arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۷۸۸۲۷۶
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۵ - ۱۶ خرداد ۱۴۰۳
خاطرات «سایه» قسمت بیست و سه؛

مسکوب فحش‌های مستهجن به حزب توده می‌داد/ مسکوب می‌گفت خسرو روزبه اسم افسرها را به حکومت داد

- یه نکته جالب و عجیب اینه که مسکوب می‌گه وقتی در زندان شکنجه می‌شده دو تا ناظر بیرونی داشته که باعث می‌شده مقاومت کنه و کسی رو لو نده؛ یکی مادرش بود و دیگری مرتضی کیوان با لحنی قاطع و محکم می‌گوید: چرا عجیبه آقای عظیمی، کیوان بعد از پنجاه سال هنوز اثر شو روی آدم‌ها داره، به شما گفتم که شاملو آخرین حرفی که قبل از مرگش می‌زد چی بود؟ حالا اون موقع که شاهرخ زندان بود همزمان با قضیه کیوان بود بعد از پنجاه سال هم تأثیر کیوان رو آدما مونده
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب» کتاب پیر پرنیان اندیش، جمعآوری خاطرات هوشنگ ابتهاج توسط میلاد عظیمی و عاطفه طیه است که در سال ۱۳۹۱ توسط انتشارات سخن منتشر شد. هوشنگ ابتهاج در این کتاب به خاطرات خود در مواجهه با سؤالات گردآورندگان میپردازد. این کتاب در دو جلد و بیش از هزار صفحه منتشر شده است. «انتخاب» روزانه بخشهایی کوتاه از این کتاب را در سی قسمت برای علاقهمندان به تاریخ منتشر خواهد کرد.

از سایه خواهش کردم که بسپرد به خانم آلما که کتاب روز‌ها در راه شاهرخ مسکوب را برایم بیاورد. خانم آلما لطف کردند و کتاب را برایم آوردند. تا به دیدار سایه و خانم آلما رفتیم، از روز‌ها در راه گفتم....

کتابو تموم کردید؟

- بله استاد یک نفس خوندمش خیلی نفیسه سرش را به نشانه تأیید تکان. می‌دهد:

عاطفه خانم! شما هم خوندید؟

- هنوز نه

حتماً باید بخونید.... کل ماجرا اینه که شاهرخ به دختر معلول داشت، داره... دختره هنوز هست... مشکله‌ها! لبخند می‌زند. اگه بگیم دختر داشت یعنی حالا نداره و اگه بگیم دختر داره، پدر نیست که دختر داشته باشه چه جوری باید بگیم؟ هیچ وقت فکر کردین این مسأله رو چه جوری باید گفت؟

بله... این یادداشت‌ها حرفهاییه که مسکوب با دخترش می‌زنه و قضایای دیگه در حاشیه این ماجرا پیش می‌آد در لحظاتی زبان درخشان میشه انقدر درخشان که حد نداره، اصلاً شعر میشه ولی یک عصبیت و بدبینی و گاهی کینه ورزی درباره بعضی اشخاص و حوادث هم نشون می‌ده اصلاً از این قطب به اون قطبه مثلاً به همون شدتی که از کوارتت‌های بتهوون ستایش می‌کنه فلان کتابو رد می‌کنه دور میریزه، تعادل نداره در مورد اشخاص هم همین طوره از بعضی دوستاش خیلی در بست تعریف می‌کنه و برخی رو کاملاً رد می‌کنه می‌دونید دیگه، شاهرخ زندگی خیلی بد و سختی داشت برای امرار معاش تو پاریس تو یکی از محله‌های حومه پاریس عکاسخونه باز کرده بود و خونه‌اش هم تو همون پستوی مغازه بود؛ یک جای تنگ و باریکی که بعضی از آشنا‌های ما رفته بودن و دیده بودن.

ظاهراً سایه به نقد‌های صریح و کوبنده مسکوب به حزب توده و برخی رهبران و وابستگان آن اشاره دارد.

- شما به خونه‌اش تو پاریس نرفتید؟

نه! با اینکه شاهرخو هم تو آلمان و هم فرانسه، دیدم، به محل کار و زندگیش نرفتم.

- از کی با مسکوب آشنا شدین؟

فکر کنم حوالی سال ۱۳۳۰ بود.

- خیلی باهم محشور بودین؟

 تقریباً دیگه بله.

 -مسکوب جزء حلقه کیوان بود؟

بله، نمی‌دونم اما کجا بود اون موقع چون تو جمع ما خیلی نبود. الآن حتی یک تصویر تو ذهنم نیست که شاهرخ تو یک کافه‌ای با ما بوده باشه. ما البته شاهرخو می‌دیدیم. حتماً لای سفر‌هایی که می‌اومد به تهران اصفهان بود و کار‌های سیاسی تشکیلاتی داشت.

- یادتون هست اولین چیزی که از و خوندین چی بود؟ اون چیزی که یادم مونده مقدمۀ رستم و اسفندیاره که خیلی از اون خوشم اومده بود، به نظرم جزء کار‌های خوب شاهرخه

- از سوگ سیاوش چی؟ نه از این کتاب به اندازۀ مقدمۀ رستم و اسفندیار خوشم نیومد... از همه کارهاش ضعیفتر به نظر من اون کتابش دربارۀ حافظه؛ در کوی دوست که به نظرم انشاء اومد.

-به نظر شما رهیافت درستی نسبت به حافظ نداشت؟

تأمل کنان می‌گوید:

کی می‌تونه این حرفو بزنه؟ به تعداد آدم‌هایی که حافظ می‌خونند حافظ وجود داره واقعاً نمی‌شه گفت.

