سرویس تاریخ «انتخاب»: نورالدین کیانوری دکترای مهندسی عمران و دبیرکل حزب توده از ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۲ بوده است؛ و نوه پسری شیخ فضلالله نوری و همسر مریم فیروز بود. وی در سال ۶۱ به جرم همکاری با شوروی دستگیر و در سال ۷۸ درگذشت. کتاب خاطرات نورالدین کیانوری، محصول پرسش و پاسخهای عبدالله شهبازی با اوست. این کتاب در سال ۱۳۷۲ توسط نشر اطلاعات منتشر شد. «انتخاب» روزانه بخشهایی از این کتاب را منتشر میکند.
عضویت در حزب
-بپردازیم به مسأله عضویت خود شما
کیانوری: من در آذرماه ۱۳۲۰، یعنی حدود دو ماه پس از تشکیل حزب از سربازی مرخص شدم و مدتی صبر کردم تا کامبخش از زندان آزاد شود.
-کامبخش آزاد نشده بود؟
کیانوری: خیر کامبخش چند ماه بعد آزاد شد. زمانیکه از اروپا آمدم کامبخش در تهران بود و ارانی هنوز کشته نشده بود، او و ارانی را به زندان موقت فرستاده بودند. بعد هم به زندان بندر عباس فرستاده شد.
علت اینکه منتظر کامبخش ماندم این بود که عدهای از افرادی که میشناختم از جمله قدوه، وارد حزب نشده بودند. آنها نظر خوبی نسبت به اسکندری و غیره نداشتند و میگفتند حزبی که اینها تشکیل دادهاند افرادی دارد که وحشتناکند....
-همه تیپ بودند
کیانوری: بعضیشان مثل عباس اسکندری و محمد یزدی افراد بدنامی بودند.
-مصطفی فاتح هم بود؟
کیانوری: مصطفی عضو حزب نشد؟
-امتیاز روزنامه مردم را او گرفت
کیانوری: مردم ضدفاشیست بود و دو جریان داشت. یکی جریان روزنامه ضدفاشیست است که مصطفی فاتح امتیاز آن را برای صفر نوعی گرفت و در اختیار حزب گذاشت و مدیرش هم دکتر رادمنش شد. این جریان ضدفاشیست غیر از حزب است.
به این دلیل قدوه، خلیل ملکی، انور خامهای، هیچ کدام عضویت حزب را قبول نکردند. به همین جهت من منتظر شدم تا کامبخش بیاید. اینکه میگویند من مدنها مخالف بودم نادرست است.
-میگویند به دلیل فاشیست بودن دیر به عضویت حزب در آمدید
کیانوری: من منصفم، حتی قدوه بعد از من آمد. ملکی و اینها که خیلی بعد از من آمدند. من بعد از اینکه وارد حزب شدم خوب یادم است که به قدوه گفتم که بالاخره باید بیانی جای دیگری نیست و او آمد. به این ترتیب من در اردیبهشت ماه ۱۳۲۱ - یعنی ۶ ماه بعد از تأسیس حزب وارد حزب شدم شماره کارت حزبی من ۴۴۴ بود یعنی تا آنوقت در تمام ایران ۴۴۴ نفر عضو حزب بودند. معرفهای من یکی نور الدین الموتی بود و دیگری اردشیر آوانسیان که هر دو از کمونیستهای قدیمی بودند و اتهام فاشیسم به آنها نمیچسید.
-الموتی و اردشیر شما را از کجا میشناختند؟
کیانوری: اردشیر و الموتی که دوست نزدیک کامبخش بود را کامیخش بیش از مسافرت به شوروی با من آشنا کرد و من به دفتر حزب که ابتدا دفتر روزنامه سیاست بود، میرفتم و با آنها صحبت میکردم و آنها مرا با دیگران آشنا میکردند.
