پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : کی از دغدغههای این روزها حراست از
حدود گفتمانهاست. مخدوشکردن گفتمانها و ایجاد یک ملغمه عاریتی تحت عنوان
گفتمان جدید، میتواند آسیبهای عقیدتی بسیاری را باعث شود. یکی از این
آسیبها، منفعلکردن گفتمانها با ایجاد دوگانهسازیهای کاذب است.
دوگانهسازیهای کاذب میتواند منشأ کنشهای سیاسی و در ادامه توجیه آن
رفتار در افکار عمومی شود. ایجاد دوگانه کاذب «عزت ـ معیشت» میتواند در
همین قالب بررسی شود.
دكتر
عماد افروغ هم از حیث گفتمانی و هم بهواسطه سابقه فعالیت سیاسی میتواند
دیدگاه های قابل تاملی در این حوزه ارائه دهد. هر چند افروغ نظرگاهی است
از منظومههای وسیع گفتمان انقلاب اما میتوان در بسیاری مواضع وی تامل و
تعمق کرد.
در ادامه گزیدهای از گفتگوی عماد افروغ با روزنامه "وطن امروز" را میخوانیم:
- به
نظر من جديترين بحثي كه ميتوانست در انقلاب اسلامي مطرح و در جمهوري
اسلامي دنبال شود و بايد از قبل براي آن ميانديشيديم همين بحث حق و مصلحت
است و متاسفانه همچنان توجه جدي به مفهوم حق و مفهوم مصلحت و تمايز بين اين
دو نميشود. من ميخواهم پا را فراتر بگذارم و اين مساله را بيان كنم كه
هر چه ميكشيم از خلط حق و مصلحت است و هر چه ميكشيم توجيهاتي است كه به
نام دفاع از مصلحت ميشود. قبل از علني كردن اين مقوله در سال 83 در
فصلنامه علوم سیاسی، ذهنم متوجه اين قضيه بود كه نشود كه اتفاقات پس از جنگ
دوباره رخ دهد و هميشه اين مطلب در ذهنم بود كه چرا در برابر مشكلات دوران
سازندگي سكوت اختيار شد. چرا برخی علماي ما توجيه و سكوت ميكردند. چرا
برخي مقام رياستجمهوري را در سخنان خود در حد مقام پيامبر بالا ميبردند؟
آیا اين به خاطر اين بود كه رئيسجمهور وقت از جنس و صنف آنها بود يا اينكه
ميان انقلاب و دولت خلط ميكردند و قادر به تفکیک این دو نبودند.اين قضيه
به تضعیف انقلاب منتهي ميشود. من نهايتا اين دغدغه خودم را تحت عنوان
«ماهیت، ضرورت و اركان نقد در جمهوری اسلامي» به چاپ رساندم. جالب اينجاست
كه همان زمان بخشي از مقاله من كه مربوط به دوران سازندگي بود، سانسور شد.
يعني من احساس خطر ميكردم كه مبادا اتفاقات دوران پس از جنگ تكرار شود.
- احساس
من اين بود كه با يكدست شدن اصولگرايان اين مسائل دوباره رخ عیان میکند و
دوباره بحث مصلحتانديشيهاي كاذب مطرح ميشود. بههمین خاطر هم آن سالها
بحث نقد درون گفتماني را مطرح كردم و منتقد جدي آقاي احمدينژاد شدم.
