سرویس تاریخ «انتخاب»: روز پنجشنبه چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ روزنامه اطلاعات به مناسبت سالگرد درگذشت دکتر مصدق با چند تن از چهرههای سیاسی گفتوگویی را درباه خط مشی سیاسی ایشان انجام داد. پرسشها از این قرار بود:
۱- چه شد که پس از قیام ۳۰ تیر که تبلور عینی وحدت در رهبری نهضت ملی شدن نفت بود، ارگان این رهبری یعنی محمد مصدق و آیتالله کاشانی رو در روی یکدیگر قرار گرفتند؟
۲- خط مشی مصدق چگونه بوده است؟
۳- علل شکست مصدق و نقش جناحهای مختلف داخلی را در رابطه با این مسئله چگونه میبینید؟
در ادامه پاسخهای مهندس بازرگان، محمدجواد حجتی کرمانی (نماینده وقت مجلس) و مهندس عزتالله سحابی را به این پرسشها میخوانید:
مهندس بازرگان: تجربه مصدق شکست نخورد
۱- طرح مسئله به این صورت و در این زمان به عقیده بنده صحیح نیست. تازه کردن مسائل و اختلافات کهنه که فعلا موضوعیت و خاصیت ندارد آیا جز تشدید تفرقه و تضعیف اثر دیگری دارد؟
۲- خطمشی مرحوم مصدق در جهت وصول و حصول هدف اولیه و اصلی او که کوتاه کردن دست امپراتوری انگلستان از دخالت در امور ایران بود ترسیم و چنین خلاصه میشد:
۱) ملی کردن نفت در سراسر ایران، ۲) خلع ید و اداره دستگاه عظیم نفت جنوب، ۳) پیروزی ایران در دادگاههای بینالمللی علیه دعاوی شرکت نفت انگلیس و ایران دولت انگلیس، ۴) صدور نفت به خارج و شکستن حلقه محاصره اقتصادی بینالمللی علیه ایران که به تحریک شرکت نفت سابق صورت گرفته بود.
مراحل ۱ تا ۳ با موفقیت انجام گرفت و فقط مرحله ۴ که منجر به سقوط دولت شد برای این منظورها لازم بود دولت ملی در داخل کشور برخوردار از وحدت و قدرت و ارتش و نفوذ و فارغ از کارشکنیها، بهانهجوییها و اختلافاندازیها باشد.
۳- اولا تجربه مصدق شکست نخورد بلکه ۳ مرحله کار که بسیار مهم و مشکل بود به پیروزی رسید. مرحله چهارم هم اگر هفت هشت ماه مهلت داده میشد انگلیسها تسلیم میشدند. در نهایت و نتیجه وقتی وضع ایران به لحاظ تملک و تمتع از صنعت نفت خود را قبل از حکومت مصدق و بعد از آن مقایسه کنیم در مجموع پیشرفت و پیروزی ایران را فوقالعاده میبینیم و در حقیقت امپراتوری انگلستان بود که شکست قطعی خورده دیگر نتوانست سر بلند کند.
اما نقش جناحهای مختلف مخالف که پیشآهنگ نفاقافکنانه و خیانتپیشه آنها تودهایهای نفتی و چپ بودند و پس از آنها درباریان و دولتیان با همگامی بعضی از سیاسیون خائن و روحانیون خام یا خائن (مثل بهبهانی) با کمک آمریکا و انگلیس و روس وارد میدان شدند معلوم است. به طور کلی عوامل ملی و سیاسی و اجتماعی برای یک چنین اقدام عظیم آمادگی فکری و تشکیلاتی و تجربیات لازم را پیدا نکرده بودند و دشمن در تفرقه بهرهبرداری کرد.
تجربه ملی کردن نفت به رهبری مرحوم دکتر مصدق درسهای بزرگی به ما آموخت که سرمایه و اندوخته برای گامهای بعدی و انقلاب اسلامی شد. از جمله احساس ملموس نقش قاطع دربار و نظام استبدادی و همچنین توجه به اسلام و تشکل نسبی نیرویهای اسلامی.
