arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۴۶۴۶۳
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۲۱ - ۱۷ آبان ۱۴۰۰
خاطرات یحیی ریحان، مدیر روزنامه‌ی فکاهی «گل زرد» در دوره‌ی احمدشاه؛

قسمت ۱۲/ برای نشر یک مقاله مرا به دارالمجانین فرستادند!

پس از رسیدن به کمیساریا مرا با یادداشت حکومت‌نظامی تحویل دادند و رفتند. رئیس کمیساریا یادداشت را خواند و نگاهی به قیافه‌ی من افکند و به من گفت: «دستور این است که شما را به دارالمجانین اعزام داریم.» از شنیدن این حرف سراپای من لرزید. برای نشر یک مقاله این‌گونه مجازات‌ها چه معنی دارد؟! اما همان ساعت مرا در درشکه گذاشتند و به آن‌جا بردند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ در دفتر حکومت‌نظامی آقای کلنل کاظم سیاح حاکم نظامی تهران به من گفت: «این مقاله را چرا نوشتید؟» جواب دادم: «من ننوشتم شخص دیگری نوشته است.» پرسید: «کدام شخص؟» جواب دادم: «اسم او را نخواهم گفت، زیرا تقاضا کرده است که مقاله بدون امضا نشر شود.»

کلنل کاظم‌خان گفت: «این‌جا حکومت‌نظامی است و نباید چیزی از ما مستور بماند. باید اسم نویسنده‌ی مقاله را فاش سازید.» جواب دادم که: «مدت ۵ شبانه‌روز مرا در زندان افکندید بدون این‌که کلمه‌ای با من حرف بزنید و استنطاقی به عمل آورید، حالا دیگر چه فرقی دارد که مقاله را من نوشته باشم یا شخص دیگری؟!» گفت: «شما هنوز خلاص نشده‌اید و کار شما تمام نشده است در صورتی که نویسنده‌ی مقاله آسوده در خانه نشسته است و اگر او شخص باوجدانی بود خود را معرفی می‌نمود و راضی نمی‌شد شما در حبس بمانید. حالا هم او را معرفی نمایید به حال شما مفید خواهد بود.»

جملات اخیر در من اثر کرد و مرا ناراحت ساخت. «عاقبت کار من معلوم نیست، چه معنی دارد؟ مگر می‌خواهند با من چه رفتاری بکنند؟!» لحظه‌ای در فکر فرو رفتم و متوجه شدم که حرف او صحیح است. کسی که عقیده‌ی اجتماعی یا سیاسی دارد نباید عقیده‌ی خود را به نام دیگری نشر دهد و او را سپر بلای خود قرار دهد و خود را کنار بکشد. به حاکم نظامی گفتم: «مقاله را مسیو تیگران نوشته و اصل آن به خط خود او نزد من موجود است.» کلنل کاظم‌خان گفت: «بسیار خوب، اینک شما را هرجا می‌برند بروید و من هم اکنون برای استخلاص شما نزد رئیس دولت می‌روم.» او از جای خود بلند شد و راه افتاد و من هم با دو نفر نظامی سوار درشکه شدم و آن‌ها درشکه را به طرف کمیساریای شهرنو هدایت کردند.

پس از رسیدن به کمیساریا مرا با یادداشت حکومت‌نظامی تحویل دادند و رفتند. رئیس کمیساریا یادداشت را خواند و نگاهی به قیافه‌ی من افکند و به من گفت: «دستور این است که شما را به دارالمجانین اعزام داریم.» از شنیدن این حرف سراپای من لرزید. برای نشر یک مقاله این‌گونه مجازات‌ها چه معنی دارد؟! اما همان ساعت مرا در درشکه گذاشتند و به آن‌جا بردند.

تمام شب را در دارالمجانین به سر بردم. موقع ورود به حیاط بزرگ دارالمجانین که در محله‌ی شهرنو واقع بود وقتی مرا به رئیس دارالمجانین که افسر قشونی بود تحویل دادند معقولانه به او گفتم: «آقای رئیس! من مدیر روزنامه و مقصر سیاسی هستم، تقاضا دارم یک اتاق تمیز دور از دیگران به من بدهید.» جواب داد: «بسیار خوب، اتاق خوبی به شما خواهم داد.»، ولی ابدا دستوری در این خصوص به مامورین زیردست خود نداد و مرا در یکی از همان اتاقک‌ها که مخصوص دیوانه‌ها بود و درِ آن از خارج بسته می‌شود جا دادند. به علاوه تمام ساعات شب را هم مراقب بودند که مبادا از آن‌جا فرار کنم. در واقع تذکر من راجع به مقصر سیاسی بودن به ضرر خود من تمام شد، زیرا نه فقط مرا از سایرین جدا نکردند، بلکه دیگران عموما آزاد بودند، ولی من تحت مراقبت شدید قرار گرفتم.

ادامه دارد...

منبع: سپید و سیاه، شماره‌ی ۵ (۹۸۵)، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۵۱، ص ۱۱.

نظرات بینندگان