صرفا بهخاطر اينكه آن اتفاقات دوران پس از جنگ تكرار نشود. در يك جلسهاي
كه هيات دولت با رؤساي كميسيونها در مجلس داشت، من اشاره كردم كه آنچه پس
از جنگ به سر ما آمد بهخاطر اختلاف نبود به خاطر وحدت صوری بود؛ وحدت صوري
و وحدت كاذب و به اين جمله اميرالمومنين(ع) اشاره کردم كه کثرهًْ الوفاق
نفاق، وفاق زياد بوي نفاق ميدهد. متاسفانه كارهاي ما اثر نداشت و ما
انتظار داشتيم نقد پرملاتي را در زمان دولتهاي نهم و دهم شاهد باشيم. حتي
براي اثبات حسن نيتم خودم را كنار كشيدم و كانديداي مجلس هشتم نشدم تا ثابت
كنم كه من از سر منافع خودم صحبت نميكنم بلكه از سر دغدغههاي روشنفكري
اين حرفها را ميزنم. در نتيجه عطف به مسائلي كه ما در دوران پس از جنگ
ديديم و به خاطر احساس خطر از تكرار آن برخي مسائل را مطرح كردم. همه تلاش
ما اين بود كه اتفاقات امروز رخ ندهد كه امروز بهتدریج شاهد نشانهها و
علائم آن در برخی عرصه ها هستیم. واقعا راه نجات انقلاب اسلامي هم تمیز
ميان حق و مصلحت است. مصلحت يك امر خاص است و در شرايط ويژهاي اتفاق
ميافتد. ما نبايد به اسم مصلحت از حقيقت دور شویم. مصلحتي هم كه در اين
سالها شاهد بوديم يك مصلحت ملي نبود. چرا كه مصلحت ملي تعريف شده است.
اينها بيشتر مصلحت جناحي بود. حتي به برخي افراد گفتم كه وقتي ماكياولي،
ماكياوليزم را مطرح ميكند به اسم تلاش براي حفظ حكومت است. برای حفظ حكومت
ميگويد استفاده از هر وسيلهاي مباح است. من در آن سالها مصلحت براي حفظ
حكومت نديدم و بيشتر مصالح و منافع شخصي و جناحی بود. عمده كساني كه در
مجلس هفتم با مواضع من مخالفت ميكردند بلافاصله از دولت پست ميگرفتند و
جالب است كه من در نطقهاي دفاع از رئيسجمهور فعلي هم باز اينها را ديدم!
من كماكان مصر هستم كه اين قضيه جدي است و امروز جديتر هم شده. اين تلاش
ما شايد به صورت تئوريك جا افتاد اما متاسفانه نتوانست عملياتي شود.
- بنده
روي اصول و مباني خودم حركت ميكنم حالا ممكن است برخی مضامین و مولفههای
اين مباني با توجه به شرايط زماني و مكاني تغییر کند. اگر من معتقد بودم
بايد حقيقتگرا بود الان هم اين حرف باید صدق کند. حتي شخصا چون نسبتي بين
رهبري نظام و مقوله حق و مصلحت میبینم، بیان کردم عدهای بيايند و
حقيقتگرايانه بستر را براي مواضع حقگرايانه رهبر فراهم کنند. بههمین
خاطر طبيعتا من امروز بايد يك حقيقتگرا شناخته شوم تا يك مصلحتگرا. برای
مثال، اخيرا برداشت من اين بود كه داستان رابطه با آمريكا صرفا در حد يك
مكالمه تلفني نيست و بهتدریج به يك رابطه تسري پيدا ميكند و عدهای
رندانه مواضع بنيانگذار جمهوري اسلامي را زير سوال ميبرند. حتي مخالفت
امام با کاپیتولاسیون را زیر سوال میبرند! و اين خيلي ناراحتكننده است.
- رابطه
با آمريكا با شرط گرگ و ميشي، خلاف نص فرمایشات امام، رهبری و حتی یک
گفتوگوی شناخته شده بینالمللی سالم است. این رابطه با وجود تحريمهاي
غیرانسانی و ناجوانمردانه امكانپذير نيست. البته من متوجه نرمش قهرمانانه
هم هستم، اما نرمش قهرمانانه با نرمش ذليلانه فرق ميكند. الان چون ما
اطلاعات نداريم بايد مراقب باشيم و همچنين هشدار بدهيم. هرچند اينكه
اطلاعات نداريم هم خوب نيست.
- شايد
بسياري از اتفاقات و چرخشهايي كه رخ داد به خاطر بيتوجهي به معيشت مردم
بوده باشد. خب! چه كسي در اين راستا هشدار داد؟ بنده يكي از آنها بودم.
