arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۱۶۰۳۴
تاریخ انتشار: ۳۸ : ۲۲ - ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۰
سفرنامه عباس مسعودی به شوروی؛ «پشت پرده آهنین چه دیدم؟»

قسمت ۱/ در خاطرات من از شوروی به حقایقی برمی‌خورید که بر خود می‌لرزید!

در ۲۳ سال پیش وقتی وارد بادکوبه شدم، مردم را در وضع اسف‌آوری دیدم؛ خوراک و پوشاک به زحمت تدارک می‌شد، شهر کثیف و آثار فلاکت و بدبختی از در و دیوار می‌بارید، اما در این سفر وضع شهر به کلی تغییر کرده؛ مردم در لباس‌های تمیز، زن‌ها با جوراب و کفش، خیابان‌ها نظیف، بلوارها پر از درخت و گل، مغازه‌ها پر از اغذیه و مواد پوشاکی و بالاخره جریان عادی بود... خواننده عزیز! در خاطرات مسافرت من به خاک شوروی به یک سلسله حقایقی برمی‌خورید که بر خود می‌لرزید، از جنب و جوش و فعالیت و ترقیات شگرف روسیه شوروی مطالبی خواهید خواند که با تعجب آمیخته به اندوه از آن می‌گذرید و در فکر فرو می‌روید.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ در فروردین ۱۳۳۱ یعنی آخرین سال حکومت استالین (درگذشت: ۱۴ اسفند ۱۳۳۱)، عباس مسعودی، بنیان‌گذار روزنامه اطلاعات و نماینده مجلس سنا برای چهارمین بار عازم شوروی شد. او نخستین بار در ششمین سال رهبری استالین (۱۳۰۷) به شوروی رفته بود، ۸ سال پس از آن در سال ۱۳۱۵ در قالب یک هیأت فرهنگی به شوروی مسافرت کرد، و دو سال بعد در سال ۱۳۱۷ برای سومین بار عازم شوروی شد اما این بار بر خلاف دو بار پیشین چون برای معالجه می‌رفت دیگر مسکو را ندید و از همان بادکوبه یک‌‌راست به مرز لهستان عزیمت کرد. پس از سفر چهارم او که در فروردین ۱۳۳۱ انجام شد، در تابستان ۱۳۴۴ نیز یک بار وقتی شاه در راس هیاتی به شوروی سفر کرد عباس مسعودی نیز یکی از همراهان بود. شرح این آخری را که وی در روزنامه اطلاعات به صورت سریالی منتشر کرد، پیش‌تر در انتخاب با عنوان «دیدار از کشور شوراها» منتشر کرده‌ایم. اما چهارمین سفر عباس مسعودی به شوروی حکایتی دیگر دارد، چرا که در این زمان هنوز استالین در کشور شوراها حکومت می‌راند و حتما تصویر شوروی در سال آخر رهبری استالین به لحاظ تاریخی جذاب خواهد بود. از همین رو این بار سفرنامه عباس مسعودی به شوروی را در ۱۳۳۱ در چند قسمت منتشر خواهیم کرد، همانی که خودش از پنج‌شنبه ۴ اردی‌بهشت ۱۳۳۱ با عنوان «پشت پرده آهنین چه دیدم» در اطلاعات شروع به انتشار نمود:

 

این اولین دفعه نبود که من به روسیه شوروی سفر می‌کردم. مسافرت من به خاک جماهیر شوروی از سال ۱۳۰۷ یعنی ۲۳ سال پیش شروع می‌شود و این بار چهارمین دفعه‌ای بود که دریای خزر را به قصد مسافرت شوروی می‌پیمودم.

بیست‌وسه سال پیش بندر پهلوی [انزلی] را این‌طرف دریا و بندر بادکوبه را در آن طرف دریا طوری دیده بودم که وقتی امروز آن دو را مقایسه می‌کنم، تفاوت بسیار در هر دو می‌بینم؛ این یکی را عقب‌تر و آن دیگری را جلوتر می‌بینم.

