سید محمد خاتمی گفت: نمیخواهم بگویم بین
اصلاحات و جنبش سبز باید خط بکشیم اما باید خط کشیهایی برای برخی جریانات
که منحرف و خطرناک هستند، داشته باشیم.
به گزارش سرویس سیاسی
«انتخاب» ؛ وی که در جمع اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و
دانشگاه علوم پزشکی تهران سخن می گفت، تصریح کرد: شخص من بیش از اینکه به
انتخابات بیندیشم به تغییر فضا میاندیشم.
او در مورد شرکتش در
انتخابات اخیر می گوید: اما مورد شرکت من در انتخابات سال پیش چون احساس
کردم جریانی بخصوص در خارج از کشور رسما هدف خود را براندازی می داند و
تحریم انتخابات را در دستور کار قرار داده است از سوی دیگر ما و اصلاح
طلبان هم با این که به صراحت بر عدم تحریم تأکید کرده ایم و عدم شرکت در
انتخابات را به معنی ندادن لیست و نداشتن نامزد دانسته ایم از هر دو طرف می
کوشیدند اصلاحات و همه منتقدان را تحریمی به حساب آورند و جزء براندازان
محسوب کنند که به نظرم می بایست با آن مقابله کرد که شرکت در انتخابات از
جمله برای همین بود.
خاتمی در بخش دیگری از اظهاراتش گفت: حس
قهرمانگرایی و قهرمانپروری نشان از بیماری روانی تاریخی دارد..متاسفانه
بعد از ۲ خرداد ما دچار هیجاناتی شدیم و در این بین شعارها و مسائلی مطرح
شد که باعث ایجاد بدبینیهایی در جامعه و تقابل شد که این تقابل به نفع
کسانی تمام شد که چندان به حق و حرمت مردم اعتقادی ندارند.
(برای مشاهده بخش نخست سخنان وی
اینجا کلیک کنید)
متن پاسخ رییس جمهور سابق کشورمان به دانشجویان در پی می آید:
در
آغاز من هم از مرحوم مهندس بازرگان و همه بزرگانی که در طول این نیم قرن،
بلکه یک قرن گذشته در عرصه پیشرفت جامعه، اعتلای کشور و آزادی مملکت و نیز
عرضه اسلامی که واقعا جوابگوی نیازهای انسان و روزگار ماست، تلاش کردند ذکر
خیر می کنم. البته بحث درباره شخصیت افرادی نظیر جناب مرحوم مهندس بازرگان
نیاز به مجالی دیگر دارد. با آرزوی علو درجات برای ایشان و همه بزرگان
گذشته و با تشکر از شما به خاطر مطالبی که مطرح کردید.
با توجه به
اینکه زمان محدود است فرصتی نیست مفصلا به همه سؤالات پاسخ بدهم از جمله
این که بگویم خاتمی کیست و چیست و خیلی هم مهم نیست که وقت خود را صرف آن
کنیم. به جای آن بیاییم و به عنوان کسانی که در این عصر و زمان زندگی
میکنیم و با مختصات تاریخی جامعه ایرانی که در آن به سر می بریم بیشتر
آشنا شویم، دردها و درمان ها را بشناسیم. این امر خیلی مفیدتر است. درواقع
اگر ما به جای تجزیه و تحلیل افراد و شخصیتها، بتوانیم جامعه و تاریخ کشور
را بشناسیم و راهکاری منطقی در مورد مدیریت آن پیدا کنیم آن وقت میتوانیم
در مورد انسانها نیز قضاوت کنیم. به تعبیر امیرالمومنین «نیایید امور و
جریانات را با افراد بسنجید شما حق را بشناسید سپس افراد را با ملاک حق
بسنجید»
ولی به هر حال سؤالتان را به اجمال پاسخ می گویم: در سال
آخر ریاستجمهوری یا سال ۸۳، نامهای برای «فردا» نوشتم که ناظر بر همین
جریان بود. آن «فردا» امروز است و شما آن را مجددا بخوانید. شاید در مورد
خودم و جامعه و مشکلات و راه حل های آن چیزی دستگیرتان شود. نمیخواهم
بگویم آنچه در آن نامه آمده درست است، اما دیدگاهی که داشتیم و مشکلات حاضر
در جامعه و این که چه چیزی قابل پیاده شدن در جامعه هست یا نیست و چرا؟
مطالبی آمده است. بالاخره جامعه محیط آزمایشگاهی علوم طبیعی نیست که
بتوانید مواد را دفعتا ترکیب یا تجزیه کنید و خیلی فوری محصولی را به دست
آورید. در جوامع، امور به صورت تدریجی حاصل می شود و آگاهان خیرخواه می
توانند با تأمل و شناخت راه و داشتن استراتژی و تاکتیک و به صورت جمعی نه
فردی و پیداکردن راهحلی درست و رهبری استراتژیک البته نه فردی، امور قابل
پیاده شدن را بیابند و اندک اندک پیاده کنند.