يادم هست كه يك بار با دكتر حسن سبحاني رفتيم يك خبرگزاري براي مصاحبه
درباره همين شيوه اجراي هدفمندي يارانهها. در حالي كه متن اين صحبتها
منتشر نشد و به انتشار يك خبر محدود شد. چون اينقدر فضا را سنگين كرده
بودند كه اصلا نميشد حرف زد و بلافاصله هم رسانههاي وابسته به دولت شروع
ميكردند به هتاكي و بيحرمتي.
- اول
انقلاب افراد خود را قرباني انقلاب میکردند، اما امروز برخي كساني كه به
قدرت ميرسند ميخواهند نظام را قرباني خودشان بكنند. متاسفانه برخي با
پوشش مواضع انقلابی و البته مزورانه میکوشند جای پای بهرهمندی خود از
مواهب رانتی را محکم کنند و منتی نیز سر مردم بگذارند، اینکه ما مواهب الهی
هستیم و اگر ما را نقد کنید خدا این مواهب را از شما میگیرد. خب! اگر ما
این مواهب را نخواهیم باید چه کسی را ببینیم. ما چنين مواهبی را
نميخواهيم. ما موهبتي ميخواهيم كه پایبند و وفادار به انقلاب باشد.
افرادي را نميخواهيم كه به اسم انقلاب بيايند و منابع كشور را به تاراج
ببرند. ما اصلا اينها را موهبت نميدانيم.
- وقتي
مردم ميبينند كه عمل مسؤولانشان و نه زبانشان مبتني بر آرمانها نيست،
ذائقه آنها عوض ميشود، بماند كه برخي مواقع لسان برخي مسؤولان نيز مبتني
بر ارزشها نيست. البته اگر مسؤولان منحرف شدند و خوي اشرافي پيدا كردند
اين توجيهی براي عوض شدن سبك زندگي مردم نیست ولي به هرحال يك واقعيت است.
درصد كمي از مردم انسانهاي خاصي هستند كه تحت هر شرايطي مقاومت ميكنند،
عموم مردم متوسطالحالند و اين طبيعي است. من يادم است زماني از فرودگاه
ميآمدم، در خیابان منتهی به فرودگاه تابلویی با این مضمون دیدم: «مصرف،
توليد را بالا ميبرد»! اين نشان میدهد برخی مسؤولان میکوشیدند با
ابزارهای در اختیار خود، ذائقه مردم را تغییر دهند.
- هرگاه
اقتصاد هدف شد مسالهساز ميشود. هدف اصلی، اخلاق و معنويت و قرباليالله
است. اگر ما به اين مسائل توجه ميكرديم بين آزادي و اقتصاد و اخلاقمان
جمع شده بود. در قانون اساسي هم تصريح شده كه همه بايد از حدي از رفاه و
معيشت برخوردار باشند تا بتوانند فرصتي برای بروز خلاقيتهاي فكري و فرهنگي
و ديني خود داشته باشند. وقتي اقتصاد هدف باشد اخلاق و عدالت اجتماعی كم
رنگ و مشاركت مردمي نيز محدود ميشود. اين روند از زمان سازندگي شروع شد و
در دوره قبلي هم بود.
- اگر
اقتصاد را میخواهید اصل قرار دهید این منافاتی با حق ندارد اما اقتصاد
وسیلهای است که در راستای آن هدف قرار میگیرد و مقدم هم هست. یعنی شما
نباید بگویید که مردم اول اخلاقی بشوند بعد شکمشان را سیر میکنیم. باید
شکمشان پر شود اما این پر شدن هم باید حسب یک گفتمان عدالتخواهانه باشد.
- عده
ای میخواهند دوگانه عزت و معیشت را ایجاد کنند که مردم یا باید به عزتشان
بچسبند یا به معیشتشان. در حالی که همه حرف بنده این است که میشود نگاه
عزتمدارانه به مقوله معیشت داشت. چطور؟ از طریق عدالت. از طریق پرکردن
شکافهای طبقاتی. همچنین از طریق توجه به مبنای اصلی پروژه هدفمندسازی
یارانهها. از طریق بازگشت به مدیریت جهادی. از طریق احیای جهاد سازندگی.
