arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۷۷۲۵۰۲
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۹ - ۰۷ فروردين ۱۴۰۳
خاطرات نخستین وزیرمختار انگلیس در ایران؛ شماره یازده؛

فرانسوی‌ها در تهران زمین و آسمان را به هم میریزند تا مانع آمدن من به پایتخت شوند

به محض این که قاصد از در اتاق خارج شد حاجی یوسف کیف چرمی کوچکی را بیرون آورد و نامهای از آن درآورد که تا چشمم به آن افتاد، دستخط میرزا بزرگ را شناختم این نامه برای من بود، و میرزا در آن نوشته بود «دوست» عزیز خیلی خوب کاری کردید که از عبدالله آقا کمک گرفتید و به جای نامه نوشتن پیام شفاهی برای من .فرستادید من همه نامههایی را که تا امروز برای وزیران تهران فرستاده،اید دیده ام و اگر خودم به جای شما این نامهها را مینوشتم بهتر از این از کار در نمی آمد آنچه محمدنبی به شما گفته درست است
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: سر هارفورد جونز بریجز (۱۱۴۲-۱۲۲۵) دیپلمات و نویسنده اهل انگلستان بود. او نخستین وزیرمختار دولت بریتانیا در ایران بود. هارفورد جونز در جوانی به کمپانی هند شرقی پیوست و در جایگاه نمایندهٔ این شرکت میان سال‌های ۱۱۶۱-۱۱۷۲ در بصره خدمت کرد. همچنین از ۱۱۷۶-۱۱۸۴ را در بغداد سپری کرد. او که چیرگی بسیاری در زبان‌های شرقی یافته بود با پشتیبانی رابرت داندس در سمت نمایندهٔ فوق‌العادهٔ بریتانیا به ایران در دوره فتحعلیشاه فرستاده‌شد. وی در ۱۸۳۳ کتابی را به نام دودمان قاجار که ترجمه‌ای از کتابی دست‌نویس ایرانی بود را به چاپ‌رساند. در ۱۸۳۸ نیز جزوه‌ای را دربارهٔ علایق انگلستان در ایران منتشر کرد.


مطلبی که بعد از این در یادداشت‌های آقای شریدان آمده مطمئنا خواننده را به لبخند وا می‌دارد:

«جعفر علی خان به ما گفت که از اندرونی قصر به همسرش خبر رسیده که ملکه، یعنی مادر شاهزاده که با او زندگی می‌کرد، تصمیم گرفته برای جناب سفیر (یعنی سر هارفورد) مقداری از انواع شیرینی جات عالی بفرستد که با دست خودش آماده کرده؛

سوم ژانویه اطلاعاتی به من رسید که باعث خوشحالی ام شد و آن این که یکی از تواناترین و محترم ترین سیاستمداران و دیپلمات‌ها - سر رابرت ادایر - به عنوان سفیر بریتانیا در قسطنطنیه مشغول به کار شده است. من همان روز نام‌های رمزی برای او فرستادم و او را از وضعیت کارمان در ایران باخبر ساختم، اما آن روز وقایع خوشایند دیگری هم برایمان در پی داشت؛ بعد از غروب در اتاق شخصی خود تنها نشسته بودم که خبر دادند شخصی می‌خواهد مرا ببیند که خود را حاجی یوسف مینامد و کسی همراه اوست که به نظر می‌رسد تازه از سفر رسیده باشد.

دستور دادم آنها را راه دهند خواننده میتواند تعجب و خوشحالی مرا دریابد وقتی دوست بسیار خوب و قدیمی خود میرزایوسف زرگر مخصوص پادشاه مرحوم لطفعلی خان را مشاهده کردم همراه با همان شخصی که عبدالله خان با نامه من نزد میرزابزرگ فرستاده بود. از آنجا که از هنگام ورودم به ،ایران خبری از میرزایوسف نداشتم به این نتیجه رسیده بودم که از دنیا رفته است.

کسانی که برایشان اتفاق افتاده که پس از جدایی طولانی دوست عزیزی - که دوستی اش را حقیقتا ثابت کرده - را دوباره ملاقات کنند، می‌توانند احساس مرا از دیدن دوباره میرزا یوسف درک کنند.

هر تشریفاتی کنار گذاشته شد و ما به طرف هم دویدیم و یکدیگر را در آغوش کشیدیم؛ پیرمرد گریه میکرد و هق هق کنان میگفت: الحمد لله تو را باز دیدم پس از سلام و احوالپرسی که مدتی طول کشید پیرمرد گفت: قاصدی که نزد میرزا بزرگ فرستاده بودی همین الان به خانه من آمد و نامهای از میرزا برای من آورد که در آن از من خواسته بود تا همراه قاصد، نزد شما بیایم.

آنگاه آن مرد نامه ای از میرزا بزرگ به من داد که خیلی سرد و کوتاه بود و پس از تعارفات بسیار فقط نوشته بود نامه شما را دریافت کردم و شما نباید به حرفهای بی پایه و اساسی که میشنوید اهمیت دهید. بعد از خواندن این ،نامه به قاصد گفتم برود و استراحت کند تا فردا صبح که با نامه ای برای اربابش عبد الله آقا او را به بوشهر روانه کنم.

به محض این که قاصد از در اتاق خارج شد حاجی یوسف کیف چرمی کوچکی را بیرون آورد و نامهای از آن درآورد که تا چشمم به آن افتاد، دست خط میرزا بزرگ را شناختم این نامه برای من بود، و میرزا در آن نوشته بود «دوست» عزیز خیلی خوب کاری کردید که از عبدالله آقا کمک گرفتید و به جای نامه نوشتن پیام شفاهی برای من .فرستادید من همه نامههایی را که تا امروز برای وزیران تهران فرستاده اید، دیده ام و اگر خودم به جای شما این نامه‌ها را مینوشتم بهتر از این از کار در نمی آمد آنچه محمدنبی به شما گفته درست است.

ولی این که از کجا اینها را فهمیده، من نمیدانم. مطمئنم که شما روش صحیح را برای برطرف ساختن ابر و غبار در شیراز به کار میگیرید؛ میتوانید هرقدر بخواهید با شاهزاده برخورد کنید و فشار بیاورید و اگر باز هم احساس کردید بیخود معطلتان می‌کنند اعتراضنامه ای قوی برای میرزا شفیع بنویسید.

فرانسوی‌ها در تهران زمین و آسمان را به هم میریزند تا مانع آمدن شما به پایتخت شوند؛ اما شما می آیید و حتما هم می آیید میرزا شفیع برای مذاکره با شما تعیین می‌شود و او قدمی بدون مشورت من برنمیدارد به شما تبریک میگویم؛ سفیر شما در قسطنطنیه پذیرفته شده و همه مسائل شما با ترکها سروسامان یافته است.

این برای ما خیلی خوب است و مخصوصا برای شما هر پیغام خصوصی که بخواهید از شیراز بفرستید میتوانید از طريق حاجی یوسف - همسایه قدیمی و ارزشمند من و دوست قدیمی و راستین شما - اقدام کنید. فراموش نکنید که آتش دروغ نمی‌گوید؛ خودتان منظورم را می فهمید خداحافظ...

نظرات بینندگان