سرویس تاریخ «انتخاب»: نورالدین کیانوری دکترای مهندسی عمران و دبیرکل حزب توده از ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۲ بوده است؛ و نوه پسری شیخ فضلالله نوری و همسر مریم فیروز بود. وی در سال ۶۱ به جرم همکاری با شوروی دستگیر و در سال ۷۸ درگذشت. کتاب خاطرات نورالدین کیانوری، محصول پرسش و پاسخهای عبدالله شهبازی با اوست. این کتاب در سال ۱۳۷۲ توسط نشر اطلاعات منتشر شد. «انتخاب» روزانه بخشهایی از این کتاب را منتشر میکند
ادامه قسمت قوام و حزب توده
-رهبری حزب قوام را تأیید کرد در نشریات حزب از قوام دفاع شد؛
کیانوری: چنین چیزی نیست! همه رهبری حزب نبودند. اکثریت رهبری حزب به دست وزارت طلبان بود و این بحثی است که آنها تا چه حد در کشانیدن حزب به این جریان تاریخی تأثیر داشتند.
اکثریت رهبری حزب با همین سه نفر بود؟
کیانوری: بله در دست همین سه نفر بود از هشت نفر نمایندگان حزب در مجلس فقط دو نفر با این جریان مخالف بودند: کامبخش و اردشیر بقیه همه با آنها بودند. من میدانم که دکتر بهرامی هم مخالف بود این سه نفر جداً با شرکت حزب ما در کابینه قوام مخالف بودند. آنها جواب میدادند که شما چون خودنان شانس شرکت در دولت را ندارید پس مخالفید! حتی خلیل ملکی هم با آنها موافق بود خود ملکی توسط دکتر کشاورز در وزارت فرهنگ مدیرکل شد؛ حالا اگر گفته است که من در ابتدا مخالف بودم کاری نداریم که راست میگوید یا نه. ولی نور الدین الموتی مخالف بود. نوشین هم مخالف بود به این ترتیب در رهبری حزب مخالفت بود، ولی مخالفت ضعیفی بود. خوب! ما تابع رأی اکثریت بودیم و اگر نظری تصویب میشد حق نداشتیم که در خارج از کمینه مرکزی و در خارج از کمیسیون تفتیشی اظهار نظر کنیم.
به این ترتیب مخالفین شرکت در دولت قوام عبارت بودند از کامبخش، بهرامی، اردشیر، الموتی نوشین و خود شما موضع طبری چه بود؟ آیا مخالفین دیگری هم بودند؟
کیانوری: باید بگویم که این مخالفت ما به صورت بحث و اظهار نظر و ثبت در پرونده نبود. در کمیته، مرکزی من از مخالفت همان چهار نفر اطلاع دارم. نوشین و من در کمیسیون تفتیش کل بودیم در میان اعضای تفتیش، کل تا آنجا که من به یاد دارم قاسمی و ضیاء الموتی و مهندس علوی با شرکت در کابینه قوام موافق نبودند.
به این ترتیب قوام خودش این سه نفر را انتخاب کرد و یزدی و اسکندری و کشاورز وزیر شدند، بدون تصمیم قبلی هیئت اجرائیه در کابینه شرکت کردند و بعد اکثریت رهبری موافقت کرد.
در خاطرات فردوست آمده است که کشاورز و دیگران ظاهراً در همین زمان، با واسطه فردوست به ملاقات شاه میرفته. اند آیا حزب از این جریان اطلاع داشت؟
کیانوری: رهبری حزب مطلع شد ولی بعداً این مسأله در بین خودشان ماند. ایرج و رادمنش میدانستند ولی به بقیه اطلاع نمیدادند و مسأله را مخفی نگه میداشتند. بعد که بقیه فهمیدند. گفتند کمیته مرکزی که جریان ملاقات با شاه را فهمید مسأله را تقبیح کرد و گفت که دیگر سرخود این کار را نکنند، ولی کار دیگری نمیشد، کرد اکثریت دست آنها بود.
آیا اسکندری هم در این ملاقاتها بود؟
کیانوری: کشاورز و یزدی بودند در مورد ایرج خبر ندارم.
در اینجا یک بعد دیگر مسأله مطرح است که شرکت حزب در دولت قوام نظر شورویها بود و لذا رهبری حزب از آن گریزی نداشت به علاوه اکثریت هم به آن تمایل داشت.
کیانوری: بله در اینجا این مسأله برای من مطرح است که چه کسی قوام را به شورویها معرفی کرد و او را جا انداخت این نکته تاریک در تاریخ حزب ما است. بنظر من این اسکندری و دوستانش که وزیر شدند بودند که قوام را به شورویها معرفی کردند و اطمینان دادند که این فرد قابل اعتماد است. این بحثی است که باید یا خود این سه نفر روشن کنند و یا در آرشیوهای شوروی پیدا شود. میدانید که عباس اسکندری دایی ایرج اسکندری همه کاره قوام بود نظر شخص من این است که اسکندریها در نزد شوروی قوام را تضمین کردند و اطمینان دادند که او صادق است.
الموتی هم گویا با وثوق الدوله و قوام رابطهای داشت؟
کیانوری: این مربوط به بعدهاست؛ مدنها پس از آذر ۱۳۲۵ و استعفا از حزب نورالدین الموتی که فاضی بسیار درستکاری بود به عنوان قیم فرزندان کوچک وثوق الدوله برگزیده شد و از طریق همین قیمومیت تروت قابل توجهی به دست آورد. البته او آدم درستی بود و نه اینکه دزدی کرده باشد. ظاهراً یک درصد معینی میگرفت. میدانید که علی امینی شوهر دختر وثوق الدوله بود و این کار را امینی برای الموتی درست کرد و بعداً هم وزیر دادگستری امینی شد.
این را باید بگویم که قطعاً شورویها نسبت به کابینه قوام اتفاق نظر نداشتند، قطعاً در بینشان نظر مخالف و یا تردید و دودلی بوده است. دو دلیل دارم اول اینکه کامبخش و بهرامی رابط حزب با شور وبها بودند. این دو مشترکاً برای ارتباط با شورویها به جاهایی میرفتند. قطعاً دستوری به آنها در این باره داده نشده بود چون اگر دستور داشتند نیاید با شرکت حزب در دولت قوام مخالفت میکردند دلیل دوم مطلبی است که خودم در جریان بودم. این مطلب هنوز در جایی نیامده است و از نظر تاریخی تازگی دارد در زمانی که هنوز جریان آذربایجان در حال پیشروی بود از طرف کمینه مرکزی من و طبری و از طرف خانه فرهنگ، همسرم مریم را برای شرکت در فستیوال جوانان شوروی به مسکو فرستاده بودند. من در مسکو اتفاقاً دکتر بارویان را که مدتی رئیس بیمارستان شوروی در تهران بود و یک فرد مؤثر سیاسی بود و به سیاست شوروی در ایران خیلی وارد بود. دیدم این ملاقات زمانی رخ داد که سه چهار روز از شرکت وزیران ما در کابینه قوام می گذشت. او به من گفت خبر امروز را شنیدهای؟ گفتم نه: گفت بله وزرای شما وارد کابینه شدند خوب من هم ابراز خوشحالی کردم ولی او خیلی گفت: خدا عاقبتش را به خیر کند. عین همین جمله را با بدبینی خاصی به روسی گفت.
بنابراین اطمینان دارم که در میان شورویها درباره قوام در نظریه بوده است. نظریه حاکم که میگفت باید با قوام کنار آمد و نظریه دیگری که با این جریان مخالف بوده است.