سرویس تاریخ «انتخاب»: سر هارفورد جونز بریجز (۱۱۴۲-۱۲۲۵) دیپلمات و نویسنده اهل انگلستان بود. او نخستین وزیرمختار دولت بریتانیا در ایران بود. هارفورد جونز در جوانی به کمپانی هند شرقی پیوست و در جایگاه نمایندهٔ این شرکت میان سالهای ۱۱۶۱-۱۱۷۲ در بصره خدمت کرد. همچنین از ۱۱۷۶-۱۱۸۴ را در بغداد سپری کرد. او که چیرگی بسیاری در زبانهای شرقی یافته بود با پشتیبانی رابرت داندس در سمت نمایندهٔ فوقالعادهٔ بریتانیا به ایران در دوره فتحعلیشاه فرستادهشد. وی در ۱۸۳۳ کتابی را به نام دودمان قاجار که ترجمهای از کتابی دستنویس ایرانی بود را به چاپرساند. در ۱۸۳۸ نیز جزوهای را دربارهٔ علایق انگلستان در ایران منتشر کرد.
سر ویلئام اوزلی در کتابش خودش را در این رابطه خوش اقبالتر میداند، اما واقعه دیگری را هم ذکر کرده است که باید بگویم از اعتبار نوشتهاش در این باره میکاهد؛ زیرا او نوشته است: میگویند یکی از خدمتکاران سر هارفورد جونز بر اثر گزیده شدن توسط این حشره جانش را از دست داده بود. در حالی که هیچ کس از اطرافیان و متعلقان من هرگز با چنین سرنوشتی مواجه نشده است، یا لااقل من از آن خبردار نشدهام همچنین نمیتوانم به این نکته اشاره نکنم که مابین آن حشرهای ویلئامز سر میگوید لای کاغذ نگه داشت ولی چند هفته بعد آن را گم کرد با آن حشرهای که ایرانیان برایم شرح دادند - و بیشتر به هزارپا شبیه بود تا ساس - تفاوت اساسی بود. داستانهایی که ایرانیان مخصوصا مردم طبقات پایینتر درباره نیش کشنده این حشره تعریف میکنند بسیار وحشتناک است و برای برهم زدن استراحت افراد - حتی افراد قوی - در میانه کافی است و برای همین بود که وقتی من اصرار میکردم شبها در اتاقم در میانه چراغ روشن، باشد خیلیها مرا دیوانه میخواندند. من - همچون سر ویلئام اوزلی - خیلی مایل بودم تا نمونهای از آن حشره که زیاد در بارهاش صحبت بود داشته باشم و هنگامی که دریافتم حتی پول هم نمیتواند در این رابطه کارساز باشد از میرزاحسن یعنی صدراعظم آن ایالت کمک خواستم ولی باز هم فایدهای نداشت. بعداً با میرزا بزرگ درین باره صحبت کردم که میگفت درباره میله خیلی چیزها شنیده ولی هرگز آن حشره را ندیده بود و به کرات شنیده بود که نیش آن کشنده است ولی هرگز شاهد چنین واقعهای نبوده و حتی گزارش معتبری هم از مرگ کسی بر اثر نیش این حشره نشنیده بود؛ اما اضافه کرد: بعضی از خدمتکاران من توسط حشرهای در میانه گزیده شدند که باعث درد شدیدی میشد و با تب همراه بود.
خود من در بغداد اغلب شاهد آن بودهام که نیش یا گزش یک حشره بر اشخاص مختلف اثرات مختلف داشت و خوب به خاطر دارم که یکی از خدمتکارانم در بغداد نزدیک بود جان خود را بر اثر نیش زنبوری از دست بدهد در حالی که نیش آن زنبور اگرچه بسیار دردناک بود ولی هرگز با خطر جانی همراه نبود.
بنابراین من به طورکلی درباره مسأله میله گمان میکنم از این قرار باشد که در میانه حشره زهرداری هست که خیلی به ندرت یافت میشود و نیش آن در کسانی که بدنشان آمادگی، دارد عوارض جدی و دشواری ایجاد میکند مخصوصا هنگامی که مجبور شوند برای درمان آن فرد بیمار را در یک پوست گاو بکنند و آن را بدوزند. ما سر راهمان از زنجان عبور کردیم که یک شاهزاده کوچولو در آن مستقر است؛ او ما را با شکوه و جلال به حضور پذیرفت و با وقاری خنده دار، نقش شاهزاده را بازی کرد. بعد از این، ملاقات توسط للهاش پیغامی برایم فرستاد و دعوتم کرد با او شام بخورم قبل از آنکه پاسخی بدهم، از الله پرسیدم که آیا قرار است خود شاهزاده هم حاضر باشد یا نه او جواب داد: «نه» که من گفتم خواهش میکنم مراتب احترام مرا به اطلاع شاهزاده برسانید و به ایشان بگویید مجبورم دعوت ایشان را رد کنم. لله متحیر و مبهوت مینمود و گفت وسایل آتش بازی آماده است بندبازها و آکروبات بازها و بقیه فراخوانده شدهاند و آشپزها هم اکنون مشغول پختن غذاهایند. من در جواب او گفتم همه اینها درست است اما یک چیز دیگر هم هست که من میخواهم تا در این مهمانی شرکت کنم و آن حضور شاهزاده است؛ من نمیتوانم مهمان یک میزبان ناپیدا باشم میرزا مرا ترک کرد و یکی دو ساعت بعد، در کمال تعجب من بازگشت و برایم پیغام آورد که شاهزاده نظرش را عوض کرده است و میخواهد با ما شام بخورد. این مهمانی مثل سایر مهمانیهای ایرانی بود اما متانت و خودداری شدید رفتار و گفتار رسمی و درباری آن پسرک کوچک کاملاً جالب و استثنایی بود.
در بازگشتم به تبریز همه کارهای مربوط به هیئت اعزامی را تعطیل کردم و بسیار خوشحال شدم که میرزا بزرگ هم کمی پس از من وارد تبریز شد فکر میکردم میتوانم امیدوار باشم که یکی دو هفتهای را قبل از بازگشتم به انگلستان در آرامش و آسایش بگذرانم اما حادثهای رخ داد که میتوانست به عواقب وخیمی منجر شود اگر میرزابزرگ بازنگشته بود یا من از شهر رفته بودم همراه با توپها و مهماتی که از بنگال فرستاده شده بود یک انباردار هم فرستاده بودند که در کار خود، مردی زبردست و به درد بخور بود در پی مشاجرهای دلیلش را اکنون به خاطر ندارم مابین این شخص و یک ایرانی در بازار، یکیشان شمشیر کشید و دیگری قداره و نهایتاً زخمی شدید بر مرد ایرانی وارد شد. انباردار بلافاصله توسط ایرانیانی که شاهد ماجرا بودند دستگیر شده بود.
ادامه دارد...