پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
رضا مقاتلی: اگر تحولات جهانی را بر اساس رخدادهای شکل گیری اقتصاد سیاسی جهانی تقسیم بندی کنیم سه رخداد در راس قرار می گیرد: نخست فتح آمریکا توسط اروپائیان، دوم انقلاب صنعتی و در نهایت رخداد سوم انقلاب اطلاعات که بخصوص اخیراً تاثیرات آن به خوبی در حال نمایان شدن است. انقلاب صنعتی که ابتدا از بریتانیا آغاز شد و در واقع می توان آن را شروع کاربرد ماشین برای تولید نیز تفسیر نمود از اواسط ۱۷۰۰ تا ۱۸۷۰ میلادی طول کشید.پس از آن انقلاب صنعتی دوم از ۱۸۷۰ آغاز شد که توسط آلمان و ایالات متحده هدایت می شد.
بعد از رویدادهای مذکور اتفاقات فراوانی در عرصه نظام بین الملل حادث شد و به تبع آن رخدادهای گوناگون و گاه رفتارهای متناقضی را نیز توسط برخی از این قدرت های زمانهای ذکر شده شاهد بودیم.تعدادی از نظریه پردازان روابط بین الملل آن چنان تحت تاثیر نقش های متناقض بریتانیا و ایالات متحده در سده های ۱۹ و ۲۰ قرار گرفته بودند که نظریه ثبات بین المللی را ارائه کردند که آن را نظریه "ثبات هژمونیک" می خواندند.
بیشتر بخوانید:
در پی جنگ جهانی دوم ایالات متحده نقش قدرت هژمونیک را بر عهده گرفت و نظام اقتصادی بین المللی لیبرال را ایجاد کرد و از آن برای نفوذ قدرت سیاسی خود نیز بهره گرفت تا آنجا که بسیاری بر این باورند که دوران نیمه قرن ۲۱ را می توان "قرن آمریکا" نامید چرا که در این دوره شاهد رشد فزاینده قدرت آمریکا بوده ایم. شکل گیری سه جهان تعریفی یعنی جهان اول شامل خود ایالات متحده،متحدین اروپای غربی اش، کانادا، استرالیا، نیوزیلند و بعدها ژاپن، جهان دوم شامل دولت های کمونیست اروپای شرقی و اتحاد جماهیر شوروی و در نهایت جهان سوم که اصطلاحی برای بقیه دولت های جهان بود نیز از دیگر وقایع قابل ذکر در این برهه میتواند تفسیر گردد که البته در رابطه با کشورهایی نظیر چین _ که در ادامه مورد نظر خواهد بود_می توان چنین تفسیر کرد که همزمان هم در زمره جهان دوم و هم سوم در تعریف ذکر شده گنجانده می شدند.
اما اوج گیری تناقضات، تعاریف و تفاسیر یک جانبه و تلاش برای حفظ هژمونیک توسط برخی قدرتها بویژه ایالات متحده به هر شکل و حتی درگیر نمودن کشورهای دیگر در قالب تعاریفی چون جهانی سازی این نگاه و دیدگاه را ایجاد نموده است که نظام بین الملل بناست بر اساس یک اجماع جهانی شاید نظیر «اجماع واشنگتن» تلاش کند در قالب اجماعی بین الملل در جهت قبضه منافع ملتها و دولتها تعریف دهکده جهانی را به عنوان پدیده ای در اختیار خود تبدیل کند تا شاید بتواند بهره برداری مدنظر خود را از آن حاصل نماید.
جهانی سازی و عضویت در جهان بین الملل برای جهانی شدن با شعارهای اساسی چون حقوق بشر، حقوق شهروندی و نیز قانون های بین المللی و لزوم دستیابی و رعایت آنها قابل پذیرش تعریف شد. بسیاری از کشورها حتی ناقضان این تعاریف نیز برای ساختن وجهه برای خود در مسیر حمایت از این تعاریف قرار گرفتند تا حداقل مشروعیت و تصویری حداقلی از این حیث برای خود ایجاد نمایند.
