پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : 
سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب «من اطلاعاتی بودم» در دو جلد توسط رضا اکبری آهنگر و راضیه ولدبیگی توسط نشر شهید کاظمی منتشر شده است. این کتاب شرح خاطرات علی مهدوی، کارمند بازنشسته وزارت اطلاعات از سالهای اول انقلاب و پرونده انجمن حجتیه است. نشر شهید کاظمی به آدرس قم - خیابان معلم - مجتمع ناشران - طبقه اول واحد ۱۳۱ و به شماره تلفن ۶ الی ۰۲۵۳۷۸۴۰۸۴۴ ناشر این کتاب میباشد.
وقتی اسم ایشان را در رده مرتبطین با انجمن دیدیم، شروع کردیم به بررسی ایشان دیدم دکترا دارد و سخنران بسیار توانایی است، داماد علامه طباطبایی باجناق شهید قدوسی از یک خانواده بسیار قوی خودش هم اهل منبرهای طولانی بود مثلاً خطبههای حضرت زین العابدین را بالای منبر با صدای قشنگ و گیرایی میخواند که انا ابن مکه و منا؛ انا ابن زمزم و صفا.
تا آخر از حفظ میخواند محفوظات قوی داشت، شاگرد علامه بود و انس و ارادت داشت، اوایل در بعضی مسائل مثل جنگ با انجمن موافق بود، اما در مسائل مبنایی ایشان ان قلتهایی داشت ایشان از لحاظ علمی خبره بود الان هم پسر چکیده خود ایشان است و برای خودش کسی است حالا تصور کنید این آدم که استاد دانشگاه بوده زمان قبل را دیده است با این اندیشه جلو میرود یک جوان بیست و چند ساله مثل من میآید پیشش با او پای مذاکرات طولانی مینشیند از مباحث سیاسی و مباحث کلی اجتماعی گپ میزند.
بعد از آنکه مفصل بحث میکردیم به جمعبندی رسیده بود و دیگر در منابر طعنه نمیزد، بینابین میرفت، طیف خلق مسلمان و متحجرین به او اعتراض میکردند که آقا داری چه کار میکنی؟ - همه اینها را من اطلاع داشتم به او میگفتند: شما ترسیدی با حکومت ساختی؟ آقا شما از مسیر خارج شدی ایشان جواب میداد: آقا این چه حرفی ست ما یک حکومت شیعه داریم موظف هستیم از این حکومت دفاع کنیم.
خودش به این باور رسیده بود من که اسلحه بیخ گوشش نگذاشته بودم من مثل رفیقش به منزلش رفت و آمد میکردم گاهی هم او میآمد هتل، اوایل با ترس و لرز میآمد جلسه که تمام میشد میگفت: «زنگ بزنم به خانمم؟ » میگفتم بله وسط جلسه هم میتونید زنگ بزنید به حاج خانم، از طرف ما اطمینان بدید که هیچ اتفاقی نخواهد افتاد ما همون کسایی هستیم که در اوج مشکلاتی که داشتید در جریان کودتا و بعد اعدام قطبزاده شما را بردیم خانه و اجازه دادیم راحت با خانم بچه هاتون حرف بزنید من لحنش را دوست داشتم خودش هم انصافا محبوبیت داشت.
به آن نقطه رسیده بود که از نظام دفاع کند. به همین دلیل مورد تهاجم حامیان خودش قرار گرفت موقع خلع لباس منبرهای رسمی نمیرفت، منبرهای خصوصی از طرف هوادارانش دعوت میشد و ایشان به خانه آنان میرفت. در یکی از مراسمات یکی از اقوام فوت شده سید احمد آقا، فرزند امام، آقای مناقبی را دیده بود که بدون عبا و عمامه آمده بود سید احمد آقا ناراحت شده بود زنگزده بود و گفته بود که اشکال ندارد شما از این به بعد، لباستان را بپوشید بالاخره احترام داماد علامه را داشتند من هر تعبیری بکنم بالاخره ایشان داماد علامه بود، خانمش هم زن بسیار متدین و عفیفی بود، من اینهمه به خانهشان رفت و آمد کردم یکبار ایشان را ندیدم همچین خانوادهای حیف بود مخالف نظام باشند. تمام مراسمات ختم بزرگان از مراجعی که از لحاظ فکری با ما همسو نبودند، ایشان را دعوت میکردند من هم میگفتم مانعی ندارد، بروید شیعیان و مراجع شیعه و آنهایی که به اسلام خدمت میکنند همه را دعا کنید آنهایی که خیانت میکنند لعنت بکنید ایشان مجالس را خوب جمع میکرد، بلد بود جوری سخنرانی کند که حاشیه و شلوغی نداشته باشد به خاطر همین مهارتهایش فرد قابل توجهی بود به این باور رسیده بود که باید از حکومت شیعه با این همه دشمن حمایت کند و پای حرفش هم ایستاده بود، هرچند نقطه نظراتی هم داشت.
یک خاطره دیگر از دکتر مناقبی یادم آمد بی مناسبت نیست تعریف کنم؛ ایشان یک خانه دو سه هزار متری در قلهک داشت، یک بار که رفته بودم پیش ایشان حرف قشنگی به من زد گفت آقا من هیچگاه بالای منبر از زهد علی بن ابی طالب نمیگویم پرسیدم چطور؟ گفت آخر من که خودم عامل نیستم کجای زندگی من زاهدانه است لذا هیچوقت راجع به زهد امام علی الا حرف نمیزد.