سرویس تاریخ «انتخاب«کتاب خاطرات و تاملات در زندان شاه، اثر محمد محمدی (گرگانی) از نشر نی منتشر شده است. این کتاب شرح خاطرات محمد محمدی در زندانهای زمان شاه و درگیر شدن با ماجراهای تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۵۴ است.« انتخاب» روزانه بخشهایی از این کتاب را منتشر میکند.
کسی که در شرایط زندگی چریکی ازدواج میکرد دچار مشکلاتی میشد، از جمله: 1. برخی موارد همسرش با فعالیتهای او مخالف بود و نمیخواست زندگی و روابطش تحت الشعاع مسائل سیاسی و مبارزه قرار گیرد. ایــن مسأله دینامیسم و تحرک او را میگرفت و دائماً ذهنش مشغول درگیریهای خانوادگی میشد.
۲. بچه دار شدن هم مشکل دیگری بود که مانع تحرک میشد. کسی که چریک میشود، زندگیاش به لحظهها وابسته است. زمانی در سه راه امین حضور بودیم و لحظهای بعد باید در میدان بهارستان حاضر میشدیم. برای این کارها به شیوههای گوناگون عمل میکردیم. گاهی لوله آزمایش پزشکی دستمان میگرفتیم چنان که همگان ببیند و به بهانه این که مریض داریم میدویدیم و پشت موتوری مینشستیم و با سرعت جابه جا میشدیم.
3. ساواک برای شکنجه افراد با همسرانشان برخورد غیر اخلاقی میکرد. همیشه این نگرانی در بین ما بود که اگر زنها را بگیرند فشار وحشتناک میشود. خانمی را میگرفتند و بچهاش را روبه روی او میآوردند مردی را میگرفتند و دخترش را میآوردند، کارهایی میکردند که با فرهنگ و باورهای موجود جامعه ما خیلی به فرد فشار میآورد؛ لذا این اعتقاد وجود داشت که زنان وارد عملیات چریکی نشوند هر چند که بعدها وارد شدند.
۴. یکی هم سطح افراد بود. مثلاً در یک خانه تیمی که ازدواج کرده بود اگر همسرش در این سطح نبود که از این مسائل باخبر شود و معتقد بود که عجولانه اطلاعاتش بالا برود، مشکل امنیتی ایجاد میکرد. حتی مواردی مثل ازدواج «شهید حنیف نژاد» با «پوران بازرگان»، بعدها مورد انتقاد قرار گرفت. بعد شنیدم که خود حنیف هم تصمیم گرفته است.
با وجود همه این مشکلات بچهها نیازهایی داشتند که جدی بود، هم آن از نظر جسمی و هم روانی و نمیشد بر سرپوش گذاشت. صرف نظر از جنبه طبیعی قضیه فشارهای امنیتی هم این مسائل را دامن میزد. افرادی که تحت فشار و نگرانی هستند به نحوی نیاز دارند تخلیه روانی شوند. معمولاً چنین افرادی با روشهایی ناخودآگاه سعی میکنند خود را تخلیه روانی کنند در پادگانها یا مواقع جنگ و بحران سربازها زیاد شوخی می کنند بلند بلند میخندند و از سر و کول هم بالا میروند. میگویند این سیستم دفاعی روان انسان در برابر مشکلات است. خودش را تخلیه میکند و آرامش مییابد.
همه عارف مسلک نیستند تا با راز و نیاز با خدا خودشان را تخلیه کنند. بدن نیاز به یک سیستم دفاعی تخلیه روانی دارد این سیستم گاه عشق بین دو جنس مخالف است. مرد برای زن و زن برای مرد میتواند بخشی از این سیستم دفاعی و تسکیندهنده باشد که در کنار آن دیگری آرامش و تسکین یابد؛ نه این که «عشق»، تنها همین است «عشق»، والاترین «میوه روح»، آدمی است. به قول حافظ:
هر آن کسی که درین حلقه نیست زنده به عشق
بر او نمرده به فتوای من نماز کنید
در روابط تشکیلاتی هم این مسأله مشکلاتی ایجاد میکرد. اگر مردی مسئول دختر خانمی میشد باید دو مسأله را با هم جمع میکرد، از یکسو مسئولیت سازمانی و رابطه قلبی بین فرد و مسئولش بود؛ و از سوی دیگر، روحیه انقلابی و استقلال خودش را باید حفظ میکرد. این کار اقتضا میکرد که رابطه او با این خانم در سطح یک موضوع انقلابی مربوط بـا منافع کل کشور باشد. حفظ این مرزها و حدود گاه ذهن بعضی افراد را مشغول میکرد. به ویژه دخترها بعضی جوان و ازدواج نکرده بودند احساساتی سرریز شده داشتند.
نادیده گرفتن مرزها و واقعیتها و آسمانی کردن و آرمانی نمودن امور زمینی و واقعی در ابتدا مشکلاتی به بار آورد در مواردی توجه نشد کسی که چریک میشود و در جیبش کلت و زیر زبانش قرص سیانور برای خودکشی میگذارد چنین نیست که عواطف و احساسات او طی شش ماه آن چنان تغییر یابد که نیازهای طبیعیاش به کل نابود شود. البته جاذبهها جنبه ارزشی داشت بچهها واقعاً در یک دیگر محاسن و ارزشهای اخلاقی انسانی و علمی میدیدند و به طور طبیعی به هم علاقه پیدا میکردند. فضا زیبا و الهام بخش و شوق آفرین بود. اما گاه مسائلی پیش میآمد که ذهن را مشغول میکرد.
من که خودم قبلاً ازدواج کرده بودم همیشه اصرار داشتم که بچـه هــا ازدواج کنند. بعداً هم حنیف به همین نتیجه رسید که باید ازدواج کند. بعدها با بحثهای زیادی که شد به این نتیجه رسیدیم که هر کسی دلش خواست، باید ازدواج کند حنیف هم خودش اولین گام را برداشت؛ و به درستی دریافتیم پاسخ صحیح به این نیاز طبیعی در خود ازدواج است و الا مشکلات آن بیشتر از ازدواج مسأله آفرین خواهد شد.
آن زمان اکثر بچـه هـا ازدواج نکرده بودند. عرفات رهبر سازمان چریکی «الفتح» که عملیات مسلحانه علیـه اسرائیل را رهبری میکرد ازدواج نکرده بود و گفته بود: من با انقلاب فلسطین ازدواج کردهام همین فرهنگ هم در میان بچههای ما بود و افتخارآمیز میگفتند ما با انقلاب ایران ازدواج کردهایم.