در آن سال بندر زیبای پهلوی هنوز موقعیت مهم خود را از دست نداده بود؛ فعالیت و جنب و جوشی که سالیان دراز بر اثر مبادلات جنسی میان روسیه و ایران در این بندر وجود داشت هم‌چنان باقی و برقرار بود، ساکنین آن به واسطه ورود و خروج کشتی‌های پر از جنس صاحب همه چیز بودند، فقیر و بی‌نوا در آن‌جا یافت نمی‌شد. مهمان‌خانه‌های رشت و پهلوی سرآمد مهمان‌خانه‌های ایران بود زیرا مسافرت به دنیا از همین بندر بود و مهمان‌خانه‌های رشت و پهلوی پر از جمعیت مسافرین اروپا و بدرقه‌کنندگان و مستقبلین آن‌ها می‌شد.

متاسفانه بندر پهلوی به تدریج موقعیت خود را در هر دو قسمت گم کرد، هم موقعیت بندری خود را از لحاظ واردات و صادرات از دست داد و هم موقعیت ترانزیتی را برای مسافرت به اروپا گم کرد. در این صورت جای تعجب نیست اگر گفته شود که بندر پهلوی در طول این مدت سیر قهقرا را پیموده و به وضع اسف‌آوری افتاده است.

از لحاظ داد و ستد تجارتی باید تمام صفحات شمال را مثل پهلوی هم‌چنان در مشکلات اقتصادی و عقب‌ماندگی دانست زیرا روسیه قدیم بهترین خریدار محصول و مواد خام ایران بود که قسمت اعظم آن را ایالات شمالی تهیه می‌کرد و صادر می‌نمود و تجارت ایران و روسیه در اوج ترقی و تعالی بود اما مرور زمان و پیش‌آمدهای روز و بالاخره بی‌نیازی کشور جماهیر شوروی به متاع ایران و مضیقه‌های دیگر، کار تجارت و مبادله جنس کشاورزان و بازرگانان شمال را با همسایه شمالی به جایی رسانید که چندی ناچار دور تجارت شوروی یکسره قلم گرفته شد و امروز هم که باب تجارت مفتوح می‌باشد یک طرف سلیقه‌اش در خرید متاع بهتر شده هر جنسی را قبول نمی‌کند، طرف دیگر هم‌چنان متاع خود را به صورت یک قرن پیش آماده می‌سازد و چه بسیار از کالای سابق خود را هم از دست داده‌ایم. مثلا صادرات مرکبات ما به روسیه شوروی قلم درشتی در آمار گمرکی بود و حالا هیچ وجود ندارد و دولت شوروی مرکبات خود را از قفقاز و کسری آن را از فلسطین تامین می‌کند. در حال حاضر روزگار مرکبات مازندران و گیلان به جایی کشیده که حتی تکافوی احتیاجات تهران را هم نمی‌کند چه رسد به این‌که به شوروی فروخته شود.

چقدر تاسف‌آور است کشوری که صادرات بزرگی از مرکبات داشته و این متاع در بسیاری از نقاط کشور عمل می‌آید اکنون از عراق و فلسطین پرتقال وارد می‌کند!

راستی خجلت‌آور است گفته شود که تهران بازار فروش مرکبات عراق و فلسطین است و مامورین گمرک کشور همسایه دیگر ما (عراق) اگر مسافری یک پرتقال همراه داشته باشد آن را زیر پا له کرده معدوم می‌سازند تا از همسایه‌اش سوریه و لبنان جنس مشابه به خاک عراق وارد نشود!

خلاصه مثل مرکبات اقلام بسیاری در ستون صادرات قدیم ما با شوروی دیده می‌شد که امروز به کلی از بین رفته و این همسایه بزرگ ما که بهترین بازار ایران به شمار می‌رفت اکنون فقط خریدار چند قلم اجناس درجه اول ایران مثل پشم و پنبه است.

