سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب رعد در آسمان بی ابر: تاریخ شفاهی مبارزه امنیتی با سازمان مجاهدین خلق، توسط نشر ایران در سال ۱۴۰۰ منتشر شده است. این کتاب مجموعه مصاحبههای محمد حسن روزی طلب و محمد محبوبی با جمعی از مسئولین امنیتی دهه شصت در رابطه با برخوردهای امنیتی با سازمان مجاهدین خلق است. «انتخاب» روزانه بخشهایی از این گفتگوها را برای علاقهمندان منتشر خواهد کرد. به دلیل ملاحضات امنیتی، نام مصاحبه شوندهها ذکر نشده و تنها عنوان آنها در متن آمده است.
-شما چه زمانی به این جمعبندی رسیدید که سازمان میخواهد وارد فاز نظامی شود؟ قبل از ۳۰ خرداد بود یا پس از آن؟
قبل از ۳۰ خرداد که هیچ تا قبل از ۷ تیر هم نه رأس و نه بدنه، هیچ کس مقابلهی جدی با اینها نداشت و مسألهاش مسألهی دیگری بود جنگ و مسائل مختلف وجود داشتند و سازمان این قدر جدی گرفته نمیشد. ۳۰ خرداد که یک جرقه و ۷ تیر انفجار شد و بنی صدر و رجوی هم فرار کردند، نظام به شکل جدی وارد تقابل با مجاهدین شد. تا قبل از ۱۲ - ۱۰ تیر کل نیروهایی که در اطلاعات سپاه برای پروندهی مجاهدین کار میکردند سه چهار نفر بودند.
- چند نفر؟
ستادشان فوق فرقش چهار نفر بودند؛ همین تشکیلاتی که بعداً شصت هفتاد نفر یا بیشتر شد بعد از ۳۰ خرداد و ۷ تیر موضوع جدی شد و در واقع یک تصمیم ملی از رأس تا ذیل به طور کاملاً یکپارچه و هماهنگ گرفته شد وگرنه سازمان این طور ضربه نمیخورد؛ یعنی از امام گرفته تا تمام مسئولان قوا این تصمیم را گرفتند. غیر از تفاوت اندک در شیوهی مبارزه با مجاهدین نه در صف نه در ستاد هیچ وقت هیچ مانعی برای مبارزه با منافقین وجود نداشت تا سال ۱۳۶۱ و ۱۳۶۲ که سازمان کلاً جمع کرد و رفت. از صدر تا ذیل نظام تصمیم گرفته بودند که کار مجاهدین را یکسره کنند. موقعی که شهید بهشتی زنده، بود نه، ایشان نه آقای هاشمی نه آیت الله خامنهای و نه کس دیگری در فکر درگیری مسلحانه با آنها نبودند و همه تصور میکردند یک جور چالش سیاسی است؛ ولی بعد از شهادت دکتر بهشتی کل رأس نظام یعنی امام و سران قوا همه در برخورد با منافقین جدیت کامل داشتند و نرمترین برخوردشان این بود که خیلی شدید عمل نکنند تفاوت در میزان شدت عمل بود ما آن موقع به مناسبتهایی پیش همهی آقایان میرفتیم و احکامی را که میدادند میدیدیم قوهی قضائیه تمام قد پشت قضیه بود اگر این عزم ملی نبود که موضوع به این شکل جمع نمیشد. در زمان شهید بهشتی اصلاً چنین قصدی وجود نداشت نه سپاه میخواست با آنها برخورد کند، نه مجاهدین انقلاب و نه هیچ نهاد دیگری بعد از ۷ تیره ۱۳۶، رأس و بدنه در این مسأله هماهنگ بودند، یعنی از سبزی فروش و حزب اللهی محل گرفته تا بالاترین مقام موافق بودند که باید با اینها مبارزه شود. غیر از شمال کشور که مبارزه با منافقین به دلیل این که قدرتی پیدا کرده بودند سخت شده بود در کدام منطقه از کشور مبارزه با آنها سخت بود؟ در تهران از همه سختتر بود؟ ه بله، بقیه جاها ابداً با تهران قابل قیاس نبود جنگل هم در تهران جمع شد. تهران که جمع شد دو، منطقه هم برای سازمان و هم برای ما اولویت پیدا کردند؛ یکی آذربایجان شرقی و غربی و دیگری شمال بود به همین دلیل در این دو جا، دو بنه زدیم. در جاهای دیگر درگیری و ترور بود ولی با تهران قابل مقایسه نبود.
