سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب «درماگادان کسی پیر نمیشود» به قلم اتابک فتح اللهزاده، در رابطه با زندگی دکتر عطالله صفوی در اردوگاههای کار اجباری شوروی است. این کتاب توسط نشر ثالث منتشر شده است.
درگیری با حزب
سالهایی که دانشجو بودم روزی از محمد یوسف زرشعار شاعر جوان نامهای ناراحتکننده دریافت کردم. آشنایی من با او از زندان عشق آباد بود که اشعار سوزناک وطنی میسرود او مبتلا به مرض سل استخوان شده بود و پس از آزادی به سبب بیماری او را به کیف فرستادند. پیوسته با او در مکاتبه بودم. او در یکی از نامهها نوشته بود که به رختخواب افتاده است و دیگر قادر به حرکت حتی برای قضای حاجت نیست، وضع مالیاش بسیار بد شده، پــول پناهندگی و بازنشستگی زودرس کفاف هزینه دارو و حقوق خانمی که مراقبت از او را به عهده دارد نمیدهد و سرانجام غرور خود را شکسته و از من کمک خواسته بود. من بسیار ناراحت شدم. خود آهی در بساط نداشتم. هر چه فکر کردم که چکار کنم راهی به عقلم نرسید. سرانجام روزی در جلسات اجباری حوزه حزبی این نامه را خواندم و از اعضای آن حوزه حزبی خواستم کسانی که قادر هستند ماهی یک روبل به این هم وطن و رفیق حزبی کمک کنند. اکثر اعضای حزبی آن حوزه به کار کاسبی اشتغال داشتند و آبجو فروش، عرق فروش، پیاله فروش و دزد اموال ملت و دولت بودند.
من دو یا سه بار پول جمع کردم و برای زر شعار فرستادم. روزی که جلسه نوبتی ما شروع شد، دیدم چند نفر از مسؤولان دیگر هم که اغلب آنها به فرقه دموکرات وابسته بودند، حضور دارند. به محض تشکیل جلسه حمله به من شروع شد: تو حق نداشتی این کار را در جلسه حزبی انجام بدهی این کار تو یک اقدام ضد شوروی است! تو آبروی شوروی را بردی و میخواهی وانمود کنی که دولت شوروی در انجام وظیفه خود کوتاهی میکند! من با آنها درگیر بحث و بگو مگو شدم. به آنان گفتم آیا درآمدهای غیر قانونی شما آبروی شوروی و حزب توده را نمیبرد اما کمک به رفیق حزبی ما که با مرگ دست و پنجه نرم میکند آبروی شوروی را میبرد؟ با این همه برای من پروندهای در این زمینه درست کردند. یکی از آنها اکنون در کانادا است. اشخاصی از این قماش با خود فروشی و رفیق فروشی به دریافت امتیازهای حقیر از کاگ ب و مقامات شوروی مفتخر میشدند. اینان برای راحت کردن خود به تابعیت شوروی در میآمدند، با افتخار عضو حزب کمونیست شوروی میشدند و آشکارا در جلسات آن شرکت میکردند و میگفتند: ما عضو حزب مادر یعنی حزب کمونیست شوروی هستیم.
افراد معترض حزبی با استناد به اساسنامه حزب توده ایران میگفتند کسی که عضو حزب سیاسی دیگری باشد نمیتواند عضو حزب توده نیز باشد. اما اعتراض این افراد به جایی نمیرسید. اگر کسانی هم از اعضای کمیته مرکزی با این افراد معترض هم نظر بودند، جرات بیانش را نداشتند. رادمنش بزدل و شوروی پرست نیز گفت: منظور از حزب دیگر حزب کمونیست شوروی نیست.
من و اکبری از عهده امتحانات ورودی بر آمدیم. اما باید گفت بر ما زیاد سخت هم نگرفتند. اول سپتامبر ۱۹۵۶ دانشجوی دانشکده پزشکی بوعلی سینا شهر دوشنبه شدیم دانشکده ما دارای استادان برجسته بود و از نظر اعتبار علمی در شوروی مقام سوم را داشت در زمان جنگ اکثر دانشمندان روسیه را به آسیای میانه که منطقه غیر جنگی بود، روانه کرده بودند. دانشجویان عبارت از گروه تحصیلی ما از ۲۷ دانشجو تشکیل میشد. روس، تاجیک، ازبک یهودی ارمنی و قفقازی بودند. من از همه مسنتر بودم داستان ۶ سال تحصیل من جالب و شنیدنی است.