ایران و شوروی دو کشوری هستند که از لحاظ تجارت بهترین بازار یکدیگرند، زیرا دو همسایه‌ای هستند که می‌توانند نیازمندی‌های طرفین را با هزینه بسیار کم در سرحدات به هم تحویل دهند و مخارج گزاف حمل و نقل از دریاها و کشورهای دیگر را ندارند اما اختلاف فاحشی که در سیستم اقتصادی دو کشور به وجود آمد، رفته رفته تجارت ایران و شوروی را پایین آورد تا به پایه امروز رسانید و امیدواری ما این است که در نتیجه تشکیل کنفرانس جهانی مسکو و ادامه آن زمینه‌ای به دست آید و به‌خصوص اولیای اقتصاد مسکو فکری بیندیشند که از اختلاف رژیم اقتصادی که در آن‌جا به وسیله سازمان واحدی از طرف دولت عمل می‌گردد تا حدی کاسته شود و میزان مبادلات جنس میان ایران و شوروی به تدریج بالا رود تا به پایه سابق برسد.

در هر حال وضع فعلی تجارت ما با شوروی خوب نیست. به هیچ وجه از مزایای همسایگی برخوردار نیستیم و مقتضی است محافل اقتصادی مسکو به این نکته توجه کنند که متاع خود را به قیمت‌های مناسب به ایران برسانند تا بازرگانان ایرانی مجبور نشوند احتیاجات کشور را از نقاط دوردست به قیمت کمتر تدارک کنند. این سیستم معاملات شوروی که نرخ بازار تهران را ملاک فروش قرار می‌دهند صحیح نیست و بنیه خرید ملت ایران را تضعیف می‌کند. باید به این مسئله توجه مخصوص کنند و در بازارهای ایران رقابت به وجود آورند نه این‌که متاع خود را به حداکثر قیمت بفروشند و احتیاجات خود را نیز در حداقل خرید نمایند.

مقایسه عقب‌ماندگی امروز پهلوی با ۲۳ سال پیش و ترقی بادکوبه در همین مدت موضوع را به بحث در مسائل اقتصادی کشید.

آری، بندر پهلوی در این مدت عقب رفته و بادکوبه پیش رفته است.

در ۲۳ سال پیش وقتی وارد بادکوبه شدم، مردم را در وضع اسف‌آوری دیدم؛ خوراک و پوشاک به زحمت تدارک می‌شد، شهر کثیف و آثار فلاکت و بدبختی از در و دیوار می‌بارید، اما در این سفر وضع شهر به کلی تغییر کرده؛ مردم در لباس‌های تمیز، زن‌ها با جوراب و کفش، خیابان‌ها نظیف، بلوارها پر از درخت و گل، مغازه‌ها پر از اغذیه و مواد پوشاکی و بالاخره جریان عادی بود.

می‌دانید چرا؟

صرف نظر از این‌که بندر پهلوی موقعیت بندری و مسافری خود را در این مدت از دست داد که از این حیث لطمه بزرگی بر آن وارد شد اگر کشور در انضباط بود و همان‌طور که آن طرف دریا نظم و ترتیب دیده می‌شود این‌جا هم دولت‌ها به هرج و مرج کمک نمی‌کردند و مملکت را به نام آزادی و دموکراسی به آشوب و فتنه رها نمی‌کردند و انضباط یعنی امنیت و آرامش برقرار می‌کردند تردیدی نبود که نقشه‌های دیگر اصلاحی جبران لطمات وارده به بندر پهلوی را می‌کرد و هم‌چنان که در دوره شاه فقید کارهای عمرانی در همه جا و بندر پهلوی انجام می‌گرفت، این برنامه‌ها ادامه پیدا می‌کرد و بندر پهلوی دچار وضع ناگوار امروزی نمی‌گردید.

