سرویس تاریخ «انتخاب»: برخیز و اول تو بکش: تاریخ مخفی ترورهای هدفمند اسرائیل؛ کتابی است که در سال ۲۰۱۸ میلادی به قلم رونن برگمن نوشته شدهاست. این کتاب تاریخچه ترورهای مخفی موساد است. نویسنده که خبرنگار روزنامه یدیعوت آحارانوت و از نویسندگان ارشد سابق بخش نظامی روزنامه «هاآرتص» است، از طریق مصاحبه با افراد مطلع و بررسی اسناد تلاش کردهاست که تاریخچهای از عملیات ترور مخفیانه اسرائیل را ارائه دهد. «انتخاب» روزانه بخشهایی از این کتاب را در ساعت 6 عصر منتشر خواهد کرد.
۱۴آوریل شش نیروی عملیاتی قیصریه با چهار پرواز مختلف از اروپا وارد تونس شدند؛ دو مرد و یک زن پاسپورت جعلی لبنانی داشتند و به خوبی فرانسوی صحبت میکردند. آنها دو ون ترانسپورتر فولکس واگن و یک پژو ۳۰۵ کرایه کردند. هرسه ماشین سفیدرنگ و از سه جای مختلف کرایه شده بودند.
قرار بود این خودروها نیروهای سایرت متکل را از ساحل به سمت منزل ابوجهاد بیاورند و بعد آنها را به ساحل برگردانند سه نیروی عملیاتی دیگر در سایه بودند. آنها لابه لای دستهای از درختان پنهان شدند و از آنجا منزل ابوجهاد را رصد میکردند تا مطمئن شوند او در خانه است پس از عملیات؛ رانندهها با تیم ترور از راه دریا بر میگشتند آن سه نفر در سایه هم با پروازهای تجاری تونس بر میگشتند پنج قایق موشک انداز اسرائیلی شامل گروه، کمین بیمارستان سیار و تجهیزات ارتباطی قدرتمند هم در حال حرکت به سمت تونس بودند یک ناوچه بزرگتر هم که قابلیت حمل یک بالگرد را داشت در پوشش یک کشتی باری معمولی حرکت کرد. در این کشتی علاوه بر بالگرد یک تیم ذخیره از کماندوهای سایرت متکل حضور داشتند که اگر عملیات با مشکل مواجه شد؛ با بالگرد وارد میدان شوند.
پانزدهمآوریل؛ کاروان دریایی عملیات در ۲۵ مایلی ساحل تونس، خارج از آبهای سرزمینی آن کشور توقف کرد زیردریایی اسرائیلی گال از زیر آب آنها را پنهان اسکورت میکرد یک بوئینگ ۷۰۷ هم در آسمان به عنوان ایستگاه واسط ارتباطات و رصد فرکانسهای تونس درباره هرگونه دردسر احتمالی عمل میکرد. این هواپیما قادر بود در صورت لزوم سیستم راداری و کنترل هوایی تونس را مختل کند اف ۱۵های اسرائیلی هم کمی دورتر از ساحل در حال گشت زنی و در صورت نیاز آماده مداخله بودند.
وقتی قایقهای بادی به آب انداخته شد؛ خورشید داشت غروب میکرد. هر کدام از قایقها حامل دو کماندوی نیروی دریایی و شش نیروی سایرت متکل بودند. آنها بی سروصدا به سمت ساحل حرکت کردند گرگ ومیش غروب خورشید به شبی تاریک و بی مهتاب تبدیل شد. در فاصله حدود سیصد متری از ساحل؛ هفت کماندوی فلوتیلا ۱۳ در آب پریدند و به سمت ساحل غواصی کردند.
اولین نفر از تیم عملیات که بر ساحل تونس قدم گذاشت فرمانده تیم حمله فلوتیلا ۱۳ یعنی یوآب گالانت بود ساحل متروک بود کماندوها یک نیم دایره عریض محیطی برای تأمین امنیت منطقه تشکیل دادند و همزمان با قایقها و نیروهای عملیاتی موساد که در خودروها منتظرشان بودند ارتباط رادیویی برقرار کردند. کماندوها به نیروهای عملیاتی موساد گفتند به خط ساحلی نزدیک شوند و بعد به بیست وشش نیرو که در قایقهای بادی منتظر بودند، گفتند ساحل برای آمدن شما امن است نیروهای سایرت سریع وارد خودروهای قیصریه شدند و در خودروها لباسهای غواصی خود را با لباسهای، خشک که در کولههای ضد آب همراه خود آورده بودند عوض کردند قرار بود در پوشش غیر نظامی، مرد و زن به منزل ابوجهاد نزدیک و بعد وارد خانه شوند و او را بکشند. همه آنها کارتهای اسیر جنگی همراه خود داشتند تا اگر دستگیر شدند؛ ثابت کنند سرباز بودهاند.
