arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۸۳۶۲۶۵
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۵ - ۱۲ آذر ۱۴۰۳
خاطرات محمد محمدی از «زندان شاه»؛ قسمت بیست و هفت؛

سعادتی از نظر مذهبی مشکل داشت/مسعود همیشه حامی سعادتی بود/مسئولیت کار‌های امنیتی در زندان با سعادتی بود/بچه‌ها می‌گفتند سعادتی چیزی بلد نیست و نمی‌تواند حرف بزند

سعادتی در مورد اعتقادات مذهبی مشکل داشت؛ درباره وحی سؤالاتی مطرح کرده بود. مسعود به من گفت که با او صحبت کنم پس از صحبت با او متوجه شدم که او اساساً در مورد وحی حرف دارد و وحی را قبول ندارد. به مسعود گفتم او مطالعات مذهبی ندارد و اصراری هم ندارد که این مطالعات را انجام دهد. مسأله را هم از زاویه‌ای طرح می‌کند که نمی‌توان با او بحث کرد
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب خاطرات و تاملات در زندان شاه، اثر محمد محمدی (گرگانی) از نشر نی منتشر شده است. این کتاب شرح خاطرات محمد محمدی در زندان‌های زمان شاه و درگیر شدن با ماجرا‌های تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۵۴ است. «انتخاب» روزانه بخش‌هایی از این کتاب را منتشر می‌کند.

سعادتی

سعادتی مسئول امنیتی سازمان در زندان بود. مــن بـه طور خاص روی سعادتی نظر داشتم، ولی مسعود بر آن اصرار داشت. تصورم این بود که بالا بردن سعادتی و روابطش با مسعود نتیجهاش این میشود که یک فرد تشکیلات که بخشی از مسائل مبنایی اعتقادیش حل نشده، در جایگاهی قرار میگیرد که بسیار تعیینکننده است از طرفی به دلیل داشتن و کنترل اطلاعات نقش سعادتی بسیار مهم بود و این رابطه بعد هم  ادامه پیدا کرد. 

 سعادتی مسئول یا عنصر اطلاعاتی مهمی بود که رابطه اصلیاش با مسعود بود. کادر مرکزی زندان در زمانهای مختلف فرق میکرد. در آن زمان شش نفر بودند مسعود رجوی موسی خیابانی حسن محرابی، علی زرکش، کاظم ذوالانوار و من در جلسات مسائل مطرح میشد و هر کس نظری داشت ارائه میکرد. پس از بحث و تبادل نظر تصمیمگیری میکردیم. یک بار پیشنهاد شد که محمدرضا سعادتی هم به این جلسات اضافه شود که با مخالفت بچهها روبه رو و مسأله منتفی شد. مسعود به سعادتی نظر مثبت داشت و همیشه حامی او بود اما بعضی دوستان با نظر او موافق نبودند. سعادتی در مورد اعتقادات مذهبی مشکل داشت؛ درباره وحی سؤالاتی مطرح کرده بود. مسعود به من گفت که با او صحبت کنم پس از صحبت با او متوجه شدم که او اساساً در مورد وحی حرف دارد و وحی را قبول ندارد. به مسعود گفتم او مطالعات مذهبی ندارد و اصراری هم ندارد که این مطالعات را انجام دهد. مسأله را هم از زاویهای طرح میکند که نمیتوان با او بحث کرد. او گفت: من خودم با او صحبت میکنم ما نباید با او وارد این بحثها شویم چون او کارهای زیادی انجام میدهد و موقعیتش هم خیلی حساس است.

 به هر حال او را پذیرفتند و خیلی هم برایش وقت گذاشتند، اما من مخالف بودم حسن محرابی هم در این مورد مسأله داشت با جابرزاده هم صحبت کردم گفتم زندان محیط کوچکی است بچهها سعادتی را میبینند و میفهمند که در مورد بعضی چیزها تردید دارد بدتر از همه این که او مسئول بعضی از بچهها بشود و به آنها تعلیمات اعتقادی بدهد. هرچند چون سؤال دارد، نمیتوان او را متهم به بی اعتقادی کرد؛ ولی چرا مسئول تعلیم مسائل اعتقادی شود؟ به او اعتراض کردم که شما چطور این را پذیرفتید؟ !

بچههای دیگر نمیدانند که سعادتی چنین مسائلی دارد ولی او با من صحبت کرد و من همه حرفها را با مسعود در میان گذاشتم اما باز او را نگه داشت و کار خودش را انجام داد. شاید واقعاً جایگزین نداشت مسعود او را در مسائل امنیتی به کار گرفته بود او هم به کار خودش خیلی علاقهمند بود و فراوان وقت میگذاشت و فکر میکرد که از عهده کارش به خوبی بر میآید؛ اما این نکات مثبت، او دلیل بر این نمیشد که وضع او را در نظر نگیریم به هر حال این مسأله در روابط جمعی اثر داشت و من خودم با بازتابهای آن روبه رو بودم مدتی من مسئول یکی از بچهها به نام «قاسم باقرزاده» بودم.

چند تا برادر مشهدی بودند که یکی خارج کشور بود و دیگری شهید شد. آدم سالم و بی ریایی بود جوان دوست داشتنی، صمیمی و زحمت کشی بود قبل از من مدتی سعادتی را مسئول او گذاشته بودند. یک روز پیش من آمد و خیلی ناراحت گفت این سعادتی چیزی بلد نیست اصلاً نمیتواند حرف بزند. دل پردردی داشت به مسعود ماجرا را گفتم. جواب داد حتماً عوضش میکنم چند روز بعد سعادتی را عوض کردند اما بحث سعادتی بین بچهها حل نشد. اعتراض قاسم باقرزاده این بود که شما چرا او را در این سطح گذاشتید؟ چرا باید چنین فردی مسئول شود؟ سعادتی بسیار دقیق و جدی کارش را انجام میداد اصلاً تعارف نداشت در موقع لازم حضورش را احساس میکردی همه جا بود و هیچ جا دیده نمیشد. گاه میدیدی با زبانشان را در بیاورد و ببیند مسائلشان چیست تا خبر بازرسی از زندان زندانیهای بریده حرف میزند معلوم بود که میخواهد به اصطلاح زیر میرسید سعادتی زودتر از همه میان، بقیه روی سکوی زندان ایستاده بود و زیر دستی به افراد خاص سیگار میداد که در واقع سیگار نبود؛ جزوههای که سازمان بود در کاغذ نازک سیگار نوشته شده و به صورت ماهرانهای به صورت سیگار درآمده بود.

 اقتضاء کارش هم بود اما از نظر اخلاقی هم مثل مصطفی خوشدل آدم باز و شفاف و خوشرویی نبود که مورد توجه بچهها باشد یا مثل جابرزاده نبود که اصفهانی شوخ طبع و سرزندهای بود و توان کار تئوریک داشت. آدمی کم حرف و به ظاهر جدی و خشک بود، اما کاری که میکرد بسیار خطرناک بود و در واقع او به ایمان و فداکاری بیشتری نیاز داشت، چون مستقیماً درگیر مسائل امنیتی بود، مسائلی که زندانبان نیز به آن حساس بود همین رفتار او باعث میشد بین بچهها مورد توجه خاص نباشد.

نظرات بینندگان