اما افسوس که هرج و مرج به نام آزادی ریشه کشور را می‌سوزاند و در نتیجه فاصله ما را روز به روز از دنیای امروز زیادتر می‌کند.

خواننده عزیز! در خاطرات مسافرت من به خاک شوروی به یک سلسله حقایقی برمی‌خورید که بر خود می‌لرزید، از جنب و جوش و فعالیت و ترقیات شگرف روسیه شوروی مطالبی خواهید خواند که با تعجب آمیخته به اندوه از آن می‌گذرید و در فکر فرو می‌روید.

چاره‌ای نیست، باید همسایه بزرگ خود را بشناسید. من آن‌چه را دیدم می‌نویسم، با مسافرت‌های گذشته خود مقایسه می‌کنم،‌ نظریات خود را بر آن اضافه می‌نمایم، وضع خود را با آن‌ها و آن‌ها را با دنیای امروز و آمریکا که اخیرا از آن دیدن کرده‌ام می‌سنجم، همه چیز را در ترازوی عقل و سنجش خوانندگان عزیز قرار می‌دهم تا به خود آیند و فکری به حال خود کنند.

تصور نفرمایید که در سه مسافرت خود، داخل واگون دربسته‌ای شده از یک طرف به خاک شوروی وارد قطار شده و از طرف دیگر خارج شده‌ام، خیر! این‌طور نیست، در مسافرت اول دور روز در بادکوبه و یک هفته در مسکو ماندم. مسافرت دوم من به عضویت یک مسیون فرهنگی بود به ریاست آقای حکمت در سال ۱۳۱۵ یعنی هشت سال بعد از سفر اول که از طرف دولت شوروی دعوت شده بودیم تا در کنگره بین‌المللی مستشرقین که در عمارت موزه آرمیتاژ لنین‌گراد منعقد شده بود شرکت کنیم و هم‌چنین هنرهای نفیس ایران باستان را که دولت شوروی از همه جای دنیا در موزه آرمیتاژ گرد آورده بود و نمایشگاهی از صنایع ایران تشکیل داده بودند دیدن کنیم.

هیأت اعزامی ایران هم در آن موقع مقدار زیادی از نفایس ایران قدیم را بر حسب دستور رضاشاه فقید از موزه آستانه قدس رضوی و موزه حضرت معصومه و موزه سلطنتی به امانت همراه برده بود تا در نمایشگاه بین‌المللی صنایع ایران (موزه آرمیتاژ) به معرض تماشای هنرمندان دنیا و مستشرقین و ملت شوروی بگذارد.

این مسافرت بیش از یک ماه به طول انجامید و ما در ان مدت شهرهای بزرگ جماهیر شوروی مثل لنین‌گراد و مسکو و راستف و خارکف و بادکوبه را به خوبی دیدن کردیم و از وضع عمومی مردم آگاهی یافتیم و مهمان دولت شوروی بودیم.

هیأت فرهنگی آن زمان غیر از من مرکب بود از آقایان دکتر صدیق اعلم، دکتر سیاسی، مسعود معاضد، دکتر صورتگر، مرحوم دکتر بهرامی، طارهزاده بهزا، مقدم، مصطفوی و مرحوم دیبا.

بنابراین مسافرت‌های من به روسیه شوروی تنها برای عبور نبود، بلکه چنین مسافرت جالب توجه فرهنگی هم در آن‌ وجود داشت که از نظر مطالعه استفاده بسیار کردم. البته سفر آخر بنده در سال ۱۳۱۷ بود که این بار به واسطه کسالت به معالجه می‌رفتم و خط عبور هم دیگر به مسکو نمی‌رفت و وقتی مسافر در بادکوبه داخل ترن می‌شد در سرحد دیگر شوروی (شپتوفکا) از قطار بیرون می‌آمد و داخل ترن لهستان می‌گردید. (روزنامه اطلاعات، پنج‌شنبه ۴ اردی‌بهشت ۱۳۳۱، صص ۱ و ۷).

نظرات بینندگان