ماهان نصراللهی/ سرویس بینالملل انتخاب: در یک نگاه کلی به رویکرد ایران در سیاست خارجی میتوان بهراحتی این موضوع را درک کرد که تمرکز اصلی کشور بر خاورمیانه بوده و تمرکز بر مناطق حساسی مانند قفقاز و آسیای میانه در سطح ظرفیتهای تاریخی و فرهنگی ایران در این مناطق نبوده است. همین موضوع باعث شده است که کشورهای رقیب ایران در این مناطق نفوذ خود را گسترش دهند. بعد از سالها تحریم و بروز ناآرامیهای اجتماعی در کشور هماکنون طمع بعضی کشورها برای اقدام علیه منافع ملی و منافع حیاتی ایران افزایشیافته است.
یکی از کشورها که با تحریک گسترده اسرائیل به شکل کاملاً جدی و سازمانیافته در پی ضربه زدن به منافع حیاتی ایران است جمهوری باکو است که در طی سالهای گذشته عملاً در خدمت اهداف اسرائیل برای ضربه زدن به ایران قرارگرفته است.
بررسی رویدادها نشان میدهد که سیاستهای حکومت باکو علیه ایران به شکل آشکاری معطوف به اهداف تجزیهطلبانه شده است. طراح اصلی این سیاستها هم اسرائیل است و که ترکیه هم بهعنوان مهمترین ذینفع حداقل در سطح رسانهای یک مشوق مهم قلمداد میشود. اولین و مهمترین رکن این سیاست باکو تفرقهافکنی بر اساس جعل هویت و وارونهسازی واقعیات تاریخی و فرهنگی در قفقاز است که از طریق رسانههای دولتی این کشور به شکل گسترده و علنی تبلیغ میشود. آنها آشکارا سعی میکند این وضعیت را به داخل ایران هم گسترش دهند بهطوریکه رسانههای رسمی و دولتی و نمایندگان پارلمان این منطقه علیه تمامیت ارضی ایران خیالبافی میکنند.
درواقع حکومت باکو با تکیهبر ایدئولوژی پانترکیسم که اساس آن بر نژادپرستی و الحاقگرایی سرزمینی نهفته است سعی میکند در ابتدا پروژه ایرانزدایی و شیعهزدایی را در باکو تکمیل کند و سپس بهمرور و در اشکال مختلف آن را به مناطق آذری نشین ایران هم گسترش دهد. متأسفانه در سایه کمتوجهیهای صورت گرفته نمودهای کوچک، ولی خطرناکی از این نفوذ خزنده باکو در بعضی مسابقات فوتبال و یا در نمادهای ایام نوروز در بعضی نقاط کشور بروز یافته است که اگرچه بلافاصله به آنها رسیدگی شد؛ ولی نیازمند توجه بیشتر و اقدامات قاطعانهتری است.
تکمیل اهداف پانترکیسم بااتصال جهان ترک معنا پیدا میکند که آنهم بر مبنای ایدئولوژی پان تورانیسم شکلگرفته است. این اتصال هم از طریق احداث کریدور زنگزور شکل میگیرد که تنها با قطع مرزهای بینالمللی ایران و ارمنستان و خفگی ژئوپلیتیک ایران امکانپذیر است که در صورت تحقق علاوه بر تضعیف منزلت ژئوپلیتیک ایران یک خسارت ابدی و غیرقابلجبران خواهد بود.
باکو در راه زمینهسازی برای اهداف شوم خود نهتنها حضور همهجانبه اسرائیل را در خاک خود پذیرفته و امکانات زیادی در اختیار این رژیم قرار داده است (مانند حمله پهپادی اسرائیل از منشأ باکو علیه تأسیسات نظامی ایران) بلکه دولت علیف قرار است پایگاههای نظامی در نزدیکی مرز ایران در اختیار اسرائیل قرار دهد. شواهد نشان میدهد که باکو در راستای خیالبافیهای خود سیاست ستیز کنترلشده با ایران را دستور کار قرار داده است تا بر اساس آن بتواند اثر تبلیغات الحاقگرایانه خود را افزایش دهد. دولت علیف تلاش زیادی دارد که این ستیز را به اشکال مختلف به نماش بگذارد. برای مثال بلافاصله یک روز بعد از حمله موشکی و پهپادی ایران به اسرائیل که دولت اردن هم در رهگیری موشکها به اسرائیل کمک کرده بود سرهنگ ذاکر حسناف وزیر دفاع باکو در سفری معنادار به اردن رفت و توافقنامه همکاری درزمینه دفاعی با همتای اردنی امضا کرد.
