arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۸۱۱۱۶۴
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۵ - ۰۱ شهريور ۱۴۰۳
خاطرات نورالدین کیانوری، قسمت پنجاه و چهار؛

مقامات حزب کمونیست اصرار کردند که از حزب کنار نروم/ طبری زنش را فقط در خانه نگه داشت و او فقط سیگار می‌کشید/مریم فیروز استاد زبان فرانسه بود

این آدمی که این مسائل را به جلال گفته بسیار ناجوانمرد و ردل بوده. جلال که خودش اطلاعی نداشته حتماً کسی این حرف‌ها را به او زده و او تکرار کرده است. خوب درگیری‌های زنانه بود، ولی مسائل به این شکل نبود مثلاً آذر طبری یک زن واقعاً شریف و حیف بود. استعداد زیاد داشت و زبان روسی را از همه بهتر یاد گرفت. طبری این زن را سوزاند، او را در خانه نگه داشت و او فقط سیگار می‌کشید و بالاخره در سال‌های اخیر به وضع دردناکی مرد یکی از درد‌های مریم این مسأله بود او می‌گفت آذر زمانی که در ایران بود در اوایل ازدواجش بسیار زن فعال و پرکاری بود و طبری او را بدبخت کرد.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: نورالدین کیانوری دکترای مهندسی عمران و دبیرکل حزب توده  از ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۲ بوده است؛ و نوه پسری شیخ فضل‌الله نوری و همسر مریم فیروز بود. وی در سال ۶۱ به جرم همکاری با شوروی دستگیر و در سال ۷۸ درگذشت. کتاب خاطرات نورالدین کیانوری، محصول پرسش و پاسخ‌های عبدالله شهبازی با اوست. این کتاب در سال ۱۳۷۲ توسط نشر اطلاعات منتشر شد. «انتخاب» روزانه بخش‌هایی از این کتاب را منتشر می‌کند.

کنارهگیری کیانوری

کیانوری: پس از پایان پلنوم دهم همه اعضای کمیته مرکزی به محل کار خود بازگشتند. رهبری حزب نیز در دست بوروی موقت قرار گرفت آن‌ها در درون خود تقسیم کار کردند. رادمنش صدر بوروی موقت و مجدداً مسئول شعبه ایران شد. ایرج اسکندری مسئولیت بخش سیاسی حزب از جمله شعبه مطبوعات را به دست گرفت و کامبخش مسئول اروپای غربی و مهاجرت شد. کامبخش من را برای همکاری با خود دعوت کرد و بدین ترتیب من برای چند ماه به عنوان معاون کامبخش در امور اروپای غربی فقط و نه در کار مهاجرت کار کردم. این مسأله برای رادمنش و اسکندری تقبل بود پس از یکی دو ماه اسکندری به کامبخش فشار آورد و گفت: ما به کیانوری اعتماد نداریم و باید او را از کار برکنار کنی و گرنه من پیشنهاد تقسیم کار خواهم داد و کار اروپای غربی را خود به دست می‌گیرم و کار ایدئولوژیک را به تو واگذار می‌کنم کامبخش ابتدا مقاومت کرد و بالاخره که دید چاره‌ای نیست متقاعد شد و بدین ترتیب این مسئولیت را نیز از من گرفتند. من که دیدم وضع چنین است به خود گفتم، تا وقتی که من در لایپزیک هستم هر اتفاقی که در اینجا بیفتد و هر بی عرضگی که بکنند به گردن کیانوری خواهند گذاشت. بنابر این پیشنهاد کردم که بطور کلی از کار در دبیرخانه کمیته مرکزی کناره‌گیری کنم و اجازه بدهند که در رشته تخصصی خود به کار بپردازم اسکندری فوراً موافقت کرد. ولی مقامات حزب کمونیست اتحاد شوروی از ماجرا مطلع شدند و مرا خواستند و اصرار کردند که کناره نگیر و بمان به هرحال ماندن از کنار بودن مفیدتر است. من نپذیرفتم و گفتم که این وضع نه برای من و نه برای مریم دیگر قابل تحمل نیست و بدین ترتیب از فعالیت در کمیته مرکزی کناره گرفتم و برای کار به برلین رفتم.

این مقامات حزب کمونیست اتحاد شوروی چه کسانی بودند؟

کیانوری: این مسأله به وسیله رفیق میلیوانف مسئول بخش ایران و خاورمیانه در شعبه بین‌المللی کمینه مرکزی حزب کمونیست شوروی به من توصیه شد رفیق یا نا ماریف نیز اصرار داشت که من با رادمنش همکاری کنم.

