پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»: ابراهیم یزدی، یکی از نزدیکترین یاران امام در نوفل لوشاتو در کتاب «آخرین تلاشها در آخرین روزها» (قلم؛ ۱۳۸۹؛ ۳۷۴-۳۷۵) پرواز تاریخی انقلاب در ۱۲ بهمن ۵۷ را اینطور روایت کرده است:
همانطور که گفته شد، برای بازگشت به ایران از هواپیمایی ایران استفاده نشد. بلکه بنا به ملاحظاتی یک فروند هواپیمایی ایرفرانس به طور دربست «کرایه» شد. هزینه کامل این پرواز را، حدود چهارصد هزار تومان، چند نفر از بازاریان ملی مذهبی هوادار انقلاب پرداختند، که بعدها برخی از آنان مورد جفای حاکمان جدید قرار گرفتند. این پرواز بر حسب توصیه و درخواست مسئولان ایرفرانس با ظرفیت کامل صورت نگرفت. زیرا آنها مایل بودند، در صورتی که اجازه ورود هواپیما در مهرآباد تهران را ندهند، بنزین کافی برای برگشت به فرانسه را داشته باشد. هواپیما جمعا با حدود یکصد نفر سرنشین ایرانی با حداقل بار پرواز کرد.
پرواز به تهران آرام صورت گرفت. خبرنگاران حاضر در هواپیما بعضا پرسشهایی را مطرح میکردند. یکی از خبرنگاران از امام پرسید: «حالا که بعد از ۱۵ سال تبعید و دوری از وطن به ایران برمیگردید چه احساسی دارید؟» امام جواب دادند: «هیچ.» این جواب تفسیرهای متعددی را به دنبال خود داشت. آیا امام واقعا هیچ احساسی نداشتند؟ و معنای آن این بود که «بیاحساس» بودند؟ شادروان دکتر مهدی حائری یزدی که هم استاد بلاتردید فلسفه و هم از نزدیک عمیقا با امام آشنا بودند، برای من توضیح دادند که این به معنای فقدان احساس در امام نبود. بلکه تجلی روحیه عرفانی و مکتب عرفانی ایشان بود. استاد حائری معتقد بود که امام پیرو مکتب سهروردی در عرفان بود. در این مکتب سالک به جایی میرسد که در برابر حوادث بیرونی دستخوش احساسات آنی و تلاطمهای ظاهری نمیگردد. به عبارت دیگر هر قدر سالک خود را به خدا نزدیکتر ببیند و تصور کند، به همان اندازه مثل خداوند در برابر حوادث جهان طبیعی بیاحساس میگردد؟!
یک ساعت مانده به اذان صبح به وقت محلی (در آسمان)، امام طبق رسم همیشگی خود برای استراحت و نماز شب به طبقه دوم هواپیما که خالی نگهداشته شده بود رفتند.
حاج احمد آقا بعد از اذان صبح به طبقه دوم رفت تا کمک کند که امام جلیقه ضدگلولهای را که همراه داشتیم به تن کنند. احمد آقا ناامید برگشت و گفت: «ایشان از پوشیدن امتناع میکنند» و از من کمک خواست. او گفت: که: «امام به تو احترام میگذارد و علاقه دارد. اگر تو درخواست کنی ممکن است بپذیرد.» من به طبقه دوم رفتم و بعد از کمی صحبت، ایشان را قانع ساختم که جلیقه را به تن کنند، قبول کردند و تسلیم شدند؛ و من هم کمک کردم تا این کار انجام شد. در تهران تا بعد از مراسم بهشت زهرا امام این جلیقه را به تن داشتند.