حجتی کرمانی: دکتر مصدق صلابت آیتالله کاشانی را در برابر بیگانه نداشته است
۱- من اختلافات را ناشی از مجموعه عواملی میدانم که این مجموعه عوامل از دیدگاه کسانی که قصد دارند صد درصد حق را به جانب آیتالله کاشانی بدهند و مصدق را محکوم کنند، یک طور جلوه داده میشود و برعکس آن هم طور دیگر.
من با نظر ثالثی که عبارت است از اینکه: این مجموعه مسائل را با حفظ اصالت این دو رهبر مذهبی و ملی، بدون اینکه هیچیک از آنها را متهم به همدستی با بیگانه و خیانت بکنم، مسئله را مورد بررسی قرار میدهم. یکی از مهمترین مسائلی که در این زمینه باید مورد بررسی قرار بگیرد این است که: ما از هرکسی چه انتظاری داریم؟ برداشت و توقع ما از شخصیتها چیست؟ توقع ما از یک مرجع تقلید چیست؟ و توقع ما از یک رهبر ملی تربیتشده غرب چیست؟ در این صورت ما توقعاتمان از این دو نفر یکسان نخواهد بود؛ و قضاوتمان در مورد این دو نفر بر حسب شناختی خواهد بود که از تربیت، تفکر و شخصیت و اخلاقیات و تفکر و دیدگاههای سیاسی – اجتماعی این دو نفر داریم. اگر کسی بخواهد صرف نظر از جنبههای مذهبی، مصدق را به عنوان یک رهبر ملی بشناسد و او را به عنوان رهبر برگزیند، فکر میکنیم که این شخص عملا دین را از سیاست جدا کرده است. برای اینکه مصدق رهبری که با ملاکهای مذهبی بتواند رهبر باشد، نیست؛ و همچنین اگر شخصی بخواهد آیتالله کاشانی را در مقام یک رهبر دینی عاری از خطا بداند در تخصصش از ایشان دچار مبالغه شده است. بعد از سی تیر قدرتی که دکتر مصدق پیدا کرد و اختیاراتی که از مجلس خواست، ریشه اختلافات او با آیتالله کاشانی شد. قضاوتی که آیتالله کاشانی نسبت به گرفتن این اختیارات از مجلس داشت با قضاوت مصدق در مورد مجلس کاملا متفاوت بود؛ و آیتالله کاشانی در رابطه تفویض این اختیارات از طرف مجلس به مصدق از او یک دیکتاتور تصویر میکرد، و به سختی با این کار مخالفت مینمود. تحلیل مصدق هم این بود که مجلس مانع کار دولت است و مجلس درخور نهضت ملی نیست، بنابراین دولت باید اختیاراتی از مجلس بگیرد. ممکن است بخشی از حقیقت در این دو دیدگاه باشد، ولی به نظر من آنچه سبب اوج گرفتن این اختلافات شد، این بود که اطرافیان طرفین، روی یکسونگری و مطلق کردن هریک از آنها باعث میشدند اینها هرچه بیشتر از هم جدا شوند. خصلتهای طرفین هم به این امر کمک میکرد. سخنچینان و عوامل بیگانه هم در مرحله سوم به این اختلافات دامن میزدند.
در صورتی که اگر واقعا در یک جو خالی از حب و بغض، و بر مبنای تفاهم تصمیم به حل اختلافات گرفته میشد، بالاخره به نتیجه میرسیدند و مسئله را به جایی نمیرساندند که بدتر از آن شد که مرحوم کاشانی از دادن اختیارات به مصدق واهمه داشت و یا مرحوم مصدق از مجلس واهمه داشت.
شکی نیست که بر اثر تربیت دینی و اصالتی که تربیت حوزههای دینی به رهبران مذهبی میدهد، نگرش یک مرجع دینی نسبت به مسائل سالمتر و بر ملاکهای دینی منطبقتر است و سازشناپذیری رهبران دینی در برابر دیگران، کسانی که میخواهند به نحوی نهضتی را به انحراف بکشانند بیشتر است؛ و به خاطر آن تربیتی که مکتب و ایدئولوژی در افراد ایجاد میکنند، ستیزهجویی و روحیه پیکارجویی در آنان بیشتر است (در مقایسه با کسانی که تربیت غربی دارند).
