بايد مي آمدي تا باران احسانت بر اين سرزمين جاري گردد، تا آهوان، سرگرداني
و بي پناهي خود را بر مدار مهرباني تو آورند. بايد مي آمدي تا زمين خراسان
به يمن قدومت بوي بهشت را استشمام كند و بارگاه نوراني و ملكوتي ات، قطعه
اي از فردوس برين شود!
... و آمدي؛ آنگاه كه كجاوه ات ايستاد، هزاران هزار مشتاق با چشماني باراني
مي نگريستند و دل به سويت سپردند تا آواي ملكوتي رضا چونان زلال جويبار در
گوش جانشان جاري شود. لب باز كردي و نوايت جان ها را نوازش داد و ... قلم
ها به حركت درآمد.
... كَلِمَةُ لاَ إلَه إلاَّ اللهِ حِصْني، فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أمِنَ
مِنْ عَذَابِي، بشرطها و شروطها و انا من شروطها؛ و نگاه كردي همه آنان را
كه كلامت را شنيدند و بر صفحات كاغذ سپردند تا تاريخ هميشه آن را به ياد
داشته باشد. نگاهشان كردي، زلال و عميق تا نه تنها كاغذها كه جان ها كلامت
را براي تاريخ بيان كنند.
كجاوه حركت كرد و دل هاي مشتاقان به دنبالش!... كاش مي ماندي، كاش ميهمان
هميشه ما مي شدي، كاش...، اما نه اين جا مقصد تو نيست، خاكي ديگر مشتاقانه
تو را انتظار مي كشد كه وعده الهي حتمي است.
تو از نيشابور به طوس مي روي، اما كلامت به سراسر تاريخ مي رود و امامت را
فرياد مي زند. تو به طوس مي آيي تا پنجره فولادت آهو بره ي دل هايمان را از
غربت و اسيري درآورد و كلامت به سراسر تاريخ مي رود، تا از ولايت عشق
سيرابمان سازد. تو به طوس مي آيي تا براي هميشه بماني و نقاره ات آوايي
باشد براي آرامش دل هايي كه آمده اند تا پيوند بخورند و از حبس گناه به
درآيند.آمده اي تا هميشه بماني و ميزبانان با گرده اي خميده از شرم غفلت,
اما سينه اي مالامال از يقين با نواي يَا مُعينَ الضُّعَفاء وَالفُقَر در
مكتب تو درس عشق بياموزند.
آمده اي تا هميشه بماني و بوي كوچه هاي مدينه را با خود به اين جا آوري، بوي عطر كوچه هاي بني هاشم را!
و تو خوب مي دانستي چگونه شكستن حصار دل هايمان را. تو آمدي تا يك گنبد طلا
با صدها كبوتر قبله دل هاي لرزان مشتاق باشد و نجات دهنده دل هاي در دام
تمايلات اسير شده! اين دست هاي محتاج، پهنه كرامت تو را استغاثه مي كنند.
... و اينك كه يك بار ديگر اسلام را از تزوير منافقانه نجات بخشيدي... بايد
مي آمدي؛ براي افشاي هرچه بيشتر تصوير رياگونه مأمون، و براي ارائه اسلام
زلال به جهانيان!
رضاي اهل بيت، امام رئوف مهربان! براي ما دعا كن تا خدا به واسطه محبت شما
به ما مرحمت كند و پاي سرنوشتمان با خط سبز سيادت، بنويسد عاقبت به خير!
رواياتي چند از امام رضا(ع):
- بعد از انجام واجبات ، كارى بهتر از ايجاد خوشحالى براى مؤمن، نزد خداوند بزرگ نيست. (بحار الانوار ، ج 78 ، ص 347)
«پاره ای از تن من در خراسان دفن خواهد شد، هر مومنی او را زیارت کند
خداوند عزوجل بهشت را بر او واجب می کند.»
شهادت امام رضا(ع) تسلیت باد