* برای گرفتن پاسخ
کاملتان بهتر است شما «نامه ای برای فردا» را بخوانید تا حدود زیادی به
این مساله پاسخ دادهام البته خیلی به خود نپرداختهام اما به اینکه چرا
جامعه ما احساس میکند به قهرمان نیاز دارد و این چه درد تاریخی است،
پرداخته شده. واقعا در این جامعه و فرهنگ بسیار غنی و تاریخ پرفراز و نشیب و
طوفانهای عظیم که پشت سر گذاشته شد جا دارد بپرسم، چرا با همه این
عظمتها و بزرگی ها مردمش به دنبال این هستند که کسی آنها را نجات دهد و با
پیداکردن این فرد همه کارها را متوجه او کنند. اگر هم اتفاقی نیفتاد،
دلسرد شوند؟
این طرز تفکر، مشکل و بیماری تاریخی است که عمدة ریشه
شکلگیری آن در تاریخ استبدادزده ماست، به خصوص در طول ۱۵۰ - ۲۰۰ سال گذشته
که ملت تحقیر شد و به نوعی اعتمادبهنفس از او گرفته شد درنتیجه در پی این
بود که دستی از غیب برون آید و کاری بکند. یکی از علل استقرار
دیکتاتوریها همین است، با اینکه انقلاب مشروطیت در جامعه ما بسیار مهم بود
اما بسیاری از مردم از استبداد رضاشاه استقبال کردند. واقعا چرا؟ برای
اینکه در آن زمان هرج و مرج شد و نتوانستند آزادی را پایدار کنند و به جان
هم افتادند، از سوی دیگر فساد قاجاری همه را بی زار کرده بود و در این بین
دروغگویانی با شعار آبادکردن و قوی کردن مملکت ایران و ایجاد امنیت، مردم
را به سمت خود کشیدند و رضا خان به روی کار آمد. و بعد مردم دیدند که این
قهرمان نما چه به سرشان آورد.