-دربارهی شهدایی که در جریان مبارزه با التقاط به شهادت رسیدند بگویید.
یکی شهید خورشیدی معروف به سلیمان بود که نیروی ویژه و یک نابغهی به تمام معنا بود.
-کدام بخش بود؟
بررسی؛ البته آن موقع بررسی عملیاتی بود با دو تا از بچهها داشتند منافقی را جابه جا میکردند و درگیری شد و ماشین آنها با ماشین منافقین شاخ به شاخ شد و شهید شدند. دو نفر هم بودند که به آنها میگفتیم مصطفی و حسن
-تعقیب و مراقبت بودند؟
بله با خورشیدی شهید شدند حسن خورشیدی اهل قلم هم بود و یادداشتهای جالبی از او باقی مانده است مدت کوتاهی هم پیش ما بود حسن سالاری» اول از بچههای ۲۰۹ بود و بعد به عملیات آمد یکی از مهارتهایش این بود که بچهها سکه را پرت میکردند و او روی هوا آن را با کلت میزد در درگیری موقع دستگیری یکی از منافقین شهید شد. او خیلی بچهی شوخ و خاصی بود؛ بچهی شاه عبدالعظیم و شهرری بود. شهید بهروز بابایی قائم مقام واحد التقاط بود ولی بعد رفت و مسئول منطقه ۳ شد. حمیدی نامی هم بود که استاندار یزد بود و برای بررسی رفته بود که تصادف کرد. او هم انسان بسیار بزرگواری بود. مثل این که بررسی بیشتر از عملیات شهید داده است
-شهدای جنگ هم همین طور است.
از شهدای جنگ ما میتوان به «علی دوستانی» علی مروی و بهروز سلطانی اشاره کنم علی دیگری هم بود کهفامیلش یادم نمیآید علیها که در عملیات الی بیت المقدس شهید شدند. اوایل بود و اجازه میدادند بچهها بروند و بچهها یکی دو ماه میرفتند و بر میگشتند. بعداً ممنوع کردند و در خود سپاه هم ممنوع بود بچهها به جبهه بروند. در وزارت اطلاعات هم ممنوع بود هر سه تای آنها در بررسی بودند و به جبهه رفتند و شهید شدند. علی دوستانی و بهروز پارسا در بررسی بودند ولی علی مروی در جای دیگری بود یکی دیگر از بچهها هم در جنگ شهید شد که اسمش یادم نمیآید. یک علی ناطق نوری داشتیم که برادرزادهی آقای ناطق نوری بود ایشان در جبهه بود که شهید شد. خیلی بچهی خاص و توانمندی بود. آن قدر این در و آن در زد تا مجوز گرفت به جبهه برود و فکر میکنم روز دوم با سوم شهید شد.
-در فاو شهید شد؟
بله خیلی از بچهها در جبهه شهید شدند در درگیریها چند شهید بیشتر نداشتیم. به دنباله روند سازمان بازگردیم بعد از ضربهی جنگل و به هم خوردن رابطهی بنی صدر با سازمان، رجوی رسماً ارتش آزادی بخش را اعلام کرد. ه بله آنها ارتش آزادی بخش را در سال ۶۴ تشکیل دادند هدف از تشکیل آن هم این بود که آتش داخل به عنوان آتش مقدم استراتژیک و ارتش آزادی بخش به عنوان تاکتیک مقدم باشد مجلههای آن موقع را گیر بیاورید؛ اول ارتش آزادی بخش تا یک سال به این شکل و آتش استراتژیک در داخل برد.