خروج یکجانبه از پیمان هایی چون پاریس، پیمان تجاری اقیانوس آرام، نفتا، پیمان نیویورک و نیز خروج از سازمانهایی چون یونسکو، شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد و بهصورت ویژه و قابل لمس تر برای ما ایرانیان خروج از پیمان بین المللی موسوم به برجام و اخیراً تهدید به کناره گیری از سازمان جهانی بهداشت و البته به اینها بیفزاییم قتل تاسف برانگیز جورج فلوید در مینیا پولیس ایالت مینه سوتا که هم حقوق بشر و حقوق شهروندی را در کنار نقض قانون های بین المللی در ایالات متحده به سیاهه ای حداقل توسط دولت کنونی این کشور تبدیل کرده است این ذهنیت را ایجاد میکند که براستی ایالات متحده کنونی روندی رو به افول را آغاز نموده است یا زمان پایان هژمونی تحت زعامت این کشور فرا رسیده است؟
قدرت رو به فزونی برخی کشورها که بعضاً غیرقابل تصور بوده است این احتمال را به سرعت تقویت میکند که میتوان به جد درباره این ادعا _ افول یا پایان هژمونی _ در رابطه با ایالات متحده بحث نمود. پیشی گرفتن چین و ظهور این کشور در عرصه نظام بین الملل بعنوان یک رقیب جدی نه تنها برای ایالات متحده که بسیاری از کشورهای همسو گواه این مدعاست.
در کنار آنچه ذکر شد بیان احتمال خروج ایالت کالیفرنیا_ بعنوان پرجمعیت ترین ایالت در ایالات متحده _ از دولت فدرال آمریکا و حتی گمانه ی آن نیز می تواند ذهنیت احتمال جنگ داخلی نظیر آنچه قبلاً بر سر جدایی ایالتهای شمال و جنوب در این کشور شاهد بودیم را تقویت نماید. آمریکایی ها در سالهای اخیر به طور فزاینده ای دچار دو دستگی شده اند. طبق نتیجه بررسی مرکز تحقیقاتی پیو،جمهوری خواهانِ میانه رو از ۹۷٪ دموکراتها محافظه کارتر هستند و دموکراتهای میانه رو،از ۹۵٪ جمهوری خواهان لیبرال تر هستند. این ارقام از آن حیث اهمیت می یابند که در سال ۱۹۹۴ به ترتیب ۶۴٪ و ۷۰٪ بوده است یعنی جمهوریخواهان میانه رو،محافظه کارتر از ۶۴٪ دموکراتها و دموکراتهای میانه رو،لیبرال تر از ۷۰٪ جمهوری خواهان بوده اند و این عاملی است که برخی محققان معتقدند هرگز قبلاً به این اندازه تنشهای ایدئولوژیک زیاد نبوده اند.
اخیراً جوزپ بورل مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا و جانشین فدریکا موگرینی قرن ۲۱ را قرن آسیایی نامیده است و بخصوص عنوان کرده است پایان رهبری آمریکا نزدیک است. او به وضوح عنوان می کند مدت هاست که تحلیل گران درباره پایان سیستم تحت رهبری آمریکا و ورود به عصر آسیا صحبت می کنند و این مسئله امروز در مقابل چشمان ما در حال روی دادن است.
شروع اعتراضات در برخی کشورهایی که ایالات متحده و جامعه بین الملل بدنبال ادغام آنان در جامعه جهانی و در حقیقت حضورشان در روند جهانی سازی بودند و از باب مثال در تونس با خودسوزی محمد بوعزیزی سبزی فروش شعله گرفت و بسان آتش زیرخاکستر زبانه کشید. از دید نگارنده ی مطلب قتل فجیع جورج فلوید که بر این باورم می توان بدان "خروش زانو بر گلو" نیز اطلاق نمود شاید جرقه و یا زبانه کشیدن آتشی از همان نوعی گردد که ذکر آن رفت و باعثی برای تنفس کسانی شود که اعلام کرده اند خواهان نفس کشیدن هستیم؛در حقیقت همان عبارتی که آخرین جمله فلوید بود و بر اساس گفته ی شاهدان قتل او،وی در حال جان باختن تنها عنوان کرده است «نمی توانم نفس بکشم.»
همچنین میتوان عنوان کرد که با توجه به خروج ترامپ از چارچوبها و قوانین هنجاری پذیرفته شده نه تنها در عُرف بین الملل که در خود ایالات متحده، دیر یا زود حدوث برخی نارضایتی ها و در نهایت تبدیل آنها به اعتراضاتی به سبک کنونی در زمان خود ترامپ حتی در درون ایالات متحده محتمل به نظر می رسید، اما رخداد جهانی کووید۱۹ و ناتوانی دولت ترامپ باعث آمادگی بیش از پیش در این کشور برای وقوع این حوادث و قضیه جورج فلوید باعث تسریع در این روند شد. حال باید به نظاره نشست و منتظر ماند تا شاهد اتفافاتی باشیم که اثبات خواهد نمود ایالات متحده مسیری رو به افول را طی می کند یا زمان پایان هژمونی ایالات متحده در بازه زمانی کنونی در عرصه بین الملل فرا رسیده است.
رضا مقاتلی: پژوهشگر روابط بینالملل