حس قهرمانگرایی و قهرمانپروری نشان
از بیماری روانی تاریخی دارد و این که می گویم جامعه ما بیمار است خدای
ناکرده در صدد تحقیر ملت بزرگمان نیستم. این ملت عزیز و قوی است ولی یک
انسان نیرومند را هم بیماری و میکروب از پای می اندازد و زمین گیر می کند و
برای به پا ایستادن آن باید سیستم ایمنی و دفاعی او تقویت و میکروب را از
تن بیرون کرد و این ملت این ظرفیت را دارد. همانطور که بارها گفتم اگر
میخواهید بدانید روحیه این ملت چیست، همان روحیه مشروطیت، نهضت ملی،
انقلاب اسلامی و اصلاحات و... است و امر مشترک همه آنها این است که این
مملکت، استبداد نه، آزادی میخواهد، استقلال میخواهد، وابستگی به بیگانه
نمیخواهد و پیشرفت میخواهد. البته فرهنگ غالب مملکت ما اسلامی است و همه
آن را قبول داریم. و اسلامی نیز که در انقلاب ما بود ادعا داشت که آزادی،
استقلال و پیشرفت را به مردمانش هدیه میدهد. حال اگر اسلام به گونه ای
دیگر تعبیر می شود و تلاش برای تحمیل آن صورت می گیرد آن انحراف از انقلاب و
خواست تاریخی ملت است. اما ملت این است ولی اینکه چرا در کشور ما آزادی،
پایدار و نهادینه نمیشود و چرا مشکلات پیش میآید و چرا از دل هر جریانی
چون مشروطیت رضاخان یا بعد از آزادی هرج و مرجگونه شهریور ۲۰ و نهضت ملی و
استقرار حکومت ملی مصدق و کودتای ۲۸ مرداد و دیکتاتوری نفس گیر بیرون
میآید، جای سوال است؟ یا با آنکه انقلاب اسلامی ما که با شعار استقلال
آزادی جمهوری اسلامی آمد و مردم را بر سرنوشت خود حاکم کرد و آزادی را به
ارمغان آورد چه شد که در جامعه باز سخت گیری و مشکلات پدید آمد؟ جنگ
تحمیلی، تهدیدها، ترور و … طبیعی بود که جامعه انقلابی را از وضع طبیعی خود
خارج کند و بعضی مسائل فوق العاده مقتضای انقلاب ما نبود و امام هم در
سالهای آخر عمر گفتند در جاهایی ما از قانون تخطی کردیم، اما بناست که همه
به قانون برگردیم ولی متاسفانه بعد از آن به جای اینکه استثناهایی که امام
گفته بود رفع شود و قاعده سرجایش بیاید استثناها قاعده شد و قاعده هم که
همان قانون اساسی بود خیلی مورد توجه قرار نگرفت.
شما بنشینید و این
مساله را از نظر جامعهشناسی و روانشناسی اجتماعی بررسی کنید که چرا جامعه
ما این چنین است. باید بگویم کشور ما ظرفیت فراوان دارد و باید این ظرفیت
پرورش داده شود. اتفاقا یکی از مسائل مهمی که می تواند کمک کند ایجاد
حکومتهای ملی و آزادی خواه است. اگر بخواهیم آزادی به معنای واقعی شکل
بگیرد باید بدانیم بسیاری از معیارهای آزادی را در کشورهای دیگر ممکن است
قبول نداشته باشیم در ثانی با ظرفیتهای تاریخی کشورمان نباید انتظار داشته
باشیم که فردا ایران مانند سوئیس شود نه میخواهیم و نه میتواند آن گونه
شود. این مسائل باید به تدریج پیش رود. اتفاقا یکی از نقشهای حکومتهای
واسطه این است که به حق و آزادی مردم اعتقاد داشته باشند و در عین حال
واقعیتها را در نظر بگیرند.
متاسفانه بعد از ۲ خرداد ما دچار
هیجاناتی شدیم و در این بین شعارها و مسائلی مطرح شد که باعث ایجاد
بدبینیهایی در جامعه و تقابل شد که این تقابل به نفع کسانی تمام شد که
چندان به حق و حرمت مردم اعتقادی ندارند یا آن را دارای اولویت نمی دانند.
میدانید که ما میتوانستیم و می بایست با تدبیر بهتر خواسته ها و
اولویتهایمان را بیان کنیم. البته من معتقدم که واقعا باید اصلاحات نقد
شود. برخی در این بین معتقد بودند کوتاهی شد بنده این را قبول دارم اما در
بسیاری مواقع میل به تغییر بیش از ظرفیت کشور بود و همین مساله باعث بروز
توقعاتی در جامعه شد و به جای اینکه پایهها را درست بنا کنیم به اینجا
رسیدم. از این رو نقد درست اصلاحات جایگاه خود دارد و باید به این مساله
بپردازیم.
