ساعت ۹ به لندن رسیدیم. در بین این راه با نصرتالدوله و یحییخان و نواب همراه بودیم و چای خوردیم و باز صحبت کردیم. ذکر رجال ایران و وقایع گذشته شد. نصرتالدوله گفت: «مستوفیالممالک خیلی خوب آدمی است اما اهل کار نیست و خرابیهای زمان جنگ همه زیر سر اوست.» در باب ناصرالملک هم صحبت شد و یحییخان حمایت میکرد، البته طبیعی است، اما بیش از آنچه لازم بود.
کد خبر: ۶۰۳۶۷۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۲/۰۵
ظلالسلطان انگشتر الماس هزارتومانی داده بود. مستوفیالممالک صد عدد پنجهزاری، معتمدالدوله یکصد عدد دوهزاری، امامجمعه دست برده بود به عمامه خود که تربت بیرون بیاورد حاضر نبود، ظلالسلطان تربت خود را داده بود. اسم مولود تازه را محمدرضا میرزا که جد بدرالسلطنه و پسر فتحعلیشاه است و لقب رکنالسلطنه گذاشتهاند.
کد خبر: ۵۳۰۷۶۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۳۰
مدتی با شاه در باغ گردش کردم و روزنامه خواندم. شاه زیاد از نایبالسلطنه دلتنگ بود و از ظلالسلطان تعریف میکرد... شب درخانه احضار شدم. دیشب خانم شاهزاده، زن شاه، دختری آورد موسوم به تاجالسلطنه شد.
کد خبر: ۵۲۷۸۲۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۵
عضدالملک میخواست پسر نقیب [را] که دوازده ساله است بیاورد خطیب سلام عام نماید، چون کارهای ایران بچهبازی شده. مستوفیالممالک ما ۹ سال و معتمدالملک ما ۱۰ سال، میرآخور ۲۵ سال... [دارند].
کد خبر: ۵۲۶۳۹۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۷
مجدالملک از طرف شاه مامور شد که برود به صدراعظم [میرزا یوسف آشتیانی] ابلاغ کند: «وزرا ناهار را در منزل بخورند و شش به غروب مانده هفتهای سه روز در عمارت شمسالعماره حاضر شوند و احدی را جز اشخاص معینه راه ندهند.» مجدالملک... فرمایش شاه را به طور نجوا به صدراعظم گفت. صدراعظم بلند جواب داد که: «اولا من ناهارخور نیستم، اما شکوه [و]رونق دربخانه [دربار]شما به این دو مجموعه ناهاری است که من از خانه میآورم! چشم! بعد از این میگویم ناهار نیاورند. ثانیا آمدن من به شمسالعماره، چون پیرمرد علیلی هستم مزاجم مقتضی نیست که از منزل خودم به شمسالعماره بیایم. ثالثا فراشخلولت دمِ درب گذاشتن و سایر وزرا را راه ندادن اسباب یأس جمعی میشود که غالبا خودشان و پدرهاشان به دولت خدمت کردند... از این گذشته من پیرمرد خرفتی هستم و عقلم به هیچ چیز نمیرسد. مرا از حضور مجلس شورا معاف فرمایید.»
کد خبر: ۵۲۴۷۶۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۹