از طریق احیای ارزشهای دفاع مقدس. از طریق از بین بردن محرومیتهای نسبی.
همه اینها با عزت سازگار است و معیشت مردم را هم تأمین خواهد کرد. این
سوالی که شما اشاره کردید نکته بسیار ظریفی بود و معتقدم تنها در یک صورت
میشود عزت و معیشت را با یکدیگر جمع کرد؛ به عدالت اجتماعی در حوزه اقتصاد
و اخلاق در اقتصاد توجه داشته باشیم.
- اگر
من روزی احساس خطر میکردم از وجود این اراده اما امروز دیگر من عینیت خطر
را مشاهده میکنم. اگر خاطرتان باشد من یک مقالهای نوشتم با عنوان «اما و
اگر مذاکره با آمریکا» در زمانی که هنوز اصلا این خبرها نبود اما امروز
دیگر مشخص است که گروهی می خواهند این پیوند ناموجه را برای مردم جا
بیندازند. بحث رابطه مطرح شد و سپس در یک فرآیند مشخص شعار مرگ بر آمریکا
را زیر سوال بردند و جدیدا هم موضوع مخالفت امام با کاپیتولاسیون را می
خواستند زیر سؤال ببرند. وقتی به اینجا رسید دیگر فهمیدم که این موضوع
صرفاً یک اما و اگر نیست و به یقین رسیدهام.
- قرار
نیست به اسم و بهانه حل مصائب اقتصادی مسائل اقتصادی ما حادتر بشود. شما
فکر میکنید که اگر ما با آمریکا رابطه برقرار کنیم وضعیت اقتصادی ما بهتر
میشود؟ اوج روابط خوب ما با آمریکا در زمان شاه بوده است. خب بروید
شاخصهای آن زمان را در بیاورید. شاخصهای سیاسی، شاخصهای فرهنگی،
شاخصهای اقتصادی. قرار نیست که من شکمم پر باشد اما سرم وابسته باشد.
- برخی
از آنها اصرار دارند که سرنخهای قطع وابستگی ایران به آمریکا از بین
برود. فیالواقع آنها میخواهند ملت ما که به واسطه آن همه ظلمهایی که از
جانب آمریکا بر آنان رفته و اعتراضشان به آمریکا نیز مبنای شرعی دارد و
واجب هم هست از این روحیه استکبارستیزی تهی شود. این چیزی نیست جز تلاش
برای احیای وابستگی زمان شاه.
- وقتی
شما به آمریکا وصل شدید میشوید جزو اقمار و پیرامون آمریکا و دیگر
نمیتوانيد رشد درونزا را تجربه کنید. این شیفتگی و ذوقزدگی که من الان
دارم میبینم چیزی جز این اهداف را دنبال نمیکند. البته هنوز سرنخی ندیدم
که بگویم آقای روحانی یا آقای ظریف ذوقزده شدهاند یا حرفها و مواضع
اینها خدای ناکرده بیانگر وابستگی است، منتها چون برخی رسانهها و جریانات
دارند به اسم حمایت از دولت این ذوقزدگی را ابراز میکنند بنده یک مقداری
هوشیاریام بیشتر شده است. من نسبت به دولت محتاطانه برخورد میکنم اما در
مورد برخی مدعیان رسانهای به اصطلاح حامی دولت، دیگر جای احتیاط و هشدار
نیست، اظهر من الشمس است.
- خواهش
بنده از برخی افراد این است که تغییر خود را به پای امام و انقلاب
ننویسند. خیلی مرد و مردانه حقیقت را بگویند. بگویند که ما الان اینجوری
فکر میکنیم. چرا امام را نزد توده مردم مخدوش میکنید؟ همین مواضع
فرصتطلبانه پراگماتیستی است که ما از آن تنفر داریم والا هر کسی مختار است
که عوض شود. پشت دیگران سنگر گرفتن و نایستادن پای حرف خود خیلی کار درستی
نیست.