در پاسخ به نسبت حاکمیت با ما و اینکه حاکمیت با ما چه میکند بهتر است بگوییم ما با حاکمیت چه نسبتی داریم و این که ما کیستیم؟
در
اینکه وضعیت فعلی قابل قبول نیست و مشکلات فراوانی در زمینه اقتصادی
فرهنگی و قضایی و سیاسی وجود دارد شکی نیست و خطر و تهدید از خارج هم بیشتر
شده است. ولی راهکار چیست و ما که منتقد هستیم چه باید بکنیم؟ آیا توقع
داریم که وقتی صبح بلند میشویم همه این اوضاع حل شده باشد یعنی قانون
اساسی جای خود باشد و کسانی که مدعی نگهبانی از قانونی اساسی هستند خود را
ولی و متولی مردم ندانند و حتی تفسیرهایی که در مورد قانون اساسی میشود با
دیدگاه خاص نباشد و دیدگاههای غلطی که در برخی جاها رواج یافته حل شود؟
خوب این خیال پردازی است. دل ما می خواهد انقلاب به مسیر اصلی خود برگردد،
حقوق مردم در کنار ارزش های اسلامی و انقلاب محفوظ باشد و محکم تر شود و …
ولی واقعیت ها را هم باید مورد توجه قرار داد.
ممکن است ایده آلی
فکر کنیم و واقعیتها را نبینیم ناکام بمانیم یا ایدهالها را نبینیم و
فقط واقعیت را ببینیم و از مسیر خود منحرف شویم. جمع بین این دو کار مهمی
است.
اما ما کیستیم؟ بنده به عنوان فردی که جزء کوچکی از جریان
اصلاحات است معتقدم به سادگی نمیشود بگوییم این انقلاب را رها کن و سراغ
انقلاب دیگر برو. این انقلاب بسیار مهم بود و خونهای بسیاری برای آن ریخته
شده است. اتفاقا در تداوم حرکت ۱۵۰ ساله کشور که به سوی آزادی و استقلال و
پیشرفت بوده است انقلاب ما این خواست ها را با هویت تاریخی فرهنگی کشور
عجین کرده است. دیدگاه خاصی از اسلام را عرضه کرده و بسیار هزینه برای آن
پرداخته شده است. اینکه بگوییم آن را نمیخواهیم نه معقول و درست است نه
عملی. ما انقلاب و اصول و چارچوبها را قبول داریم و اصل ما این است که
همین نظام را با انتقادهایی که به آن داریم قبول داشته باشیم و خواستار از
بین رفتن آن نباشیم و توانایی این کار را هم نداریم. کسانی که مدعی
براندازی اند دچار توهمند. برفرض هم که خدای ناخواسته این اتفاق بیفتد چه
خواهد شد؟ و جامعه با چه وضع مصیبت باری مواجه خواهد شد؟
جنبش اخیر
حرکتی برآمده از متن اصلاحات و توجهش به حادثه انتخابات بود. گرچه کسانی با
گرایش های مختلف در آن شرکت داشتند، ولی جهت حرکت انتخابات بود و اعتراضی
که نسبت به آن وجود داشت. خوب با این حرکت مقابله شد و آن چه باعث جنبش بود
تمام شد؟ بعد چه؟جامعه انتظار این را داشت که هدف و جهت دیگری معرفی شود و
شد: آزادی زندانیان سیاسی و تبدیل وضعیت امنیتی به وضعیت آزادی سیاسی،
انتخابات سالم و آزاد و تأکید بر این که همه باید در چارچوب قانون اساسی
حرکت کنند و این که نظام را قبول داریم. ولی نتوانستیم جامعه ملتهب را درست
توجیه و به سوی هدف مقبول هدایت کنیم و با کمال تأسف اعتراض به اصل نظام و
حتی براندازی بخصوص در خارج تبلیغ و تقویت شد و جنبش با مشکل روبرو شد.