یکی از مسائلی که برخی از روشنفکران مطرح می‌کنند و افرادی مثل اسماعیل خویی و رضا مرزبان و بابک امیر خسروی در مصاحبه‌هایشان می‌گویند این است که حزب تحمل انتقاد را نداشت.

کیانوری: آن زمان اینجور بود رهبران حزب تحمل انتقاد هیچ کس را نداشتند. در دوران تسلط گروه یزدی و قاسمی در ایران من در هیئت اجرائیه در اقلیت بودم و از نظریات خودم با پیگیری دفاع می‌کردم ولی در خارج از هیئت اجرائیه مجبور بودم که در جلسات کمینه ایالتی از نظر اکثریت دفاع کنم به شرفم سوگند یک روز اعضای کمینه ایالتی تهران گریه‌شان گرفت انضباط حزبی اینطور بود، خوب کسی به انتقاد گوش نمی‌کرد. انجماد فکری آن‌ها را گرفته بود یزدی و بهرامی که واقعاً مغز سیاسی نداشتند. قاسمی هم بر آن‌ها سوار شده بود و به تمام معنا یک دیکتاتور مطلق بود. او از نظر شخصی تمیز و شریفی بود، آدم آلوده‌ای نبود ولی از لحاظ سیاسی و خصلتی یک آدم متحجر و دیکتاتور بود. بعد هم با رادمنش و اسکندری همین وضع بود، خوب دیگر تحمل این جنگ اعصاب برای من غیر ممکن بود.

قاسمی از نظر معلومات سیاسی چگونه بود؟

کیانوری: او مدرسه عالی حزبی را در مسکو با نمرات خوب به پایان رساند و یادداشت‌های زیادی از درس‌های خود داشت که برای نوشتن مقالات از آن بهره می‌گرفت قاسمی به سختی چیز تازه‌ای یاد می‌گرفت ولی فوق‌العاده پرکار بود. طبری نقطه مقابل او بود. طبری فردی بود با حافظه فوق‌العاده قوی او زبان آلمانی را خیلی سریع یاد گرفت. حتی با تو اعظم همسر قاسمی هم زبان آلمانی را خیلی سریع یاد گرفت ولی قاسمی تا روز آخر که در آلمان بود نتوانست زبان آلمانی را خوب یاد بگیرد.

جلال آل احمد درباره فعالیت حزب در مهاجرت تعبیری دارد. او می‌گوید: سرنوشت حزب به دست گروهی میرزابنویس و خواجگان حرمسرا افتاده بود. سرنوشت حزب به دست گروهی زن افتاده بود که حزب را به سطح خیلی نازلی آورده بودند پائین: یکی اختر کیانوری همسر کامبخش آذر، زن طبری اعظم زن قاسمی بعد این‌ها خودشان تازه ندیمه داشتند و ندیمه‌ها یک سری اختیارات داشتند مثل صفا حاتمی هما هوشمندراد زن منوچهر بهزادی، مهین ابری خواهر، آفاق آفاق همسر جودت شهناز اعلامی همسر ژندی این علیا مخدرات سرنوشت حزب را بازیچه خود قرار داده بودند واقعاً این درگیری‌های زنانه که در محیط بسته مهاجرت به عامل جدی تبدیل می‌شود در کناره‌گیری شما مؤثر نبود؟

کیانوری: ببینید! این آدمی که این مسائل را به جلال گفته بسیار ناجوانمرد و ردل بوده. جلال که خودش اطلاعی نداشته حتماً کسی این حرف‌ها را به او‌ زده و او تکرار کرده است. خوب درگیری‌های زنانه بود ولی مسائل به این شکل نبود مثلاً آذر طبری یک زن واقعاً شریف و حیف بود. استعداد زیاد داشت و زبان روسی را از همه بهتر یاد گرفت. طبری این زن را سوزاند، او را در خانه نگه داشت و او فقط سیگار می‌کشید و بالاخره در سال‌های اخیر به وضع دردناکی مرد یکی از درد‌های مریم این مسأله بود او می‌گفت آذر زمانی که در ایران بود در اوایل ازدواجش بسیار زن فعال و پرکاری بود و طبری او را بدبخت کرد. خوب این خانم‌ها کاری نداشتند و بهلوی هم می‌نشستند و از حزب و شوهرانشان حرف می‌زدند. رهبری حزب در دست به افرادی بود؟ رادمنش، اسکندری، دانشیان، قاسمی هم مدتی بود و بعد به دنبال کار خودش رفت این سیستم لجن مال کردن بی ربط صحیح نیست من خودم همه انتقاد‌ها را می‌دانم و گفته‌ام ولی انصاف هم چیز خوبی است. این افراد برای اینکه ضعف خود را بنوشانند سعی می‌کنند که ضعف دیگران را بزرگ کنند و به آن‌ها لجن بمالند. هما هوشمندراد را مثال می‌زنم وقتی که منوچهر بهزادی از مجارستان به آلمان، آمد آن‌ها مدت کوتاهی یکی دو سال با هم زندگی کردند و بعد از هم جدا شدند او یک زن تنها بود و مدافعی هم نداشت ولی هم خودش درس خواند و هم پسرش را به دانشگاه فرستاد و او را مهندس کرد و یا صفا خانمی او در ایران زن بسیار فعال و معتقدی بود. ابتدا به آذربایجان شوروی رفت و بعد به آلمان آمد. تایپیست درجه اول بود و ما واقعاً به کار او احتیاج داشتیم. او اصلاً وارد بحث سیاسی با هیچ کس نمی‌شد. و فقط ماشین‌نویسی می‌کرد و بالاخره چند سال پیش سرطان گرفت و در آلمان در گذشت. آنچه جلال آل احمد نوشته بکلی دور از واقعیت است.

