arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۷۹۵۴۲۰
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۸ - ۰۶ تير ۱۴۰۳
تاریخ شفاهی مبارزه امنیتی با مجاهدین خلق؛ قسمت بیست و هفت؛

ماجرای دستگیری و نگهداری «محمدرضا سعادتی»

خیلی از این‌ها متنبه شدند و همکاری کردند روز‌های عاشورا و تاسوعا ده سالن آدم بود که این‌ها آزاد شدند هشتاد درصدشان به جامعه برگشتند و الان هم جزء جامعه هستند حتی برخی را من می‌شناسم که در خارج از کشور چهره‌ی دانشگاهی هستند خیلی از این‌ها سابقه‌شان را که بررسی می‌کنید شاید دیپلم هم نداشته‌اند ولی الان دکترا دارند بچه‌های فرقان هم همین طور بودند
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب رعد در آسمان بی ابر: تاریخ شفاهی مبارزه امنیتی با سازمان مجاهدین خلق، توسط نشر ایران در سال ۱۴۰۰ منتشر شده است. این کتاب مجموعه مصاحبه‌های محمد حسن روزی طلب و محمد محبوبی با جمعی از مسئولین امنیتی دهه شصت در رابطه با برخورد‌های امنیتی با سازمان مجاهدین خلق است. «انتخاب» روزانه بخش‌هایی از این گفتگو‌ها را برای علاقه‌مندان منتشر خواهد کرد. به دلیل ملاحضات امنیتی، نام مصاحبه شونده‌ها ذکر نشده و تنها عنوان آن‌ها در متن آمده است.

این قسمت: مصاحبه با جمال اصفهانی

جمال اصفهانی، عضو شاخه صف اصفهان بود. او از آغاز پیروزی انقلاب تا میانه دهه هفتاد در مشاغل امنیتی حضور داشت. وی نقش بسیار مهمی در دستگیری گروهک فرقان و ستاد ضدکودتا نوژه داشت.

 

-از دستگیری سعادتی خاطرهای دارید؟

ده‌ها بار با ایشان صحبت کردیم. در ایام بازداشت بودن سعادتی، چند نفر از سران مجاهدین خلق چندین جلسه آمدند با شهید لاجوردی راجع به آزادی سعادتی صحبت کردند؛ من هم چند تا از این جلسات را حضور داشتم. شخصی به نام داوودی بود؛ گمانم مهدی ابریشمچی هم آمد. این‌ها به اوین می‌آمدند و با آقای لاجوردی صحبت می‌کردند. یادم هست آن‌ها می‌گفتند: چرا شما می‌خواهید با ما بجنگید؟ لاجوردی می‌گفت شما چرا می‌خواهید با ما بجنگید؟ ماهیت شما جنگیدن است حالا چه با ما چه با رژیم شاه و چه با هر کس دیگر؛ فردا با خودتان هم می‌خواهید بجنگید. حالا با چه کسی بجنگید مهم نیست چون نیرو‌هایی که جذب کرده‌اید، بیکار نباید بمانند. آن‌ها می‌گفتند: خوب سعادتی چه گناهی کرده؟ ایشان می‌گفت: سعادتی جاسوسی کرده است و این اطلاعات دستش بوده و داشته به مأمور سفارت شوروی منتقل می‌کرده؛ کشور صاحب دارد و بی صاحب نیست که دولت یک وزارت خارجه‌ی جدا داشته باشد و شما هم یک وزارت خارجه‌ی جدایی باشید. می‌گفتند که اگر ما کار را به جنگ با شما بکشیم فکر می‌کنید که از پس ما بر می‌آیید؟ شما با گروه فرقان با این تعداد کم‌شان این همه تلفات دادید؛ اگر با ما بخواهید بجنگید چه کار می‌خواهید بکنید. آقای لاجوردی می‌گفت ما خدا را داریم و خدا هم کمک می‌کند.

 از آن سمت منافقین هی اصرار می‌کردند که شما اگر ما را به جنگ بکشانید از پس ما برنمی آیید و از بین می‌روید؛ یعنی سعی داشتند این حرف را به آقای لاجوردی بقبولانند که شما ما را به جنگ می‌کشانید.