البته
اصلاحات و رهبران اصلی جنبش آقایان موسوی و کروبی تاکید داشتند که در
چارچوب قانون اساسی حرکت خواهند کرد و باید قانون اساسی کامل اجرا شود و و
سیاست ها و رفتارها اصلاح شود. حتی گذشتهایی هم انجام شد که اینکه طرفین
به آینده نگاه کنند و با هم در کنار هم به فکر مملکت باشند. اما به این
پیشنهاد جوابی داده نشد و از سوی دیگر نتوانستیم جامعه را قانع کنیم که
حرکت در درون نظام مطلوب است. اگر افول و انحراف و مشکلی می بینیم باید آن
را حمل بر کم کاری یا اشتباه کرد. گرچه انصافا برخوردی که با مردم و شخصیت
ها از سوی حکومت شد برخوردی نادرست و بحران زا بود.
علاوه بر این من
معتقد هستم جنبش سبز لیدر نداشت همان طور که اصلاحات به آن معنا لیدر
نداشت. البته چهره های شاخص داشت. اما واقعا ما نیامدیم اصلاحات را تعریف
کنیم یا تعریف درست خود را در جامعه جا بیاندازیم و به مردم بگوییم حضور
داشته باشند. آنها خودشان آمدند و مسائلی را مطرح کردند و در این مورد بحث و
گفتگو شد. این جریان اجتماعی بود که وجود داشت که میتواند هم حسن و هم
عیب باشد. در جنبش سبز هم مگر آقای موسوی به مردم دستور داد به خیابانها
بیایند این خود آنها بودند که برای راهپیمایی حضور داشتند. اگر خاطرتان
باشد آقایان موسوی و کروبی و مجمع روحانیون مبارز اعلام کردند که چون اجازه
صادر نشده راهپیمایی نیست اما مردم همچنان حضور پیدا کردند.
اما در
مورد شرکت من در انتخابات سال پیش چون احساس کردم جریانی بخصوص در خارج از
کشور رسما هدف خود را براندازی می داند و تحریم انتخابات را در دستور کار
قرار داده است از سوی دیگر ما و اصلاح طلبان هم با این که به صراحت بر عدم
تحریم تأکید کرده ایم و عدم شرکت در انتخابات را به معنی ندادن لیست و
نداشتن نامزد دانسته ایم از هر دو طرف می کوشیدند اصلاحات و همه منتقدان را
تحریمی به حساب آورند و جزء براندازان محسوب کنند که به نظرم می بایست با
آن مقابله کرد که شرکت در انتخابات از جمله برای همین بود.
اما در
مورد اصل حکومت: ما باید در درون خود برای حکومت دینی تعریفی داشته باشیم
تا همه افراد خود را شهروند آن بدانند و نظام حاکم بر آن اسلامی باشد نه به
بخش کوچکی از جامعه اختصاص داشته باشد.
با این دیدگاه که ما رسالت جهالتی داریم و همه باید مطابق اعتقادات ما باشند، قطعا با مشکلاتی مواجه خواهیم شد.
اما
در مورد اصلاح طلبان و انتخابات نیز باید بگویم انتخابات مساله بسیار مهمی
است و حق تعیین سرنوشت از جمله در انتخابات محقق می شود. .... برای شرکت
در انتخابات و رسیدن به نتیجه باید یکسری مسائل را در نظر گرفت. اینکه آیا
این مسائل را نادیده میگیریم و وارد انتخابات جدید میشویم؟ یا باید توجه
داشته باشیم که انتخابات را از سر گذرانده ایم و به اینجا رسیدیم اگر این
باشد باید تامل بیشتری کرد و با توجه به حوادثی که شکل گرفته بدانیم شرکت
در این انتخابات چه معنایی پیدا میکند. در ثانی آیا اجازه شرکت در
انتخابات داده می شود و آیا تضمینهایی وجود دارد که همه جریانها کاندیدا
داشته باشند؟
هر چند انتخابات حق ماست ما باید در این زمینه سعی و
تلاش کنیم که این حق از هیچ کس سلب نشود. در عین حال جناح منتقد و اصلاحات
میگویند داخل نظام هستیم و این امیدواری را دارند که در عرصه باشند. آیا
شرکت کردن یا نکردن در انتخابات تا چه حد می تواند این امر را تحقق بخشد؟
در عین حال که ما از اصول و معیارهایی که داریم و به خاطر آن هزینه پرداخته
ایم منحرف نشویم.