این مقایسه در مورد این دو رهبر دقیقا صادق است؛ و به طور مسلم مطمئنم که دکتر مصدق صلابت آیتالله کاشانی را در برابر بیگانه نداشته است. نه اینکه میخواست مملکت را به دست بیگانگان بدهد، ولی فکر میکرد با رفتار دیپلماتمآبانه و روشهای سیاسی مرسوم در غرب بهتر میشود مملکت را از شر بیگانگان نجات داد. یعنی من ایرادم به نگرش مصدق است، نه اینکه او را داری سوءنیت ببینم.
۲- در مورد خطمشی مصدق باید بگویم که خطمشیئی انقلابی نبود، روش او روشی نبود که دشمن را ناامید کند، ولی من این خط را هیچوقت ناشی از سوءنیت و قصد خیانت نمیدانم، بلکه ناشی از ضعف بینش و روح دموکراسی غربی میبینم؛ که این روحیات برای انقلابات ضد استعماری و ریشهکن کردن آن به هیچ وجه مناسبت نیست. مخصوصا اگر در حال حاضر چنین روحیههایی وجود داشته باشد، با وجود تمام صداقتی که ممکن است وجود داشته باشد. ولی در عین حال به هیچ وجه هم معتقد نیستم که در مورد کسانی که چنین عقایدی دارند با برچسب و انگ و تهمت زدن برخورد نماییم، و این خط را به جادهصافکن امپریالیسم بودن متهم بکنیم و تهمتهایی از این قبیل که الان باب شده است.
۳- من سمبل نهضت ملی شدن نفت را بر خلاف آنچه جبهه ملی و عاشقان مصدق ترویج میکنند، تنها مصدق نمیدانم. مرحوم کاشانی هم چهره اول این نهضت هست. با اینکه در کودتای ۲۸ مرداد طرفداران مصدق، مرحوم کاشانی و فداییان اسلام را متهم میکنند، ولی از شواهد و قرائنی که وجود دارد، چنین برمیآید که در آخرین روزهای مرداد، قبل از کودتا آیتالله کاشانی مسائل را پیشبینی کرده، به مصدق هم هشدار داده بود، ولی مورد قبول واقع نشده بود.
جناحهای مختلف داخلی عمدتا ملیون لامذهب و تودهایها از یک طرف و فرصتطلبانی که به نام مذهب زیر چتر مرحوم آیتالله کاشانی جمع شده بودند از طرف دیگر که هر دو گروه ناسالم بودند و از اختلافات به نفع آمال پست خودشان بهره میبردند و این اختلافها را دامن میزدند. ولی ریشه اختلافات، بینش متفاوت این دو رهبر بود و مصلحتاندیشان به جای اینکه نقاط مشترک این دو بینش را بگیرند و مملکت را از سقوط نجات بدهند، این نقاط اختلاف را هرچه بیشتر بزرگ میکردند و مسئله به این صورت شد که همه میدانیم؛ بنابراین جناحهای مختلف داخلی البته غیر از افرادی که صادقانه از طرفین اختلافات را تشدید میکردند، نقش هیزمبیاور معرکه را بازی میکردند.
