راندیم برای نیدره؛ آنجاها میرشکار سرکشید، چیزی نبود. خیلی سرد بود. سرازیر شده رفتم سرِ قنات. عمارت را میساختند؛ یحییخان ۳ [و]استاد جعفر بودند. در یکی از اطاقها فرش انداختند. انار [و]چای خورده، نماز کردم. سرایدارباشی حساب شمعهای چراغانی حضرت را آورده بود و برات خلعتِ خودش و سرایدارها را آورد؛ صحه گذاشتم. معلوم شد امروز این همه پشتِ سرِ ما افتاده بود، برای این برات بود. بعد سوار کالسکه شده، راندیم زیرِ کوه دوشانتپه، ساعدالملک ۵ نمونه لباس سوار و سرباز آورده بود، خیلی ایستاده با او حرف زدیم. بعد رفتم بالا؛ گربه فقیری را تاج گل از طهران پیدا کرده فرستاده بود؛ ذوق کردم.
کد خبر: ۵۹۰۲۱۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۲۶