آنچه مهم است این است که در این بین باید جریانات همسو به اجماع برسند.
من
نمیخواهم بگویم بین اصلاحات و جنبش سبز باید خط بکشیم اما باید خط
کشیهایی برای برخی از جریانات که منحرف و خطرناک هستند، داشته باشیم.
شخص
من بیش از اینکه به انتخابات بیندیشم به تغییر فضا میاندیشم. اگر حاکمیت
هم خواهان انتخابات پرشوری است باید بپذیرد که با این فضا به دست نمی آید.
(.................) و تلطیف فضا نه تنها در برگزاری انتخابات پرشور مؤثر
است بلکه سبب نزدیکی دلها و آمادگی همگی برای مقابله با تهدیدها و نیز خدمت
به کشور خواهد شد. باید همه تلاشمان را بکنیم تا به تفاهم برسیم که فضای
موجود به زیان .
جامعه، مردم، اصلاحطبان و بیش از همه به زیان نظام و حتی حاکمیت و به نفع دشمنان است
میخوایید یه قراری بزاریم زنگ آخر؟؟؟
عزیز من اصلاحات یک حزب و یک جناح نیست ، اصلاحات یک مطالبه عمومی است و مطالبه مردم و یک ملت مردنی نیست .
شاید بشود اصلاحات را به تعویق انداخت اما هرگز نمیشود آنرا کشت .
و بیچاره ملت که آنرا اصلاحات می پندارد
... منفی
اما زهی خیال باطل نسل جدید در راهست
این را برای پیام بعدی که7 دقیقه بعد با هیتلر شکن اومدی و ای پی امریکاست نیز نوشتم
هیچوقت مردانه و با صداقت نبودید شما همیشه یکی از شما به جای ده تن از مردم ایران حرف زدید اقای ناشناس ایرانی امریکایی
در اصلاحات خاتمی اختلاس از بیمه نبود
در اصلاحات خاتمی قهر از رهبر نبود
در اصلاحات خاتمی خانه نشینی یازده روزه نبود
در اصلاحات خاتمی سفر های استانی بیهوده نبود
در اصلاحات خاتمی سفرهای خانوادگی بین المللی با هزینه بیت المال نبود
در اصلاحات خاتمی توهین به رئیس جمهور کشور جمهوری اسلامی ایران در مجمع عمومی سازمان ملل ( پرتاب ... ) نبود
در اصلاحات خاتمی " بگم بگم " های دروغین نبود
در اصلاحات خاتمی .....
.....
زد وبند شخصی؟؟؟؟
عجبا به دولت پاک نگاه کن ببین زدوبند چیه؟
تمام نوه ونتیجه وحتی ندیده باپول بیت المال سفرفرنگ میرن
همه دستشون به یه پست درحد معاونت ومشاورت ورئیس دفتری رئیس جمهور بند شده
وزارت علوم ودانشگاه آزاد ودانشگاه ... شده ارث یه خانواده
و....
همه.....
واین ها چیزهایی بود که جایی دردولت اصلاحات نداشت
بگذریم از دزدی واختلاس که نه درایران که دردنیا سابقه نداره
در اصلاحات خاتمی زدن ریشه دین بود
در اصلاحات خاتمی گنجی و سروش(حاج فرج دباغ) ضد قرآن بود
در اصلاحات خاتمی محاصره سیصد و شصت درجه ایران توسط آمریکا بخاطر تنش زدایی افراطی بود
در اصلاحات خاتمی لیبرالیسم افسار گسیخته خصوصا در فرهنگ بود
در اصلاحات خاتمی توجه بیش از حد به روشنفکران و فاصله گرفتن از فشر مستضعف بود
.....
تو اگه مردی لطفا اصولگرائی را تعریف کن.