- اگر کسی
بخواهد به اسم معیشت مردم یک تسویهحساب سیاسی انجام دهد یک کار غیراخلاقی
انجام داده است. یعنی آمده مردم را ابزار اهداف سیاسی خود قرار داده است.
- یک
امنیتی نباید برود وزارت کشور. الان هم همان عقیده را دارم و اگر در مجلس
بودم نسبت به چند وزیر پیشنهادی دولت فعلی مخالفت میکردم. آنهایی که سابقه
اطلاعاتی داشتهاند.
- برخی
یک حرفی میزنند اما خلاف آن را عمل میکنند. در رفتار آنها نوعی دوگانگی
دیده میشود. مثلا اینکه گفتهاند من سرهنگ نیستم من حقوقدانم. بنده همان
موقع مصاحبه کردم و گفتم که من اگر در آن مناظره بودم میگفتم شما که حقوق
خواندهاید حتما چیزی تحت عنوان حق امنیتی شنیدهاید و میدانید که حق
امنیت از جهاتی با سرهنگ تعریف میشود. آن چیزی که مذموم است نسبت سرهنگ با
امنیت نیست، بلکه سرهنگگرایی و امنیتگرایی در حوزه سیاست و اقتصاد است و
بیشترین امنیتگرایی در این حوزه هم میدانید که به دوره سازندگی
بازمیگردد. اگر شما واقعا میخواهید ملتزم و وفادار به حرفتان باشید نباید
رد هیچ سابقهدار امنیتی، به استثناي جایگاه وزارت ذی ربط در کابینه تان
باشد! حالا این دولت دولت قبلی را به سیاستهای امنیتی متهم میکند اما در
استفاده از نیروهای امنیتی این کابینه از همه کابینهها پرملاتتر است!
حتی تیم تبلیغاتی وی غالبا دارای سابقه امنیتی بودهاند.
- شما
با سردادن شعارهایی از مردم رای گرفتید اما عملا کار دیگری کردید و این
مذموم است. ضمن اینکه این رویکرد فضا را پیچیدهتر میکند و این شاید در
کوتاهمدت خود را نشان ندهد اما در درازمدت من احساس خطر میکنم. البته در
کوتاهمدت هم خودش را نشان داده مثل محرمانه ماندن متن مذاکرات هستهای!
- عدهای
در جامعه ما هستند که فرصتطلبند و همیشه هم در قدرت بودهاند. اینها با
هر دولتی سعی میکنند میانه خوبی داشته باشند. من در نطقهای این دوره، این
مساله را خیلی زیاد دیدم و حتی دیدم که موافقتها حساب شده است و طرف
میداند کجا باید در موافقت صحبت کند تا فلان سفر خارجیاش را تضمین کند.
اتفاقا سفر خارجی هم داشت! من خودم وقتی احمدینژاد را نقد کردم فردی که با
من مخالفت کرد به اتفاق وي به سفر آمریکا اعزام شد! و این اتفاق دو بار و
درباره دو فرد مجزا رخ داد.
- به
یکی از دوستان نزدیک به یکی از اعضای شورا گفتم به صلاح آقای هاشمی نیست
که پسرش کاندیدای شهرداری شود. آن شخص گفت چرا خودت این قضیه را مطرح
نمیکنی؟ گفتم اگر من بگویم میگویند او طرفدار کاندیدای طرف مقابل است و
من نمیتوانم بگویم. ولی این کار اصلا درست نبود. شبهه اینکه آقای محسن
هاشمی به اعتبار پدرش کاندیدا میشود، بسیار پررنگ بود. نفس این
کاندیداتوری بیانگر نوعی تبارگرایی است و تبارگرایی در فعالیتهای حزبی
اصلا جواب نمیدهد. به هرحال این اتفاق افتاد و بعدش هم صحبتهای آقای
هاشمی در شیرگاه و بعد هم بحث خاطره گفتن از امام نشان داد آقای هاشمی قدر
شخصیت خودش را خوب نمیداند.