arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۸۱۴۶۸۱
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۵ - ۱۵ شهريور ۱۴۰۳
خاطرات مدیر انجمن ایران و آمریکا؛ قسمت سه؛

«سفارت‌خانه به اشغال درآمده»؛ جواب این بود و بعد تق...

صدای یک ایرانی پاسخ داد: سفارت امریکا؛ عجیب نبود، چون کارمندان ایرانی را در سمت تلفنچی استخدام می‌کردیم. تقاضا کردم مرا به دفتر روابط عمومی سفارت وصل کنند. « سفارت خانه به اشغال درآمده. » جواب این بود و بعد تق.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب «مهمان انقلاب» اثر کاترین کوب و با ترجمه رامین ناصرنصیر، روایتی از زندگی یکی از گروگان‌های سفارت آمریکا در جریان تسخیر سفارت در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ است. این کتاب که با لحنی شوخ‌طبعانه نوشته شده، در سال ۱۹۸۴ جایزه کتاب مسیحی ECPA در حوزه زندگی‌نامه را از آن خودش کرده است. کاترین کوب به عنوان مدیر انجمن ایران و آمریکا (IAS) در تهران به فعالیت پرداخت و با تاسیس یک موسسه فرهنگی در ایران، به آموزش زبان انگلیسی به مردم و تبادل فرهنگ با آن‌ها مشغول شد. «انتخاب» روزانه بخش‌هایی از این کتاب هیجان انگیز را در ساعت ۳ منتشر می‌کند.

 دلایل زیادی برای پیروزی این انقلاب وجود داشت: جنبش به غایت مردمی بود. تقریباً هشتاد و پنج درصد مردم از آیت الله روح الله خمینی در بازگشتش از تبعید و از پاریس حمایت می‌کردند و این حمایت در میان تمام طبقات جامعه وجود داشت. روشنفکران تحصیل کرده فقرا یهودیان، آشوریان، ارامنه و جامعه‌ی مسیحیان همگی موافق تغییر بودند. مردم از اقدامات سرکوبگرانه‌ی شاه، به خصوص از ساواک پلیس مخفی خوفناک، او جان به سر شده بودند. انقلاب بدون خون‌ریزی زیاد به موفقیت رسیده بود و مسئول بیشتر خون‌هایی که ریخته بود سربازان شاه بودند که به روی تظاهر‌کنندگان غیر مسلح آتش گشوده بودند.

در بسیاری از کشور‌های در حال توسعه یا جهان سومی، رهبر انقلاب مشکلات به جامانده از حکومت قبلی را به ارث می‌برد بدون این که راهی ملموس برای حل‌شان در اختیار داشته باشد. در ایران چنین مشکلی وجود نداشت.

ارز خارجی در دسترس بود، نفت ایران را به کشوری بسیار ثروتمند بدل کرده بود. بنابراین منابع مالی کافی برای خرید تکنولوژی، قطعات و هر چیزی که مورد نیاز بود در دسترس قرار داشت. تعداد بی شماری پرسنل آموزش دیده در کشور بود. برخی از آنان در دوران شاه کشور را ترک کرده بودند، اما اکنون اشتیاق وافری برای بازگشت به ایران در خود احساس می‌کردند تا با ساختن جاده‌های جدید، ساختمان‌سازی، تأسیس مراکز پزشکی و در اختیار قرار دادن خدماتشان در مقام، دکتر، وکیل حسابدار، مهندس، معلم و استاد دانشگاه در پیشرفت کشورشان مشارکت کنند. آیت الله گفته بود که مشاور معنوی حکومت خواهد بود. او خود گفته بود که علاقه‌ای به مسائل روزمره‌ی سیاسی ندارد.

اما حالا ناآرامی‌هایی شکل می‌گرفت میانه رو‌ها به شدت نگران از دست دادن نفوذشان بودند. آن‌ها شاهد این بودند که فوق محافظه کاران قدرت را در اختیار می‌گیرند دل مشغولی برای راه‌سازی و مدرسه‌سازی و بنا کردن مراکز درمانی جدید را به کنار می‌گذارند و با سوء استفاده از تب مذهبی که کشور را در مینوردید انتقام و قدرت مستبدانه را جایگزین آن می‌سازند. از نظر فوق محافظه کاران انقلاب به همه‌ی اهدافش نرسیده بود و بدون تردید از نگاه آن‌ها مهمترین این اهداف این بود که امریکایی‌ها باید بروند.