این سفر و همراهی ویژه دولت عیلف با اسرائیل در کنار نزدیک شدن به امارات متحده عربی که ادعاهای بیپایهای علیه جزایر سهگانه ایران در جنوب مطرح میکند باید ما را بیشتر هوشیار کند؛ اما اقدامات علیف به همینجا ختم نمیشود. جمهوری باکو بهتازگی تلاش گستردهای هم برای نزدیکی به طالبان انجام داده است. بعد از تلاش همهجانبه حکومت علیف برای ترویج وهابیت و تغییر مذهب مردم در باکو، این حکومت توانسته است توجه طالبان را جلب کند. در همین راستا تابستان گذشته طالبان اعلام کرد که در حریان جنگ باکو با ارمنستان از باکو پشتیبانی خواهد کرد. بعدازآن سفیر باکو در کابل هم تلاشهای گستردهای را به کار گرفته است تا با جلب همکاری طالبان در کریدور ترانس - کاسپین ایران را هرچه بیشتر از شاهرگهای اقتصادی منطقه حذف کند.
درواقع باکو با استفاده از فرصت انزوای بینالمللی طالبان در پی جلبتوجه این گروه برای ضربه زدن به ایران است و برای تسهیل در ارتباطات دو طرف سفارت افغانستان را به نیروهای طالبان تحویل داده است. این اقدام با توجه به تضاد تمدنی و ایدئولوژیک طالبان با ایران و حضور نیروهای تکفیری در باکو که حکومت علیف تلاش دارد آنها را بر شیعیان غالب کند بسیار قابلتوجه است.
در یک نگاه دقیق به این نتیجه میرسیم که:
۱- طالبان در پی ایران زدایی در افغانستان است و دولت علیف هم همین اقدام را در باکو در دستور کار دارد.
۲- طالبان در پی شیعه زدایی در افغانستان است و علیف هم همین برنامه را در باکو پیاده میکند.
۳- طالبان با مبارزه با زبان فارسی و تمدن ایرانی در پی انکار واقعیت تاریخی و جعل هویت است و دولت علیف هم با جعل و وارونه نمایی حقایق تاریخی در پی هویتسازی جدید در منطقه بر مبنای دشمنی با ایران است.
۳- طالبان به شکل کاملاً نژادپرستانه در پی یکسانسازی و هویتی و مذهبی مردم افغانستان با تکیه ایدئولوژی پشتونیم است و باکو هم در تلاش برای از بین بردن تبار و فرهنگ ایرانی مردم قفقاز جنوبی با تحمیل ایدئولوژی پانترکیسم در این مناطق است.
۳- طالبان تنشهای مرزی با ایران دارد و در مواردی به درگیری منجر شده است و حقآبه ایران را نمیدهد و مقامات این رژیم در موارد متعدد به رجزخوانیهای توهینآمیز علیه روی آوردهاند. دولت علیف هم پی مسدود کردن مرز ایران با ارمنستان است و مقامات و حتی شخص علیف بارها به شکل توهینآمیز علیه ایران رجزخوانی کردهاند.
درمجموع اقدامات هدفمند باکو در اطراف ایران و در همراهی با کشورهایی که با ایران تنشهای مرزی و ارضی دارند برحسب اتفاق یا ناشی از یک دیپلماسی عادی منطقهای نیست بلکه کلیت آنها را باید عنوان بخشی از پروژه الحاقگرایانه باکو در نظر گرفت که با حمایت و تحریک آشکار اسرائیل آغازشده است. به یاد بیاوریم که سال گذشته ۳۲ نفر از نمایندگان کنیست اسرائیل در راستای نشان دادن حمایت خود از باکو خواستار تجزیه مناطق شمال غرب ایران شدند.
علاوه بر موارد فوق باکو در قالب اتحاد سه برادر پای پاکستان را هم به منطقه قفقاز بازکرده است و تلاش دارد با ایجاد یک ائتلاف غیررسمی زنجیره تنش را در محیط همسایگی ایران گسترش دهد تا فضا را برای اجرای سیاستهای خود مساعد کند. اگرچه نباید رفتار ایران هرگز منفعلانه نبوده و توانسته است جدیت خود را به مقامات باکو اثبات کند؛ ولی گستاخی برخی صداهای تجزیهطلبانه متجاهر در داخل که آشکارا سیاستهای علیف را تبلیغ میکنند و نیز تداوم سیاستهای توسعهطلبانه و ضد ایرانی این رژیم نشان میدهد که گویا سیاستهای ایران آنچنان بازدارنده نبوده است و ایران باید رویکرد خود را نسبت به قفقاز هم ازلحاظ سختافزاری و هم نرمافزاری تغییر دهد تا بتواند با توجه به گسترش نفوذ هدفمند رقبای ایران در منطقه بیشازپیش ابتکار عمل خود را در منطقه از دست ندهد.