میخواهم از این فرصت استفاده کنم و خارج از متن سوال و جواب پیامی برای خواهران و برادرانی که در مسائل گوناگون با یکدیگر اختلاف دارند بفرستم که: به جای تشدید اختلافات کوشششان بر این باشد هرچه بیشتر جناحهایی که با یکدیگر اختلاف دارند به یکدیگر نزدیک سازند و از دامن زدن به اختلافات بپرهیزند که فکر میکنم در غیر این صورت به همان قضاوتی در تاریخ دچار شوند که ما الان در مورد طرفین دعوا در زمان کاشانی و مصدق داریم، البته در دیدگاه بیطرفی که نمیخواهد تقصیر را کاملا به گردن یک طرف بیندازد و دیگری را کاملا مبری محسوب بدارد. الان هم من در مورد اختلاف نظر بین سران مملکتی که تشدید میشود، همان را میگویم که امام میگویند. یک مطلب را میخواهم تصریح کنم و آن اینکه شخص امام را طرف دعوا قرار دادن و ایشان را به آیتالله کاشانی تشبیه کردن و همانطور که در میان عدهای از «خط امامی»های دوآتشه مرسوم است آقای بنیصدر را به مصدق تشبیه کردن با واقعیتهای تاریخی نمیخواند. در واقع نسبت کاشانی و مصدق در زمان خودشان تقریبا یک نسبت عرضی بود، آن دو در طراز هم قرار گرفته بودند، ولی نسبت آقای بنیصدر با امام یک نسبت طولی است یعنی رتبه این دو با یکدیگر تفاوت زیادی دارد. من یک زمانی پیش از پیروزی انقلاب در مسجد قبا طی یک سخنرانی امام را مجموعهای از سید جمال و میرزای شیرازی و مدرس و کاشانی و... توصیف کرده بودم، و من معتقدم امام یک رهبر استثنایی است که قیاس ایشان با دیگران و رو در رو قرار دادن امام با ریاستجمهوری خیانتی است هم به امام و هم به رئیسجمهور. چون اگر او واقعا احساس این معنا را داشته باشد که در طول امام است، آن وقت متوجه میشود که کسانی که اینچنین برخوردی داشته باشند هم به او خیانت میکنند و هم به امام؛ بنابراین من به سرانی که در برابر یکدیگر قرار گرفتهاند از ریاستجمهوری، رئیس دیوان عالی کشور، رئیس مجلس، ریاست دولت و اطرافیان آنها توصیه میکنم که انشاءالله از گذشته عبرت بگیرند، و با اتحادشان مملکت را از سقوط نجات دهند.
مهندس سحابی: اولین ناکثین ابوالحسن حائریزاده و آقای دکتر بقایی
نهضت ملی شدن نفت از «فراز»های مهم تاریخ ایران است، ولی نه فقط از «پرابهام»ترین «فرازها» نیست، بل از روشنترین و حماسهایترین فرازها نیز هست؛ و خوشبختانه بعد زمانی چندان نیست که مدارک و اسناد کتبی و شخصی از بین رفته یا مغشوش شده باشند. نهضت ملی شدن نفت بیش از آنکه بعد اقتصادی داشته باشد، وجه سیاسی و رهاییبخش داشت. بعد از جنگ جهانی دوم برای اولین بار ملتی پنجه در پنجه قدارترین و کهنهکارترین قدرت استعماری روز میانداخت. نیروها و عناصر وابسته به بلوک شرق و غرب برای پوشاندن اشتباهات و خیانتهای خود از اعتبار انداختن این نهضت تاریخی سعی وافر داشته و دارند که جنبش را به رقابت امپریالیسم جدید و تازهنفس آمریکا یا امپریالیستهای کهنه اروپایی نسبت دهند، در حالی که خود امپریالیسم آمریکا وقتی در سال اول با تظاهر به مماشات با تمام قوا سعی در محدود کردن آن و محکوم ساختن عمل خلع ید داشت (رای آمریکا در شورای امنیت و دادگاه لاهه) و در سال دوم از ۲۵ تیر به بعد رسما وارد جنگ و توطئه و تحریک در براندازی آن شد، و سرانجام در ۲۸ مرداد با کودتای خائنانه نظامی خود آن را سرنگون ساخت خیلی بهتر و بیشتر از این «تحلیلگران» دلسوز و وابسته از حقیقت و ماهیت آن باخبر بود.
حماسهانگیزی این نهضت از آن جهت بود که پس از جنگ جهانی دوم، نخستین نهضت رهاییبخش بود که الگووار راهانداز جنبشهای ملی کردن و انقلابات ملی در مصر، الجزایر و در سراسر جهان سوم گردید و این معنا را مرحوم جمال عبدالناصر و رهبران جبهه آزادیبخش ملی الجزایر متذکر شدهاند. تمام مواضع و عملیاتی که در نضت ملی شدن نفت از طرف دولت ملی ایران به رهبری دکتر مصدق و حمایت (اولیه) مرحوم کاشانی اتخاذ گردید، دقیقا قابل بحث و دفاع و نقد است. بدیهی است که حرکات سیاسی رهبران هیچ نهضتی نمیتواند خالی از نقص و اشتباه باشد. آنچه برای ما مسلم و تعیینکننده قضاوت است، کل نهضت و کلیت رهبری آن و موقع و منزلت تاریخی این جنبش و رهبری آن است.