-وضعیت نگهداری سعادتی و تعاملاتش در زندان چه طور بود؟

در آن زمان تا قبل از ۳۰ خرداد او را به عنوان یک زندانی نمی‌دیدند. در محلی که زمان شاه به بند زنان معروف بود، یک فضای خوبی به او داده بودند که حوضچه و استخر و یک فضای رفاهی خوبی داشت. کسی هم به نام کاظم افجه‌ای مسئول این بند بود. سعادتی هم از این طریق اطلاعاتش را راحت می‌برد و می‌آورد و منافقین هم خیالشان راحت بود که سعادتی زنده است. او هم تا قبل از دستگیری‌های ۳۰ خرداد بازجویی پس نمی‌داد. آن زمان هم تا قبل از ۳۰ خرداد که هنوز فاز نظامی را شروع نکرده بودند، این‌ها اسلحه جابه جا می‌کردند و در جابه جایی اسلحه گیر می‌افتادند؛ یا مثلاً در تظاهراتی که خشونت داشت خیلی‌ها دستگیر شدند مثلاً فردی مسئول کارگری منافقین بود که همان روز‌های اول گرفته شد و در زندان هم متنبه شد و به فاز نظامی نرسید. شاید سیصد نفر زیر مجموعه‌ی او بودند که وارد فاز نظامی شدند و اغلبشان اعدام شدند، به جزاو و برادرش یکی اعدام شد و دیگری هم جزء سران مجاهدین خلق است. خب، جمهوری اسلامی اگر می‌خواست آن طور که مخالفین القا می‌کنند، بی حساب و کتاب آدم بکشد باید این فرد را هم می‌کشت. طرف مسئول کارگری است و جایگاهی است که سیصد نفر به آن وصل هستند و این‌ها هم اغلب‌شان در فاز نظامی یا کشته شدند یا اعدام شدند تعدادی از آن‌ها هم فرار کردند و در مرصاد کشته شدند؛ ولی نظام که نمی‌خواست آدم کشی کند

غرض این که خیلی از این‌ها متنبه شدند و همکاری کردند روز‌های عاشورا و تاسوعا ده سالن آدم بود که این‌ها آزاد شدند هشتاد درصدشان به جامعه برگشتند و الان هم جزء جامعه هستند، حتی برخی را من می‌شناسم که در خارج از کشور چهره‌ی دانشگاهی هستند؛ خیلی از این‌ها سابقه‌شان را که بررسی می‌کنید شاید دیپلم هم نداشته‌اند ولی الان دکترا دارند بچه‌های فرقان هم همین طور بودند. بعضی از آن‌ها به من می‌گفتند که می‌خواهیم برویم جبهه بجنگیم و دین خودمان را ادا کنیم. ما به آن‌ها می‌گفتیم اگر می‌خواهی دینت را ادا کنی برو شخصیتی بشو تا جمهوری اسلامی به تو احتیاج پیدا کند. اگر تو بروی در یک علمی خبره شوی جمهوری اسلامی تو را حلوا حلوا می‌کند؛ ولی الان هر جایی بروی می‌گویند طرف فرقانی است.

در بازجویی دوم سعادتی پس از قضیهی ترور شهید لاجوردی توسط کاظم افجهای شما حضور داشتید؟

نه من در جریان نبودم. بچه‌های شعبه ۴ در جریان هستند؛ چون سعادتی دست دادستانی بود و دست بچه‌های سپاه نبوده است. این را بدانید همه‌ی افرادی که کمیته می‌گرفت، تحویل دادستانی می‌شدند ولی دستگیری‌هایی که سپاه داشته، حکمش با هماهنگی سپاه صادر می‌شد و آن‌ها را یا به بند ۲۰۹ اوین می‌بردند یا بازداشتگاه توحید سپاه مسئول کار‌های خودش بود و این‌ها هم مسئول کار‌های خودشان بودند و همیشه بین کمیته و سپاه اختلاف وجود داشت کمیته با دادستانی اختلافی نداشت چون ماهیتاً هر دو ضابط یکدیگر بودند؛ ولی سپاه چون می‌خواست کار‌های اطلاعاتی کند هر کسی را می‌گرفت مدت‌ها رویش کار می‌کرد شعبه ۷ هم سرنخ‌های بسیار خوبی گیرش می‌آمد گاهی وقت‌ها خودش هم کار اطلاعاتی می‌کرد ولی چون ابزارش را نداشت، بچه‌ها گیر می‌افتادند سه چهار تا از بچه‌ها به عنوان نفوذی رفتند داخل سازمان و شهید شدند ولی سپاه ابزار این کار را داشت و علمش را پیدا کرده بود ببینید مثلاً برای دادستانی روزی دویست تا متهم می‌آوردند، ولی سپاه نه دو تا سرنخ را می‌گرفت و آن‌ها را چهار تا می‌کرد و می‌رفت شبکه را پیدا می‌کرد. بچه‌های دادستانی چون ورودی دستگیری‌شان بالا بود، نمی‌توانستند کار اساسی انجام بدهند و به دنبال شبکه نبودند، بلکه دنبال زدن هر چه که به چشم می‌آمد بودند و واقعاً باید گفت خوب کار کردند و خیلی هم کیس زده اند؛ ولی هیچ وقت نمی‌توانستند مثلاً به موسی خیابانی برسند؛ به رده‌های پایین می‌رسیدند کمیته‌ها هم رده‌های پایین را که آشکار بودند می‌گرفتند و شاید هشتاد درصد این‌ها هم حاضر نبودند حرف بزنند. در حالی که وقتی یک رأس منافقین و کادر‌هایشان را می‌گرفتیم اطلاعات خوبی می‌داد ولی یک سمپات را می‌گرفتی اطلاعات نمی‌داد.

نظرات بینندگان