- ذوق شعریش چطور بود؟

 بله، شعرو می‌فهمید تاحدی تشخیص می‌داد حدشو حالا نمی‌تونم تعیین کنم ولی می‌دیدم که از شعر خوب لذت می‌بره و بی شک بعداً ذوقش پرورش هم پیدا کرد. ه آقای مسکوب در مصاحبه‌ای که با آقای بنی عزیزی داشته تو کتاب کارنامۀ ناتمام گفـ که شما ازش خواستید شعرِ «ستایش» رو چاپ کنه و اون قبول نکرده سایه با تعجب می‌گوید: نه این حرف اصلاً درست نیست شاهرخ استعدادی در شعر گفتن نداشت من یک بار به مسکوب گفتم شعر «ستایش» رو بخون من ضبط کنم و سال‌ها این نوار پیش من بود تا این چند سال اخیر که شاهرخ اومد به تهران اون نسخۀ خودمو بهش دادم. فکر کنم تو کتاب روز‌ها در راه به این مطلب اشاره کرده. ولی شعر خیلی خام ابتدایی. ایه چیز قابل چاپ نیست سمبل‌ها باهم نمی‌خونن؛ ماهی‌ها تو دریا یک کار‌هایی می‌کنن سمبل‌ها خوب انتخاب نشده. ان زبان زبان شاهرخ نیست؛ خیلی زبان خام ابتدایی ایه؛ البته بعضی جا‌ها زبان بعدی شاهرخ یک سروکله‌ای نشون می‌ده اما چیز قابل چاپی نیست پارسال یکی از دوستان مسکوب برای من یک مقدار نوشته آورد و گفت: این شعر‌های مسکوبه ببینید اگه قابل چاپ است، چاپ کنیم. بعد تلفن کرد بهش گفتم اگه شما از دوستان شاهرخ هستید این‌ها را چاپ نکنین، اما اگه می‌خواین لطمه‌ای به او بزنین چاپش کنین خوشبختانه اون‌ها هم منصرف شدن. مسکوب اصلاً یک جور شیفتگی به هر هنری داشت به موسیقی هم شیفتگی زیادی داشت.

- مسکوب بعد از دوره زندان تلقی خیلی منفی نسبت به حزب توده پیدا کرد.

 أه ... بله بله.

- رابطه‌اش با شما چطور شده بود همچنان دوست بودید؟

 بله دوست بودیم، منتها خیلی آزاردهنده بود.

- از حزب پیش شما هم انتقاد می‌کرد؟

انتقاد نمی‌کرد فحش می‌داد؛ فحش‌های چارواداری خیلی مستهجن. شاهرخ وقتی از زندان اومد بیرون خیلی بدزبان شده بود و این بدزبانیش هم تا مدت‌های مدید باهاش مونده بود اصلاً نمی‌شد باور کرد که این الفاظ از دهن شاهرخ بیرون می‌آد. بعد هم ناچار بودم هیچی نگم چون حق نداشتم. یک چیز‌های فرضی رو با چنان قاطعیتی می‌گفت که من خلاف اونو می‌دونستم ولی

ه یه کم توضیح بدید؟ مثلاً توی خونه من می‌گفت که خسرو روز به فلان فلان شده، خودش فهرست اسم  افسر‌ها رو به حکومت داده و حالا یه جایی نشسته و داره کیف می‌کنه. در صورتی که روز به همون لحظه تو اون اتاق نشسته بود!

- پس بعد از زندان به خونه شما هم می‌اومد؟

 بله... فراوون یادش به خیر تو اون خونه دزاشیب شب‌ها تا صبح زیر کرسی می‌نشستیم و راجع به حافظ بحث می‌کردیم.

- یه نکته جالب و عجیب اینه که مسکوب می‌گه وقتی در زندان شکنجه می‌شده دو تا ناظر بیرونی داشته که باعث می‌شده مقاومت کنه و کسی رو لو نده؛ یکی مادرش بود و دیگری مرتضی کیوان

با لحنی قاطع و محکم می‌گوید:

چرا عجیبه آقای عظیمی، کیوان بعد از پنجاه سال هنوز اثر شو روی آدم‌ها داره، به شما گفتم که شاملو آخرین حرفی که قبل از مرگش می‌زد چی بود؟ حالا اون موقع که شاهرخ زندان بود همزمان با قضیه کیوان بود بعد از پنجاه سال هم تأثیر کیوان رو آدما مونده.

- به نظر شما مهمترین نقطه قوت تو کارنامه مسکوب چیه؟

اندیشه کردن در شاهنامه بیشتر خُب مسکوب با اساطیر بخصوص یونانی خیلی انس و الفت داشت و چند تا کار هم ترجمه کرده بود.

- دوست داشتید این ترجمه‌ها رو می‌خوندین؟

بله بله.

-درباره خوشه‌های خشم بگید؟

خوشه‌های خشم جزء اولین کار‌های او بود که با عبدالرحیم احمدی ترجمه کرد.

- احمدی هم که توده‌ای بوده دیگه؟

 بله ببینید آقای عظیمی اصلاً شما هر آدمی رو که در اون روزگار بوده و سرش به تنش می‌ارزه پیدا بکنید، اگه توده‌ای نباشد باید ذکر بکنید که توده‌ای نبوده تصادفاً. (بر تصادفاً تأکید دارد به ندرت هم می‌تونین چنین کسی رو پیدا بکنین؛ یا توده‌ای بودن یعنی موظف بودن و تشکیلاتی بودن یا علاقمند بودن و در کنار حزب و موازی حزب راه می‌افتادن خیلی نام‌های مشهورو می‌توان ذکر کرد از خانلری گرفته تا صادق هدایت، از نیما گرفته تا فلان آدم مثلاً.

 

نظرات بینندگان