لطفاً درباره کار خود در دوران کناره‌گیری توضیح دهید!

کیانوری: بدین ترتیب من از فعالیت در کمیته مرکزی حزب کناره گرفتم. اواسط سال ۱۳۴۱ بود. با آلمانی‌ها صحبت کردیم و آن‌ها برای من در آکادمی ساختمان برلین محلی به عنوان کارمند ارشد علمی معین کردند و من به برلین رفتم و مشغول کار شدم. در آکادمی کار من بتدریج سکه شد و تا مقام بروفسور آکادمیک که بالاترین مقام علمی در آلمان و خیلی بالاتر از بروفسور دانشگاه است ارتقاء پیدا کردم در آن دوران من کتابی به زبان آلمانی توانستم که نسخه‌ای از آن در اینجا هست این کتاب درباره آینده شهر‌ها و شکل ساختمان‌سازی در آینده است. در این کتاب من تز خود را به این شکل مطرح کردم که ساختمان شهر‌ها باید بر اساس سه اصل باشد: اصل اول اصل صرفه‌جویی و اقتصاد در زمان مصرف و استفاده از شهر است اصل دوم اقتصاد در استفاده از فضا است. هر چه شهر از نظر افقی گسترده‌تر باشد استهلاک وقت و نیرو و سرمایه پیشتر است و مشکلات بیشتری ایجاد خواهد کرد. پس شهر افقی محکوم به مرگ است و شهر‌ها باید عمودی باشد؛ اصل سوم اقتصاد در نگهداری و ترسیم و تکمیل شهر است. این کتاب پس از انتشار در عرض سه هفته فروش رفت و در رشته خود بالاترین تیراژ را در آلمان دمکراتیک داشت.

۸۰۰۰ نسخه و به حدی مورد توجه واقع شد که روزنامه‌نویس دو بچلاند، ارگان کمیته مرکزی حزب سوسیالیست متحده آلمان مقاله‌ای درباره آن نوشت و توصیه کرد که همه معماران باید این کتاب را بخوانند مدت کوتاهی بعد انتشارات آکادمی ساختمان و معماری اتحاد شوروی نامه‌ای به من نوشت و اجازه خواست که کتاب را به روسی جاب کنند اجازه دادم و این کتاب به روسی هم چاپ شد و مورد استقبال قرار گرفت.

خانم فیروز در این دوران چه می‌کردند؟

کیانوری: خانم مریم فیروز در ایران مدرسه دارالمعلمات و مدرسه فرانسوی به نام ژان دارک را به پایان رسانیده بود و به علاوه از کودکی یک خانم مربی فرانسه زبان در خانه داشت و لذا زبان فرانسه را مانند زبان مادری می‌دانست و تقریباً تمام ادبیات معتبر فرانسه و مقدار زیادی از ترجمه‌های آثار بزرگ ادبی جهان به زبان فرانسه را خوانده بود. او در لایبزیک به دانشگاه لایبزیک مراجعه کرد و خواستار تهیه تز دکترا شد پروفسور متصدی کرسی زبان فرانسه وقتی با او صحبت کرد از او خواست که به عنوان استاد در بخش زبان فرانسه کار کند. به این ترتیب او در دورانی که در لایپزیک بودیم و هیچ کار حزبی نداشت تز دکترایش را در موضوع تأثیر آثار ادبی ایران بر ادبیات قرون هیجدهم و نوزدهم فرانسه تهیه و از آن دفاع کرد و در دانشگاه نیز هفته‌ای چند ساعت تدریس می‌کرد در دوران اقامت ما در برلین او به عنوان کارمند ارشد علمی در شعبه زبان فرانسه دانشگاه هومبولت برلین مشغول به کار شد و پس از چند سال به علت بیماری بازنشسته شد. 

نظرات بینندگان