اشتباهات و احتمالا گناهان اخلاقی اشخاص و رهبران باید مورد عبرت ما باشند و از آنها اجتناب کنیم و نهایتا در پیشگاه عدل الهی است که آنها مورد محاسبه و قضاوت قرار میگیرند، ولی کسانی که خود آلوده به هزاران گناه و جرم و خیانت فردی و اجتماعی و تاریخی هستند حق ندارند گناه کوچک فردی یا شخصی رهبران بزرگ را وسیله برای کوبیدن نهضت و کاهش منزلت تاریخی آنها بنمایند.
عدهای میخواهند شکست ناشی از کودتای ۲۸ مرداد را که محصول دخالت مستقیم آمریکا و خیانت عوامل داخلی بود، به عنوان شکست تاریخی مصدق و نهضت ملی معرفی کنند، در حالی که اگر چنین باشد بایستی تمام شکستهای موقت را که از ناحیه جباران تاریخ و مستکبران عالم بر اهل حق و قیامهای حقطلبانه وارد شده است، شکست جبهه حق و پیروزی باطل بنامیم. به راستی آیه ۱۳۵ از سوره آل عمران که در مقدمه آمده است و آیات بعدی آن بسیار آموزنده و هشیارکننده است. ما با شرح و نقد تاریخ نهضت ملی و احوال و عاقبت رهبران آن است که به خوبی میتوانیم نمونههای مکذبین و صادقین تاریخ را در نهضتهای ضد استکباری و ضد استعماری مشاهده کنیم و از آن عبرت بگیریم.
۱- قیام سی تیر به حقیقت تبلور عینی وحدت در رهبری بود و از رهگذر وحدتی که در صفوف ملت ایجاد کرد شور و اشتیاق به پاسداری از نهضت در مردم زنده بود. اما امپریالیسم کهنهکار انگلیس و تازهنفس آمریکایی با همه ایادی و امکاناتشان و دستنشاندگان داخلی که رسواشدهها و شکستخوردههای ۳۰ تیر بودند نقطه قوت اصلی را در این وحدت یافتند و با تمام قوا به اخلال در آن کوشیدند. نقش افراد در اینجا بسیار مهم است. پاسخ سوال دوم مطلب را روشنتر خواهد کرد.
۲- سیاست و خطمشی دکتر مصدق بعد از ۳۰ تیر تغییر بنیادی نموده:
۱- عدول از سیاست لیبرالی وحدت ملی و نرمش و آزاد گذاردن معاندان نهضت و روی آوردن به سوی سیاست دموکراسی رهبریشده (لایحه اختیارات). خارج کردن عناصر مذبذب و بیایمان نسبت به مبارزه ضد انگلیسی و تکیه روی عناصر رادیکالتر.
در سال اول مصدق و نهضت خیلی اسیر پارلمانتاریسم فاسد آن زمان بود.
۲- کشاندن جبهه نبرد خارجی به داخل و درگیری با عوامل و پایگاههای استعمار انگلیس در داخل جامعه، در سال اول تحت این عنوان در مبارزه ضد استعماری همه اقشار ملت سهیم و شریکاند، کابینه خود را از عناصر قدیمی و اشراف و... خالی نگذاشت، ولی پس از ۳۰ تیر این سیاست تغییر کرد و عناصر ضد ملی قدیمی بیشتر تحت نظر قرار گرفتند و تصفیه شدند.
۳- بستن دست شاه و درباریان و وادار کردن شاه به سلطنت نه حکومت و اخراج اشرف و قطع درآمدهای نامشروع او و همه درباریان.
۴- تصفیه و پاکسازی ارتش از عناصر فاسد و قزاق و وابسته به دربار یا مقامات خارجی.
