arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۳۱۳۰۱
تاریخ انتشار: ۲۰ : ۱۲ - ۲۱ تير ۱۳۹۰

فضيلت تجارت: درس هايي از ژاپن

يکي از بزرگ ترين سوالات تحقيق تاريخي که من در اينجا و هر جاي ديگري مطرح کرده ام، دقيقا اين است که چطور دنياي مدرن چنين متفاوت از آن چيزي شد که پيش از اين بود.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
دنیای اقتصاد نوشت: يکي از بزرگ ترين سوالات تحقيق تاريخي که من در اينجا و هر جاي ديگري مطرح کرده ام، دقيقا اين است که چطور دنياي مدرن چنين متفاوت از آن چيزي شد که پيش از اين بود.

    از حدود سال 1750 تاکنون ثروت سرانه دنيا افزايشي 16 برابري داشته است؛ مقداري بي سابقه که زندگي هر کسي روي کره زمين را بسي بهتر کرده است.

    دردر مک کلاسکي در آخرين اثرش «شرف بورژوازي: چرا اقتصاد نمي تواند جهان جديد را توضيح دهد» استدلال مي کند که عامل اساسي، تغيير نحوه تلقي ما از فعاليت هايي مثل تجارت بود.

آنها به جاي آنکه پست، رسوايي اخلاقي و بي شرفي تلقي شوند، زين پس محترمانه، مايه شرف و بالاترين فضيلت ها شمرده شدند. اين تغيير نگرش موجب شد که تجار، بازرگانان و صنعت کاران (کساني که کار يدي مي کردند) چنان احترامي کسب کنند که تا پيش از آن تنها در مورد اشراف، کشيشان و نهايتا دهقانان برقرار بود. من فکر مي کنم مک کلاسکي، وزن زيادي به اين تبيين داده است، اما پديده اي که او معرفي مي کند، بي شک واقعي و مهم است.

    مک کلاسکي، جمهوري هلند را به عنوان جايي معرفي مي کند که اين تغيير فرهنگي در ابتداي قرن هفدهم از آنجا آغاز شد. البته آنجا يکتا نبود. تغيير بعدي، مستقل و حتي خودآگاهانه تر و عامدانه تر بود. اين تغيير در يکي از افسانه اي ترين جوامع پيشامدرن رخ داده است: توکوجاواي ژاپن. (مک کلاسکي شباهت هاي شديد ميان اروپا و ژاپن را در اين بخش کتابش بررسي مي کند).

    ژاپن از سال 1467 تا تقريبا 1570 مسيري را رفت که به سنگوکو يا دوره «دولت هاي ترس» در تاريخ اين کشور معروف است. اقتدار مرکزي چنان ضعيف بود که گويا اصلاوجود نداشت و نزاع هاي داخلي تقريبا دائمي بود.

    بين سال هاي 1568 و 1603 دوره موموياما يا وحدت بود که در آن ژاپن با چندين رهبر زيرک متحد شد. آخرين آن ها، توکوجاوا آياسو رقباي خود را در جنگ سکيجاهارا در سال 1600 شکست داد و حکومت توکوجاوا شوگوناته را تاسيس کرد که تا سال 1868 بر ژاپن حکمفرما بود. ژاپن توکوجاوا عميقا محافظه کار و در عين حال پويا بود.

 شوگون هاي توکوجاوا، خصوصا پس از دهه 1630 تقريبا همه ارتباطات با دنياي خارج را ممنوع کردند(بخش از دست رفته سکيجاهارا عموما طرفدار ارتباطات گسترده تر بود). در درون، آنها در پي تشويق و تحميل يک سياست محافظه کارانه سخت بودند. يک بعد اين سياست، اصرار شديد بر سلسله مراتب اجتماعي سنتي بود: امپراتور، شگون، دايميو، سامورايي، دهقان، صنعتگر و تاجر. در کل، حومه شهر به جهت ارزش گذاري برجسته تر از خود شهر بود. بعد ديگر، توجه دوباره به حکمت کنفوسيوسي بود، خصوصا از سوي سامورايي ها که سبب پرورش يک سلسله قواعد و فلسفه اخلاقي پرجزئيات به نام بوشيدو(روش جنگاوري) شد.

    بعد ديگر سياست توکوجاواي ژاپن، توسعه اقتصادي پرسرعت بود. جمعيت پس از دهه 1690 به سرعت رشد کرد و اين همراه با سيل مهيج شهرنشيني بود: در پايان قرن هجدهم شهر ادو [همان توکيوي امروز که آن روز نيز پايتخت بود] و ديگر شهرهاي بزرگ مثل اوساکا و کيوتو جزو بزرگ ترين شهرهاي جهان بودند.

ساخت و ساز و تجارت داخلي نيز رشدي عظيم داشت؛ تجارت خارجي نيز با يک گروه کوچک از بازرگانان هلندي که در جزيره اي صنعتي در بندر ناگاساکي ساکن بودند، جريان داشت. اين وضعيت را رشد فرهنگي جذابي نيز همراهي مي کرد. اين طور نبود که طبقه بازرگانان به راحتي با تجارت و لذت مادي کنار بيايند، و طبق فرض غالب، جايگاه طبقاتي شان را بپذيرند. در عوض آنها به کند و کاو در انديشه هاي کنفوسيوسي و ديگر انديشه ها پرداختند. آنها در اثر اين تلاش ها فلسفه و فرهنگ خودشان را پرورش دادند که به نام «چونيندو» مشهور شد(روش مردم شهري).

