[...] در تهران روزنامههای مهم طرفدار قرارداد [۱۹۱۹] بودند و مقالاتی در تایید آن مینوشتند و مهمترین جراید طرفدار قرارداد روزنامهی «رعد» به مدیریت سید ضیاءالدین طباطبایی و روزنامهی «ایران» به مدیریت ملکالشعرای بهار بود. فقط روزنامهی کوچک «گل زرد» با قرارداد مخالف بود و روزنامهی گل زرد هم به امر رئیس دولت توقیف گردید. آن موقع نه مجلس شورای ملی وجود داشت و نه احزاب ملی و سیاسی و هیچ راهی برای رفع توقیف در پیش نبود. به شخص رئیس دولت نامه نوشتم و هرچه به فکرم میرسید شرح دادم و تقاضا نمودم اجازه دهند روزنامه از توقیف خارج شود. مندرجات نامه موثر واقع گردید و اجازه دادند روزنامه از توقیف خارج گردد. لذا مجددا به طبع و نشر روزنامه مبادرت ورزیدم و با رعایت قدری اعتدال، زیرا در آن موقع زیاد تند رفتن نتیجه نداشت جز توقیف مجدد روزنامه و تحمل خسارات مادی و معنوی.
بعدها شنیده شد که دولت انگلیس به وثوقالدوله و دو نفر از ورای کابینهی او (نصرتالدوله و صارمالدوله) جمعا مبلغ ۱۱۰ هزار لیرهی انگلیسی باج داده است تا در تصویب قرارداد مزبور کوشا شوند و زمانی که قرارداد به هم خورد دولت انگلیس به دولت ایران فشار آورد که مبلغ دریافتی را مسترد دارند و گویا این تقاضا انجام یافته باشد ولی آنچه مسلم است شخص وثوقالدوله به عقد قراداد عقیده داشته و آن را برای اصلاح امور مملکت لازم میدانسته است.
[...] اولین دولتی که رژیم کمونیستی روسیه را به رسمیت شناخت دولت ایران بود و هرگز عمال حکومت شوروی نباید این اقدام برجستهی دولت ایران را که بر خلاف میل آمریکا و انگلیس انجام یافت فراموش نمایند. دولت ایران مهمترین صاحبمنصب وزارت خارجهی ایران را که مرحوم مشاورالممالک انصاری و مردی باشخصیت و عالیمقام بود و با اولیای روس از قدیم مناسبات خوبی داشت به نمایندگی ایران نزد لنین فرستاد و تقاضا نمود که لنین نیز نمایندهی دولت جدیدالتاسیس خود را به ایران اعزام دارد.
در همان موقع هم من قصیدهی معروف خود را در مدح لنین سرودم و بدبختیهای ایران را که در نتیجهی اجحافات سلاطین روس و انگلیس حاصل شده بود شرح دادم و در جریدهی گل زرد منتشر ساختم و یک نسخهی روزنامه را به سفارت روس نزد روتشتین سفیر جدید فرستادم تا برای شخص لنین به عنوان پیام ملت ایران ارسال دارد. مشارالیه نمایندهای عالیمقام و مردی دانشمند و نویسنده و مورخ بود و از تاریخ ورود او به بعد، دولت ایران و دولت روسیهی شوروی برادروار با هم کار میکردند و کمال دوستی را با هم داشتند، ولی از تاریخی که لنین فوت نمود وضع تعییر یافت. مناسبات تیره و تار گردید و تجارت و داد و ستد قطع شد. حتی در اواخر کار همه شب رادیوی روسیه از ایران و رادیوی ایران از روسیه بدگویی میکردند.
در مجلس سنای ایران آقای ابراهیم خواجهنوری که یکی از نویسندگان برجستهی مملکت است و آن اوقات نمایندهی مجلس سنا بود نطقی نمود خطاب به ادارهی رادیوی دولتی و اظهار نمود: «چرا مراسم ادب و نجابت که میراث ملی ما ایرانیان است رعایت نمیکنید و اینقدر نسبت به اولیای روسیهی شوروی بیاحترامی و بدگویی مینمایید.» ضمنا خطاب به اولیای حکومت روسیهی شوروی اظهار داشت: «چه عیب دارد به جای این سختگیریها و خشونتها در صدد برآیید مملکت خود را مرتب و منظم سازید و کاری کنید که هرکس به کشور شما قدم گذارد از ترقیات مملکت در تعجب ماند و در فکر این باشد که مملکت خود را نیز مثل مملکت شما مرتب و منظم سازد.»
بعدا اولیای دولت شوروی تحت زمامداری خروشف از ادامهی سیاست خشونتآمیز دست کشیدند و راه همزیستی مسالمتآمیز را در پیش گرفتند.
ادامه دارد...
منبع: سپید و سیاه، شمارهی ۴ (۹۸۴)، چهارشنبه ۸ شهریور ۱۳۵۱، صص ۱۲ و ۱۳.
پس از رسیدن به کمیساریا مرا با یادداشت حکومتنظامی تحویل دادند و رفتند. رئیس کمیساریا یادداشت را خواند و نگاهی به قیافهی من افکند و به من گفت: «دستور این است که شما را به دارالمجانین اعزام داریم.» از شنیدن این حرف سراپای من لرزید. برای نشر یک مقاله اینگونه مجازاتها چه معنی دارد؟! اما همان ساعت مرا در درشکه گذاشتند و به آنجا بردند.