کماندوهای نیروی دریایی پخش شدند تا امنیت ساحل را تا زمان بازگشت تیم سایرت مشکل حفظ کنند سه نیروی قیصریه که مشغول رصد منزل ابوجهاد بودند، با دوربینهای قوی دیدند که خودروی ابوجهاد نیمه شب آمد. دو محافظ، که یکی از آنها رانندهاش بود همراه او وارد خانه شدند. راننده کمی در خانه ماند و بعد به داخل خودرو برگشت و چرت زد.
محافظ دیگر دقایقی در اتاق پذیرایی نشست و بعد به زیرزمین رفت و خوابید در اتاق خوابی دیگر نضال پسر ابوجهاد در تخت خود خوابیده بود. انتصار همسر ابوجهاد و حنانه دختر شانزده سالهاش در اتاق خواب منتظر او بودند. انتصار مکالماتش با ابوجهاد را این گونه به یاد میآورد خیلی خسته بودم و از او پرسیدم خستهای و او گفت نه از او خواستم بیاید بخوابد؛ اما گفت کارهای زیادی دارد که باید تمام کند پشت میزش در اتاق خوابمان نشست و نامهای به سران انتفاضه نوشت. حنانه با ما در اتاق بود او از حنانه پرسید در طول روز چه کارهایی انجام داده، حنانه گفت اسب سواری کرده است. بعد یادش آمد که میخواست با او درباره خوابی که دیشب دیده بود حرف بزند. او خواب دیده بود با چند نفر از دوستانش در بیت المقدس است در مسجدی نماز خواندند و ناگهان چند سرباز اسرائیلی آنها را بیرون انداختند و تعقیبشان کردند. او دوید و دوید تا اینکه از دیوارهای شهر خارج شد و بعد پدرش را دید از پدرش پرسید کجا داری میروی و او پاسخ داد به بیت المقدس از پدرش پرسید چگونه میشود به بیت المقدس رفت؟ آنجا پر از
سربازهای اسرائیلی است.
او پاسخ داد سوار بر یک اسب سفید وارد آنجا میشود. پس از تعریف رؤیایش ابوجهاد عینکش را برداشت و گفت آه حنانه آری آری من در راه بیت المقدس هستم. » تلفن منزل زنگ خورد ابوجهاد گوشی را برداشت نیروهای اسرائیلی خط را شنود میکردند دستیار ابوجهاد به او گفت قرار سفرش را تنظیم کرده و او کمی پس از ساعت سه بامداد با پروازی به بغداد خواهد رفت این یک مشکل برای اسرائیلیها بود آنها برنامهریزی کرده بودند ساعت یک و سی دقیقه بامداد وارد خانه ابوجهاد شوند تا مطمئن باشند همه خوابیدهاند؛ اما اگر تا آن موقع صبر میکردند ممکن بود او آن لحظه در مسیر فرودگاه باشد. آنها نمیتوانستند خیلی صبر کنند عملیات باید فوراً انجام میشد. ایفتاچ ریچر، رئیس اجرایی عملیاتهای ویژه که در پست فرماندهی دریا برد حضور داشت با بیسیم با موشه یعلون فرمانده سایرت تماس گرفت آنها به صورت رمزی و انگلیسی صحبت کردند که اگر خطشان شنود شود مشکلی پیش نیاید. گفت «بوگارت؛ ریچارد هستم میتوانی ایستگاه را ترک کنی میتوانی ایستگاه را ترک کنی سریع، باش تکرار میکنم سریع باش ریچر متوجه شد. از آنجایی که ابوجهاد در حال آماده شدن برای پرواز بود؛ هم خودش و هم محافظش هر دو بیدار بودند او: گفت بوگارت ریچارد. هستم از آنجایی که رئیس دارد میرود میخواهم بگویم توی دفتر افرادی هستند که خواب نیستند. » یعلون: گفت متوجه شدم ریچارد. »
ریچر با یکی از نیروها که در حال رصد خانه ابوجهاد از لابه لای درختان بود تماس گرفت و گفت «ویلی آیا چیز تازهای اطراف دفتر هست؛ مانند یک ماشین قرمز ویلی پاسخ منفی داد ریچر: گفت بوگارت در راه است. پیش از وارد شدن به دفتر با تو تماس میگیرد. اگر تغییری در اوضاع بود به او بگو؛ چون به تأیید نیاز دارد. به تأیید توده دوون فولکس حامل بیست و شش کماندوی سایرت مسلح به میکرو یوزی و روگر ۲۲ مجهز به صداخفه کن و لیزر بودند دو نیروی عملیاتی قیصریه یعنی یک مرد و یک زن پژوی ۳۰۵ را دویست و پنجاه متر جلوتر آوردند تا جاده را تحت نظر بگیرند و مطمئن شوند تیم اصلی با مشکل غیر منتظرهای مواجه نخواهد شد...