arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۸۲۰۹۴۶
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۵ - ۰۷ مهر ۱۴۰۳
خاطرات مدیر انجمن ایران و آمریکا؛ قسمت بیست؛

وقتی گروگان بودیم هر روز انجیل می خواندیم/مسیح به خاطر ما جان داد

بیست و هفتم ژوئیه ۵ مرداد - یکشنبه‌ای آرام که موجب ملالم شد. احساس خستگی میکنم؛ نه خستگی جسمی، بلکه روحی و اخلاقی. روزی بی حادثه، اما بسیار ملالت بار به خاطر دسترسی نداشتن به کلیسا به خاطر نوشتن نامه‌های خانوادگی که هیچ چیز در آن‌ها قابل گفتن نیست (و شاید حتی پست هم نمیشوند همان جا روی میز راهرو می‌مانند). اما به هر حال باید نوشته شوند خدا را شکر که تنها چیزی که مرا خسته یا ملول نمیکند حضور در محضر او با دعا و مراقبه است.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب «مهمان انقلاب»  کاترین کوب و با ترجمه رامین ناصرنصیر، روایتی از زندگی یکی از گروگان‌های سفارت آمریکا در جریان تسخیر سفارت در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ است. این کتاب که با لحنی شوخ‌طبعانه نوشته شده، در سال ۱۹۸۴ جایزه کتاب مسیحی ECPA در حوزه زندگی‌نامه را از آن خودش کرده است. کاترین کوب به عنوان مدیر انجمن ایران و آمریکا (IAS) در تهران به فعالیت پرداخت و با تاسیس یک موسسه فرهنگی در ایران، به آموزش زبان انگلیسی به مردم و تبادل فرهنگ با آن‌ها مشغول شد. «انتخاب» روزانه بخش‌هایی از این کتاب هیجان انگیز را در ساعت ۳ منتشر می‌کند.

 

شاه مرد؛ ایرانی‌ها به شادی پرداختند 
رهبران تهران میگویند تغییری در بحران گروگان‌ها حاصل نمی‌شود


د موین رجیستر ۲۸ ژوئیه‌ی ۱۹۸۰ [۶ مرداد ۱۳۵۹]فصل ۱۲ ژوئیه - اکتبر ۱۹۸۰ 
تابستان گرم و خشک و آرام بود، اما رخوت ناشی از گرما، وقتی که از جزئیات عملیات نجات اطلاع پیدا کردیم، از بین رفت. ابتدا وقتی که نامه‌ی یک دختر مدرسه‌ای از زیر دست سانسورچی‌ها در رفت، فهمیدیم که عملیات ۱۷ ژوئیه صورت گرفته او نوشته بود از این که عملیات نجات با شکست مواجه شده متأسف و امیدوار است آن‌ها دوباره دست به اقدام بزنند. ما در این امید با او شریک نبودیم. فکر می‌کردیم عملیات نجات ممکن است به راه افتادن حمام خون منجر شود. دانشجویان به پیروزی مصمم بودند، برای مرگ آمادگی و سلاح در اختیارشان بود. 
چند روز بعد، تعدادی مجله‌ی خبری در اختیارمان قرار گرفت و متوجه شدیم که که هشت نفر در عملیات نجات برای آزادی ما کشته شده اند. نمی‌توانم توضیح دهم تا چه حد تحت تأثیر این موضوع قرار گرفتم احساس حقارت ناچیزی بی اهمیتی و بی پناهی میکردم از این که فقط تکه‌های کوچکی را از داشتند و ۲۰۴ کاترین کوب آن چه اتفاق افتاده بود می‌دانستیم، احساس در ماندگی می‌کردیم. نمی‌توانستیم کلیت حادثه را درک کنیم، اما برای خانواده‌ی کشته شدگان دعا می‌کردیم. این تنها کاری بود که از ما بر می‌آمد. روز‌های گرم و طولانی از پی هم می‌آمدند. بدون یادداشت‌های روزانه ام ممکن بود هر روز دچار خوابگردی شوم...
متن یادداشت:
بیست و هفتم ژوئیه ۵ مرداد - یکشنبه‌ای آرام که موجب ملالم شد. احساس خستگی میکنم؛ نه خستگی جسمی، بلکه روحی و اخلاقی. روزی بی حادثه، اما بسیار ملالت بار به خاطر دسترسی نداشتن به کلیسا به خاطر نوشتن نامه‌های خانوادگی که هیچ چیز در آن‌ها قابل گفتن نیست (و شاید حتی پست هم نمیشوند همان جا روی میز راهرو می‌مانند). اما به هر حال باید نوشته شوند خدا را شکر که تنها چیزی که مرا خسته یا ملول نمیکند حضور در محضر او با دعا و مراقبه است. آنجا همیشه وعده‌ی دیگری از او مرا به فکر وا می‌دارد و امروز می‌باید به تفکر درباره‌ی آیه‌ی ۲۸ از فصل ۱۱ انجیل متی بپردازم: بیایید نزد من،‌ای تمام زحمت کشان و گران باران و من شما را آرامش خواهم بخشید.
 پروردگارا، تو در ماه‌های گذشته بار‌ها و بار‌ها به من آرامش بخشیده ای. یک بار دیگر به توصیه‌ی پیتر گوش میکنم و تمام دلواپسی هایم را به دوش تو می‌گذارم تا کمی بیاسایم و میدانم تو به من قدرتی خواهی بخشید تا بتوانم این بار را دوباره و دوباره به دوش بکشم. پدر گرامی، دستانم را بگیر و راهنمایم باش به نام قدرتمند تو تکیه میکنم. آمین.