اما شهروندان همیشه با قدرت حاکم موافق نبودند. یکی از پیچش‌های طعنه‌آمیز این شورش بی پیرایه‌ی اسلامی این بود که در تمام سطح تهران سلاح در میان افراد آموزش ندیده پخش شده بود. فضا برای آمریکایی‌ها تقریباً غیر قابل تصور بود در جریان انقلاب اسلحه خانه‌های پادگان‌ها را افراد عادی تقریباً خالی کرده بودند و این سلاح‌ها را برای «یادگاری» با خود برده بودند.

در اغلب موارد این یادگاری اسلحه‌ی ژ ۳ بود که سلاح معادل ناتو برای‌ام ۱۶ است. وقتی شاه رفت و آیت الله به وطن برگشت، خمینی اعلام کرد که جمع‌آوری این سلاح‌ها کار ساده‌ای خواهد بود. البته او در شرف غافل‌گیری بود، چون آن زمان همکاری ای که توقع داشت به عمل نیامد. مردم در سکوت اما قاطعانه از پس دادن سلاح‌هایشان خودداری کردند. می‌دانستم که بعضی از کارکنانم سلاح دارند و هیچ قصدی هم برای بازگرداندن آن ندارند. آمار سرقت و خالی کردن خانه‌ها بعد از انقلاب زیاد شده بود و مردم سلاح‌ها را برای حفظ امنیت خودشان نگه می‌داشتند.

فکر حمله به سفارت خانه‌ی امریکا تکان‌دهنده بود، اما به رغم در دسترس بودن سلاح‌های پیچیده، کاملاً مطمئن بودم که دانشجویان دست به اسلحه نخواهند برد. تظاهرات دانشجویی معمولاً پُر از ابراز نفرت و لفاظی‌های خشم آلود بود، اما نمایش بی پرده‌ی سلاح را به همراه نداشت. با این حال دو ساعت گذشته بود و هنوز هیچ دستورالعملی از سفارت دریافت نکرده بودم، تصمیم گرفتم تماس بگیرم و ببینم آیا کاری از دستم بر می‌آید یا نه ساعت یک و پانزده دقیقه‌ی بعد از ظهر بود که شماره‌ی تلفن خانه‌ی سفارت را گرفتم. خط مستقیم تماسم با سفارت خانه از حدود ده روز پیش خراب شده بود و هنوز کار نمی‌کرد.

صدای یک ایرانی پاسخ داد: سفارت امریکا؛ عجیب نبود، چون کارمندان ایرانی را در سمت تلفنچی استخدام می‌کردیم. تقاضا کردم مرا به دفتر روابط عمومی سفارت وصل کنند.

« سفارت خانه به اشغال درآمده. » جواب این بود و بعد تق.

با احساس ضعف گوشی را گذاشتم می‌دانستم که دچار مشکل جدی شده‌ایم. اگر تظاهرکنندگان کنترل تلفن خانه را در دست داشتند، به معنای آن بود که وارد خود کنسولگری شده بودند. به خاطر آوردم که دفتر بروس لینگن یک خط مستقیم دارد. او کاردار و عالی‌ترین مقام سفارت بود دولت جدید ایران آخرین سفیر پیشنهادی امریکا را هفت ماه پیش رد کرده بود با انگشتانی که میلرزیدند شماره گرفتم و وقتی که لیز مونتین، منشی بروس جواب تلفن را داد به شدت آسوده خاطر شدم. «لیز، شنیده م مهمون دارید. ». با لحنی تصنعی که به طرز مشکوکی آرامش داشت جواب داد: «اگه بدونی این طرف‌ها چه خبره تعجب می‌کنی. »

کیت پشت خطه؟ صدای آن، سوئیفت معاون رئیس بخش سیاسی سفارت را شنیدم که آن پشت حرف می‌زد. او گوشی دیگری را برداشت و لیز و آن هر دو هم زمان با من حرف زدند «کیت، بروس و ویک توی وزارت امور خارجه هستند.... تلفن قطع شد.

 

نظرات بینندگان