و آن خواسته، داشتن یک زندگی معمولی و بدون مزاحمت های اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی حاکمان سیاسی است. و کسانی که دنبال سیاست و قدرت و آزادی بیان و ... از این قبیل هستند جزو الیت و در اقلیت محض هستند. سید محمد خاتمی کاری که می کند این است که می آید خواسته های مدنی با وسعت در برگیرندگی همۀ وجوه زندگی اکثریت غالب ایرانیان را به امری سیاسی بنام "مردم سالاری دینی- حالا کاری به گنگ بودن خود برساخته نداریم-" فرو می کاهد و می خواهد با رسیدن به امر سیاسی، امرمدنی را محقق بکند یا نکند.
"امر مدنی" امور جزیی متکثر و انضمامی و همه فهم است. در حالیکه "امر سیاسی" امور کلی محدود و در فهم الیت و روشنفکران و انتزاعی است.
آقای خاتمی عزیز زمان شما تمام شد
حضرت علی می فرمایند:
احمق کسیست که سکوت میکند در جائی که باید حرف بزند و حرف می زند در جائی که باید سکوت کند.
روزی یک بار این تمرین رو انجام بده، یاد میگیری کجا حرف بزنی کجا نزنی...
همچون منتظری بزرگ که جلوی شنیده شدن حرفهای گوهر بارش را گرفتند
خدای ماهم بزرگ است
آقای خاتمی دراوج بحران بانفت 10دلاری مملکت رابخوبی اداره کردونجابت وتواضع این سید مانع از این میشدکه ناتوانی خودرا به گردن دیگران بیندازدوازتحقیر بزرگان وشخصیتها ومسؤلین قبلی اجتناب میکرد.
اووقتی درتلویزیون مصاحبه داشت،مردم احساس آرامش میکردند،اوبه رؤسای قوای دیگراحترام میگذاشت وبراین حرمت ،اعتقاد داشت.
درسیاست خارجه چهره خوبی ازایران ارائه داد
حجب وحیای اوآنقدربودکه عده ای از یارانش سؤء استفاده کردند.
سیدمحمدخاتمی ،نه اینکه ناچارشودازرهبری پیروی کند،بلکه اوباورداشت(دارد)ولایت فقیه را
اوازحرفهای تنش زااجتناب میکرد.
درودبرسیدمحمدخاتمی
این ما هستیم که باید اصلاح بشیم
جامعه منتظر مصلح خودش باید صالح باشد که ما نیستیم
همه جوگیریم ویک ذره نه به قانون احترام میذاریم نه رعایت حق همدیگه را می کنیم
نمونه اش رادررانندگیمون ببینید تا .....
خاتمی جای تو در قلب ماست ، برای همیشه
خنده تلخی به جانم میشینه..
چرا بازیچه دست اینا بشیم!!!!
حرص و جوش اینا رو بخوریم.
حرف زدن آسونه...
ملتو جیگر فرض کردن, درد داره...
همش واسه قدرته...
کی به فکره من وشماست؟!!!!
.
کدوم ظرفیت کامل ...؟؟؟؟؟
دلارکاغذبی ارزش!!!!!!!!!!!
چرابرخی اگه یه روز یه حرف شنیدند تاآخرعمربااون زندگی می کنند؟؟
... دلارشده2600تومن کجاش بی ارزشه؟؟؟
اول برواملات درست کن بعد هم .....عین انشاءبچه ابتداییا البته پرازغلط
مگه....؟؟؟
باید یه شخصی رییس جمهور بشه که اتحاد رو به مردم برگردونه!
با این همه رای مثبت از کامنتای دوستان جایگاهت ثابت شدست
امیدواریم رو مواضعت در قبال میر نازنین استوار باشی
1.آقای خاتمی یادت نیست وقتی رفتی نیویورک ونظریه گفتگوی تمدن ها رو دادی
نه تنها کسی سالن رو ترک نکرد بلکه تشویقت کردن و از طرحت استقبال کردن .
با این کارت می دونی چه خدمتی به آمریکا کردی؟
کاری کردی که طرح حمله احتمالی آمریکا به ایران که اواخردولت قبل داشت نهایی می شد شکست بخوره!!!