    پايه هاي فرهنگ «چونيندو» توسط يک سري متفکران اواخر قرن هفدهم که در مراکز تجاري ژاپن و خصوصا اوساکا ساکن بودند، توسعه يافت.(اوساکا مرکز خاندان تويوتومي بود که رقباي توکوجاوا و طرف مغلوب جريان سکيجاهارا بودند).

    اتفاق ويژه اي که از بسياري جهات اثرگذار بود، تاسيس دانشگاه کيوتوکودو توسط ميايک سکيان و ناکايي شووان در اوساکا به تاريخ 1726 بود. اين يک موسسه آموزشي خصوصي بود که توسط بازرگانان بزرگ اوساکا تاسيس شد به اين قصد که پيرامون آرمان هاي کنفوسيوسي تحقيق شود و خصوصا ارتباط ميان کار توليدي، تجارت و فضيلت اثبات شود.

 بانيان و معلمان کيوتوکودو مدعي بودند که کار سخت، مهارت، صنعتگري و کار جسمي همگي فضيلت و مايه افتخار انسان هستند. و گرچه در انديشه هاي کنفوسيوسي خصومت سنتي بسياري با اين انديشه بود، اما آنها ادعا کردند که منفعت به خودي خود فضيلت است و کسب آن نه تنها با زندگي اخلاقي همخوان است، بلکه اخلاقي بودن ذاتي آن است. استدلال عميق تر اين بود که خودداري، صداقت، شرف و جوانمردي با زندگي همراه با کار و تجارت منافاتي ندارد. اتفاقا همه اين فضايل براي چنان زندگي اي ضروري و متضمن موفقيت آن چنان زندگي است. آنچه اشتباه است، بي صداقتي و رفتار غارتگرانه در هر صورتي از زندگي است.

    وجه ديگري از زندگي شهري ژاپن دوره توکوجاوا که ربطي نزديک به همه اين مسائل داشت، انديشه «جهان متغير» بود که در ژانر هنري يوکيو_اي، که نقاشي هاي معروف روي چوب از زندگي شهري است، خود را نشان مي داد. معناي مادي انديشه «جهان متغير» به بخش هاي لذت بخش و تفريحي شهرهاي جديد ژاپن ارجاع داشت. اغلب گمان اين است که اين وجه زندگي حاصل فلسفه خوشي و لذت است و در تقابل با انديشه هاي «بوشيدو» و «چونيندو» است.

گاهي اين گمان درست است، اما اغلب ارتباطي ميان آرمان جهان متغير و «چونيندو» وجود داشته است.

عنصر مشترک، باوري بود که در اروپاي دوران روشنگري نيز قابل مشاهده است؛ اينکه جهان مادي نه تنها نفرين شده نيست که خير است و خوشي مادي و زندگي مادي باکيفيت، ستودني و شايسته است نه اينکه مانعي در برابر فضيلت باشد. ارتباطش به «چونيندو» اين انديشه بود که در واقع راحتي بيشتر و خوشي مادي، ما را به سمت فضيلت تشويق مي کند (در عوض جلوي رفتارهاي غارتگرانه و انتقام جويانه را مي گيرد) و خود نتيجه فضايل انسان تاجر و شهري است.

    ممکن است فکر کنيم که استدلال هاي کساني چون آدام اسميت در اروپا و کياتوکودو در ژاپن بي اهميت است؛ چون به وضوح درست و بي نياز از بحث است. [اما در آن زمان] هيچ چيز چون اين انديشه ها نمي توانست از حقيقت دور باشد.

چقدر اين انديشه ها امروز از مدافتاده هستند؛ 200 سال پيش که تاجران ژاپني دور هم جمع شدند و دانشگاهشان را در اوکاسا تاسيس کردند، به همين مقدار قبيح بودند. از آنجا که اين انديشمندان در ژاپن با فرهنگي متخاصم روبه رو بودند، از بسياري جهات استدلال هايي صريح تر و نظام مندتر از هم قطارانشان در اروپا داشتند. (مي توان نشان داد که آنها از بسياري جهات از سنت فکري همخوتري نيز برخوردار بودند). امروزه بسياري از استدلال هاي مدافع اقتصاد و جامعه آزاد مبتني بر بازدهي است.

 چنين استدلال هايي ممکن است درست باشند، اما وقتي با طرد اخلاقي انديشه هاي منفعت و تجارت روبه رو مي شوند، هيچ کاري پيش نمي برند. در چنين موقعيتي آنچه بيش از هر چيزي نياز است استدلالي به نفع اين ادعا است که اقتصاد آزاد يک اقتصاد اخلاقي است.

    ما بايد آثار کساني چون ايتو جينسايي، نيشيکاوا جوکن، مياکه سيکيان، ناکايي شوان، توميناگا ناکاموتو، جوي رانجو، ناکايي چوکوزان، ناکايي ريکن، کوزاما ناوکاتا و ياماگاتا بانتو را همان قدر بخوانيم که آثار آدام اسميت، ديويد هيومف لرد کيمز و ميلتون فريدمن را مي خوانيم.
نظرات بینندگان