۵- رو آوردن و اقدام جدی در جهت بهبود زندگی توده واقعی مردم، کشاورزان و زحمتکشان شهری از طریق قانون ۲۰ درصد بهره مالکانه و تاسیس سازمان بیمههای اجتماعی کارگران و قانون بیمه کارگران که تا امروز از مترقیترین خواص بیمه و کار جهان است. تهیه مقدمات بیمههای اجتماعی عمومی.
۶- اقدام به برنامهای کردن اقتصاد کشور و طرح ابتکاری و بینظیر اقتصاد بدون نفت به عنوان مبنای اقتصادی رهایی از وابستگیها، بنیانگذاری صنعت ملی، کاهش فاحش واردات و افزایش بیسابقه صادرات وسیع امکانات صادراتی و فعالیتهای اقتصادی به طوری در پایان سال ۳۱ برای نخستین بار ارزش واردات و صادرات کشور تعادل پیدا کرد. به طور کلی قشرهای خوردهپا و متوسط راحتتر زندگی کردند و تجار بزرگ و پیمانکاران و فئودالها به تنگنا و نارضایتی و توطئه افتادند. با همه مشکلات ناشی از محاصره اقتصادی، تورم در اقلام اساسی زندگی مردم بسیار کم و ناچیز بود.
طبیعی بود که این سیاستها نمیتوانست بیعکسالعمل و مخالفت و توطئه بماند تمام عناصر طبقه حاکمه سنتی به کار افتادند تا در وحت مصدق – کاشانی و حمایت روحانیت از نهضت و از مصدق اخلال کنند. مخالفان اولیه عبارت بودند از:
۱- اشراف و درباریان و فئودالها – افسران بازنشسته و محدودشده ارتش، عوامل قدیمی فراماسونری، پیمانکاران و تجار بزرگ، این عناصر میکوشیدند تا از افراد و رهبران جبهه ملی هرکه را که ممکن است از مصدق جدا کنند. اولین جداشوندگان و ناکثین ابوالحسن حائریزاده و آقای دکتر بقایی بودند.
عناصر فوق به انواع تحریک و حادثهآفرینی و جلوگیری از خرید اوراق قرضه ملی که توده محروم از آن استقبال کرده بود و ایجاد بدبینی و رعب در مردم کردند، و بعضا در حزب توده نفوذ کرده از طریق آن به ایجاد جو آشوب و تحریک کوشیدند.
۲- حزب توده که در قبل از سی تیر با نهضت و مصدق مبارزه شدید میکرد، پس از سی تیر کشف کرد که جنبش ملی شدن نفت به رهبری مصدق یک جنبش ضد استعماری است و لذا اعلام طرفداری نمود، ولی این طرفداری صادقانه نبود چراکه قبول ضد استعماری بودن یک جنبش مستلزم کوشش در حفظ وحدت صفوف توده و ملت است و حزب توده سعی فراوان در حمله به روحانیون و مقامات مذهبی و اجرای برنامههای فسادانگیز اخلاقی و ضد مذهبی و به طور کلی ترساندن و فراری دادن روحانیت از حمایت از نهضت نمود، در این سیاستها به طور مشخص بعضی از عناصر درباری و طبقه حاکمه شرکت داشتند. تا جایی که در سال ۳۲ کتاب تحریکآمیز و مشکوکالمنبع «نگهبانان سحر و افسون» را برای علما و روحانیون فرستادند و در قم در جلوی صحن مطهر حضرت معصومه (ع) میتینگ تشکیل داده و روحانیون و مراجع را تهدید کردند.
۳- اقدامات تفرقهافکنانه در داخل جبهه ملی، جدایی حائریزاده و دکتر بقایی از مصدق و حمله به او در مجلس بر سر مقاومت و سرسختی مصدق در برابر پیشنهاد مشترک روسای دولت انگلیس و آمریکا در مورد نفت و بعد احاطه و تلقینات و تبلیغات زیاد نسبت به مرحوم کاشانی که اطرافیان فاسد و خائنی، چون شمس قناتآبادی ایشان را احاطه کرده بودند و ترساندن مرحوم کاشانی از محبوبیت و قدرت مصدق.
