چای اینجاها تقصیل دارد که باید انشاءالله در طهران هم همینطور قرار چای خوردن را داد. چای را توی قوری میریزند و فورا آب جوش روی او میریزند، نمیگذارند دم بکشد، با یک قوری هم آب جوش و دو فنجان خالی و قندانِ قند در یک سینی گذارده برای آدم میآورند که به هر طور دلش میخواهد بخورد. بسیار خوب جوری است و سنت چای خوردن همین است.
کد خبر: ۵۵۱۴۵۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۰۵
عزیزالسلطان [ملیجک دوم] آمد، بلدرچین، یلبه، غازالاق، پارت، ماشاءالله همه چیز شکار کرده بود. آورد ریخت. عزیزالسلطان ماشاءالله امروز همه این کوهها را به هم زده بود.
کد خبر: ۵۴۵۲۷۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۸
... دیدم عجب باغی است، زمین همه چمن است و درخت زیاد دارد، تمام زمینش گل زرد روغنی است که کوههای شهرستانک دارد، حالا بحبوحه شکوفه امرود اینجا است که بیستوپنج روز پیش از این بحبوحه شکوفه امرود [گلابی] در طهران بود. هوای اینجا با طهران بیستوپنج روز توفیر دارد، شکوفه سیب اولش است. کوزکلاغ [میوه درخت سرو] زیاد داشت اما کوزکلاغهای اینجا خیلی بزرگ است هیچ نسبت به کوزکلاغهای طهران ندارد. باغش خیلی باصفا بود، اسمش باغ لیلیآباد است
کد خبر: ۵۴۴۸۰۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۶
دامنه کوه دهات «هیو» و «خور» بود که مالِ میرآخور است... بعد ده آبیک مال نایبناظر قدیم است. طرفِ دستِ راست دهات ساوجبلاغ همه از دور پیدا بود... همه صحرا سبز و خرم است و تمام گل وَرَک است اما هنوز باز نشده است، همه غنچه است، تک توکی باز شده است... خلاصه راندیم رسیدیم به تپه... این ده مال حاجی میرزا نصرالله مستوفی است. اسم ده محمودآباد است... قُرق شد، زنها آمدند دوباره غروب باد بلند شد، باز تجیرها خوابید تا یک ساعت از شب رفته کمکم آرام شد، اما این آرامی هیچ اعتبار ندارد، باد قاقازان [نام یک آبادی] پدرسوخته است و خاک قزوین.
کد خبر: ۵۴۲۶۱۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۷
بیرون آمدیم. نایبالسلطنه، معیننظام، نصرالملک، جلیلخان پسر نصرالملک که دیگر از این پسره تلختر و نحستر و نجستر در دنیا آدم نیست، پسر به این تلخی پیدا نمیشود، آدم میخواهد گوشت تن این پسره را تیکه تیکه کند، خلاصه سوار اسب شدیم. نایبالسلطنه هم سوار شد. قدری که راندیم، نایبالسلطنه پیاده شد آمد پای ما را بوسید و بغض کرد و چشمش پراشک شد و مرخص شد رفت.
کد خبر: ۵۴۲۳۴۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۶
راندیم از کرج هم گذشتیم. کرج هم خیلی آباد و سبز و خرم بود. رودخانه کرج چندان زیاد نبود، اما باز بد نبود، نهر زیادی از رودخانه جدا کرده بودند، این طرف آن طرف میرفت. از بس هر وقت کرج رفتیم به ما بد گذشته است دیگر میل نکردم بروم توی عمارت، از کرج رد شدیم.
کد خبر: ۵۴۲۲۱۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۵
صبح رفتم اطاق عایشه [یکی از زنان حرم] چشمش خوب شده است. از اطاقش خواستم بیرون بروم هردو پایم پیچ خورد زمین افتادم، زنها، خواجهها ریختند بلند کردند خیلی وحشت کردند اما الحمدالله در نرفت.
کد خبر: ۵۳۷۸۰۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۰۳
امروز عید است و سلام است و سرور است... رخت پوشیده آمدم بیرون قدری گردش کرده از شدت سرما رفتیم توی گرمخانه... حاجی حیدر آمد، ریش تراشید. بعد رفتیم سردرب شمسالعماره، امینالسلطان بود صحبت کردیم. بعد تماشای کوچه را کردیم. مردم رخت نو پوشیده با هم مصافحه میکردند. بعد ناهار خوردیم. اعتمادالسلطنه بود روزنامه خواند.
کد خبر: ۵۳۷۶۴۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۰۲