2.آقای خاتمی یادت نمی یاد؟ ازیه طرف کلینتون تحریم ها رو تمدید کرد ولی
چند رور بعد شرکت توتال فرانسه باهات قرارداد نفتی بست بدون توجه به تحریم ها؟
3.آقای خاتمی یادت نمی یاد چه خدمتی به اسراییل کردی؟
هیچ وزیر و زیردستت نگفت ما با مردم اسراییل دوستیم! می دونی چه خدمتی به اسراییل بود؟!!!
4.آقای خاتمی خیانتت به ایرونی ها یادته؟!!!!!!
4-1:هیچ سیاسی رو تو ورزش راه ندادی اگه بود انگشت شمار بود.
4-2:هیچ اختلاسی تو هشت سال ریاستت نبود. اگه بود بد خواهات تا حالا پیراهن عثمانش کرده بودن.
این خیانت کمیه؟
4-3:آقای خاتمی یادت نمی یاد وقتی می رفتی سفرهای بین المللی
بیشتر کشورهای اروپایی می رفتی که خیری ازشون بهمون برسه؟
4-4:آقای خاتمی یادت نمی یاد قبل از تو فقط دو تا شهرک صنعتی تو کشور فعال بود.
شهرک صنعتی البرز تو قزوین وشهرک صنعتی کاوه تو شهر ساوه!
ولی آخر هشت سالت تو هراستان حداقل پنج شهرک صنعتی فعال داشت که کلی نیرو توش کار می کرد
و کلی آدم ازش نون می خوردن!!!
4-5:آقای خاتمی یادت نمی یاد تو دوران تو کارخونه ها پشت سر هم ورشکست نشدن؟! این خیانت کمی بود؟
4-6:آقای خاتمی یادت نمی یاد زمان وزارت اقتصادی ودارایی مظاهری مالیات ها رو از 60 درصد به 40 درصد پایین آوردی
و ضمن اینکه توکارخونه ها مالیات بر تولید رو به مالیات بر فروش تبدیل کردی
تا دست کارخونه ها باز باشه وکمک به تولید بشه!!!
و با اینکه خیلی ها گفتن ممکنه کسر بودجه پیدا کنید، همون سال 13 درصد افزایش درآمد مالیاتی داشتی؟
4-7:آقای خاتمی یادت نمی یاد مجلس تو دوره نفت 32 دلاری بودجه رو با 16 دلار بستن
تا از کسری بودجه احتمالی جلوگیری بشه ولی وسط سال نفت به زیر ده دلار سقوط کرد
ولی باز استخوون بندی کشور سالم بود؟
4-8:آقای خاتمی یادت نمی یاد وقتی اومدی شرایط کشور چه جور بود و
وقتی دورت تموم شد بخاطر خیانت هات کشور به کجا رسید؟ پس بذار من بگم:
وقتی اومدی نفت داشت افت قیمت پیدا می کرد و رو بودجه تصویب شده نمی شد حساب کرد
با این وضع کشور دچار خشکسالی شده بود. ذخیره گندم برای سه روز بود.
با هیچ کشوری رابطه نداشتیم
ولی وقتی رفتی با اغلب کشورهای تاثیر گذارجهانی رابطه داشتیم وصندوق ذخیره ارزی داشتیم ووضع تولید روبراه بود!!!
آقای خاتمی راستش اونقدر خیانت هات زیاده که دستام خسته شد.
امیدوارم یه مقدار به خیانت هات فکر کنی !!
اين مرد بزرگ رو تو عمرم فراموش نمي كنم، نه به خاطر اينكه رئيس جمهور بود
بلکه به خاطر اينكه به اين ملت نشون داد رئيس جمهور يعني كي
و افسوس كه ما ايراني ها كلا آدمهاي قدر نشناسي هستيم ،
کمی فكر كنيم زمان خاتمي اوضاع روزنامه ها چطور بود،
تئاتر و سينما چطور !
ورزش چطور !
اوضاع اقتصادي مردم چطور!
ارتباط ما با دنيا چطور بود !
همه مگن سید بیا نجاتمان بده.........اخ به شما طرفداران متعصب