۴- مخالفت مرحوم کاشانی و لایحه تمدید اختیارات دکتر مصدق و ایجاد جنجال بر سر این لایحه از طرف مخالفین قدیم و جدید و دلسوزی برای قانون اساسی در حالی این اختیارات به معنای گریز از مفاسد پارلمانتاریسم و از لازمترین و انقلابیترین اقدامات بود.
۵- ضعف و سستی در درون جبهه ملی و درگیریهای گروه و مقامطلبی بین اعضای اصلی و رهبری جبهه و تنها گذاردن دکتر مصدق در مشکلات سیاسی و اقتصادی و تشدید و دامن زدن به اختلافات و تفرقهها از طریق حملات و نسبتهای تند و ناروا به مخالفین و به ویژه مرحوم کاشانی.
۶- رفتن دکتر مصدق به عیادت و دیدار مرحوم کاشانی و حل موقتی بحران، ولی ادامه تحریک از جانب مخالفان به ویژه آقای دکتر بقایی و حائریزاده – تا اینکه بلوای ۹ اسفند پیش آمد. توطئه کودتای نیمبند، تحت عنوان ممانعت از خروج شاه صورت گرفت و گذشته از تحریکات توطئهآمیز سید محمد بهبهانی روحانی متنفذ وقت، متاسفانه مرحوم کاشانی نیز نامهای در حمایت از شاه و عدم مصلحت ترک کشور از طرف شاه به مجلس نوشته و رنجیدن عناصر مسلمان و وطندوست و مبارز از ایشان و منزوی شدن ایشان و احاطه بیشتر به وسیله مخالفین و معاندین نهضت.
۷- تصفیه مجدد ارتش، دزدیده شدن و کشتن رئیس شهربانی مقتدر و کاردان مصدق از طرف سازمان مخفی «افسران شاهدوست» برای تضعیف مصدق و از بین بردن یک پایگاه انتظامی و اطلاعاتی دولت مصدق. متاسفانه آقای دکتر بقایی با این سازمان افسران شاهدوست همکاری و احتمالا رهبری داشت.
۸- پس از ترور رئیس شهربانی و کشف عواملی از شبکه گسترده افسران شاهدوست و روشن شدن رابطه سرلشکر بازنشسته زاهدی با این شبکه دولت در صدد دستگیری او برمیآید، ولی او به مجلس مراجعه و مرحوم کاشانی به عنوان رئیس مجلس با تحصن او موافقت میکند و از آن پس مجلس و زاهدی محل و مرکز توطئه و ارتباطات پنهانی شد.
۹- هرقدر صف دشمنان نهضت و جنبش فشردهتر و توطئهها بیشتر میشد، صف درونی جبهه ملی و رقابتها و گروهگراییها و کشمکش بر سر اشغال پستها بیشتر میشد. مجلات و روزنامههای وابسته به جبهه ملی و افراد و گروههای مربوطه نسبت به وکلا و رهبران سابق جبهه به ویژه مرحوم کاشانی شدت میگرفت و بر شکاف و تفرقه دامن میزد.
۱۰- کوششهای هیأت ۸ نفره منتخب مجلس، که چند نفر از روحانیون مجلس در آن عضویت داشتند، به دلیل درگیریهای لفظی و تبلیغاتی بین وابستگان جبهه ملی و طرفداران مرحوم کاشانی، و مقاومتها و سرسختیهای دو طرف به ثمر نرسید.
۱۱- لایحه بودجه سال ۱۳۳۲ که نخستین بودجه غیروابسته به نفت و شاید یگانه بودجه منطبق بر سیاست استقلال اقتصادی بود چند ماه در مجلس ماند و کارهای جاری و برنامههای اقتصادی دولت را فلج کرد. جداشدگان از صف جبهه ملی در این توقیف نقش اول را داشتند و مالیات بر مسکرات الکلی را بهانه کرده و کل بودجه را نگه داشته بودند. جالب آنکه شخص آقای دکتر بقایی که خود از معتادین به الکل بودند، در مورد این امر پیشقدمی و سلسلهجنبانی میکردند.