-علت بدبینی قدوه ملکی و خامهای به حزب واقعاً همان بود؟
کیانوری: قدوه به علت بدبینی به دارودسته اسکندری - یزدی و دیگران و زندگی آنان که خامهای هم در خاطراتش به آن اشاره کرده به حزب بدبین بود. من روزی او را در خیابان دیدم و از او علت عدم شرکتش را پرسیدم، همان طور که گفتم پاسخ داد. به او گفتم که اگر امثال تو هم از حزب کنارهگیری کنند حزب هرگز قابل اصلاح نخواهد بود. او پس از بحث، استدلال مرا پذیرفت و به عضویت حزب درآمد. یک علت دیگر هم این بود که قدوه به کامبخش بسیار علاقمند بود و از رفتار گردانندگان حزب با او بسیار ناراضی بود.
در مورد ملکی، عدم عضویت او در حزب در درجه اول به علت تجربه تلخی است که از شیوه زندگی و برخورد اسکندری و دکتر یزدی و طبری و دیگران در زندان با مقامات زندان داشته و تا حدودی هم در خاطراتش نوشته است، ولی در مورد خامهای بنظر من علت این بود که او را به بازی نگرفتند و برعکس به طبری که خامهای او را شاگرد خود میدانست میدان وسیعی دادند.
-برگردیم به مسأله مخالفت بقول ما «باند اسکندری» و بقول شما «دار و دسته اسکندری» با عضویت کامبخش؛ گفتید که شورویها به اسکندری و دیگران در تأیید کامبخش تذکری دادند. این حمایت شورویها از طرف چه ارگانی و چه کسی بوده؟ از طرف باقروف؟ چه کسی ابلاغ کرد؟
کیانوری: من اطلاع دقیقی ندارم تنها میدانم که این پیغام که کمینترن به کار کامبخش رسیدگی کرده و برای او تقصیری قابل نیست بوسیله همان علی اوف که دکتر بهرامی از طرف رهبری حزب با او رابطه داشت به رهبری حزب داده شد.
-آیا ملکی و خامهای هم در همین جناح اردشیر قرار داشتند؟
کیانوری: تقریباً همه روشنفکران حزبی به استثنای دکتر جودت که از همان آغاز در صف مریدان روستا و اسکندری و دکتر یزدی قرار گرفت. در صف مخالف اکثریت رهبری قرار داشتند. البته هیچوقت فراکسیون منظمی که اردشیر آن را رهبری کند وجود نداشت، بلکه یک هماهنگی موضعی در مسائل سیاسی حزب بین آنها وجود داشت ملکی و خامهای هم در همین طیف قرار داشتند. افزون بر آنان همه جوانان روشنفکری که به حزب رو میآوردند که جلال آل احمد هم یکی از آنها بود - مانند فرج الله میزانی، منوچهر بهزادی، بابک امیر خسروی، محمد علی خنجی و روشنفکران دیگر مثل دکتر فروتن احمد قاسمی، مهندس زنجانی مهندس زاوش و تقریباً همه انشعابیون - همه در این طیف قرار میگرفتند.
-ولی اردشیر در خاطراتش گفته که همزمان با تأسیس حزب یک هسته مخفی کمونیستی نیز با شرکت اسکندری، رادمنش یزدی و بهرامی به وجود آمده بود و آنها اردشیر را به عنوان نماینده خود به کمینترن معرفی کرده بودند و اوایل زمستان ۱۳۲۰ اردشیر به عنوان نماینده کمونیستهای ایران وارد تماس با نماینده کمینترن شد. آیا این گفته اردشیر با-طیفبندی که شما ارائه دادید در تناقض نیست؟ یعنی اگر اردشیر با افراد آن جناح در یک هسته مرکزی مخفی بوده چطور عملاً در حزب در جناح مقابل بوده است؟
کیانوری: من این نوشته اردشیر را درست نمیدانم؛ بویژه که نام یزدی و اسکندری هم در میان آنهاست؛ جریان این بود که اردشیر عدهای از جوانان را جمع کرده بود تا در کنار انتشارات حزبی که جنبه عمومی تودهای داشت به چاپ محدود مطالب مارکسیستی اقدام کند، ولی این کار خیلی طول نکشید و براتر اقدام رهبری موقوف شد.