بیست و نه ژوئیه ۷ مرداد: امروز نامه‌هایی از خانواده (مربوط به فوریه و ژوئیه) دریافت کردم. در ضمن معلوم شد نامه‌هایی که نوشته بودیم ارسال نشده اند! اوضاع باید تغییر کرده باشد! 
ما هنوز منتظر خبری هستیم که حاکی از رسیدن نامه‌ها به خانواده‌های مان باشد! اما با این که طولانی شدن مدت اسارت و نگرانی از آینده همچون باری بر دوش مان سنگینی می‌کند، امشب در پناه قدرت پروردگار احساس آرامش عمیقی میکنم پروردگارا، راه‌های تو چه باشکوه اند.
 سپاس که بار‌های مان را تحمل پذیر می‌کنی. خداوندا، اگر تو این بار را در کالواری بر دوش کشیدی، چرا ما نتوانیم بار عکس العمل‌های مان به اتفاقات این روز‌ها را به دوش تو بگذاریم خودم هم درست نمیدانم منظورم چیست، اما در پناه قدرت تو آرامش میگیرم و تو را به خاطر آنچه به من بخشیده‌ای سپاس می‌گویم آمین سیزدهم اوت ۲۲ مرداد سؤالی که این اواخر ذهنم را درگیر کرده این است: اگر مسیح تمام گناهان ما را تا پای صلیب به دوش کشید و بر صلیب به خاطر ما جان داد، چرا باید ما هم دوباره صلیب را بر دوش بکشیم؟ دیشب که به این موضوع فکر میکردم، دریافتم که مسیح پس از حمل صلیب برای ما جان داد، اما شمعون از اهالی سیرنه، با اینکه صلیب را به صورت فیزیکی در جاده‌ی جلجتا حمل کرد، نمرد.

حمل صلیب کم اهمیت‌ترین بخش جمعه‌ی مقدس است. مردن روی صلیب اصل کار بود. این کار به خاطر ما انجام گرفت. آه! ممکن است که به خاطر نجات دنیا جان بدهیم، اما در ابدیت در محضر خداوندمان دوباره زنده خواهیم شد. همان طور که شمعون وقتی صلیب را به دوش کشید، از فرصتی بی همتا برای شناخت خداوندش برخوردار شد، ما هم با به دوش کشیدن صلیب‌های مان به شناخت مسیحمان نایل خواهیم شد. تعجبی ندارد که هر چه این بار سنگین‌تر باشد منجی مان آن را سبک‌تر می‌کند. او همه چیز را درباره‌ی به دوش کشیدن صلیب و فراسوی آن میداند. خداوندا، از تو به خاطر صلیبم سپاس گزارم. آمین..

نظرات بینندگان