۱۲- عدم قاطعیت و نرمش دکتر مصدق با معاندین و دشمنان اصلی نهضت و حزب توده، تعلل ایشان در محاکمه و مجازات متهمین کودتای ۹ اسفند و قاتلین رئیس شهربانی و خودداری ایشان از تشکیل «گارد ملی» علیرغم پیشنهاد و امر بسیاری از یاران وفادار و مومنین به نهضت و به عکس سرسختی با مخالفین جدید جداشده از جبهه ملی.
۱۳- رفراندوم و انحلال مجلس هفدهم؛ مجلس هفدهم در سال ۳۲ کاملا و از هر جهت به مرکزی برای ترمز و توطئه علیه نهضت و کارشکنی علیه دولت ملی تبدیل شده بود. وجود آن مضرتر از عدمش بود. دکتر مصدق با رفراندوم ابتکاری و انقلابی خود این مجلس را منحل کرد. ولی این عمل اگر با قاطعیت در امور نظامی و گارد ملی همراه میبود میتوانست ثمربخش باشد و لذا بهرهبردای کافی از این عمل نگردید.
۱۴- اقدامات مستقیم حزب توده و بزرگنماییهای آن از جانب عوامل دربار. همچنین مراجعات مکرر به قم و مشهد سبب شد که روحانیت به طور کلی و مراجع به طور خاص به تدریج متقاعد شدند که ادامه حکومت مصدق مرادف است با روی کار آمدن کمونیستها و لذا حمایت خود را از دولت نهضت ملی قطع و بعضا به تبلیغ علیه و کوبیدن آن پرداختند و بدین ترتیب دولت از آن حمایت مردمی که در سی تیر سال قبل داشت به تدریج محروم شد.
۱۵- حرکت این روندها، زد و بندهای دربار و افسران بازنشسته که پوشش علنی و سازمان افسران شاهدوست بود با سازمان جاسوسی سیا و ماموریت اردشیر زاهدی از طرف آن سازمان برای اداره داخلی کودتا در جریان بود.
با کمال تاسف سران جداشده از جبهه ملی اگر در متن این توطئهها نبودند، دست آخر از آن مطلع و از عملیات و کودتای روز ۲۸ استقبال کردند و پس از اشغال ایستگاه رادیو تخریب خانه دکتر مصدق و دستگیری او و وزرایش از رادیو اعلامیه تبریک دادند و در خیابانها به تظاهر و هماهنگی با اوباش کودتاچی پرداختند.
۱۶- ما نمیگوییم دکتر مصدق خالی از هرگونه عیب و مصون از هر خطا بود، او هم بشری بود و طبعا در معرض خطا، ممکن است پس از آن همه ضربهها که یاران دیرین جبهه ملی و جداشده از آن در اواخر سال ۳۱ و اوایل سال ۳۲ به دولت و نهضت زدند، دکتر مصدق در سازش و کنار آمدن با آنها سرسختی نشان داده باشد، ولی آیا همه امور احتمالی، عمل آن مخالفین را در همکاری با توطئه کودتا و حمایت از زاهدی سرسپرده و خودفروخته توجیه مینماید؟
۱۷- به طور کلی نهضت ملی ایران و رهبری دکتر مصدق یک اقدام تاریخی و رهاییبخش بود، نوآوریها و ابتکارات غرورآفرین زیادی (اقتصاد بدون نفت و خروج از اقتصاد تکمحصولی، پایهگذاری صنایع ملی، گرایش به سوی دموکراسی رهبریشده به جای اسارت در دام پارلمانتاریسم غربی) داشت، ولی در مجموع ضعفهای سازماندهی و نظامی و عدم قاطعیتها و کمتوجهی به بافت سنتی جامعه ایران و نقش روحانیت نیز داشت؛ که از جانب نهضتها و جنبشهای رهاییبخش دیگر ملتها جبران و جنبش رهاییبخش به سوی قیام و انقلابات مسلحانه گرایش یافت.
۱۸- در کنار همه این عوامل داخلی، محاصره ایران توسط تمام دول غرب، و هماهنگی دولت شوروی با غرب در کوبیدن و تنها گذاردن نهضت ملی ایران و عدم همکاری و کمک حتی یکی از کشورهای جهان سوم امروز و به طور کلی تنها و غریب بودن نهضت ملی ایران در جهان آن روز.