نظرات بینندگان