arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۷۰۸۷۳
تعداد نظرات: ۵ نظر
تاریخ انتشار: ۲۴ : ۰۶ - ۰۴ مرداد ۱۳۹۱

مهاجرت نخبگان و تاثير آن روي بهره هوشی (IQ)

دكتر شهرام يزداني
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

اعلام ميانگين ضريب هوشي 84 براي ايراني‌ها، سبب تعجب بسياري از نخبگان ايران گرديد. عده‌اي با انکار اين آمار درصدد اعتراض به آن برآمده‌اند، اما براي اينجانب، اين آمار هيچ‌گونه جاي تعجبي نداشت، زيرا اين موضوع را در سال 1379 در سخنراني در سازمان مديريت و برنامه‌ريزي تحت عنوان نظريه ترقيق هوشي (Intellectual Dilution) پيش بيني کرده بودم. در اين مقاله به اختصار علل افت ميانگين ضريب هوشي در کشور را بررسي خواهم کرد و سپس به راهکارهاي مقابله با اين رخداد تلخ خواهم پرداخت.

 

 

ضريب هوشي چيست و اهميت آن در چيست؟

 

ضريب هوشي IQ يك نسبت است كه از تقسيم سن عقلي بر سن تقويمي ضربدر صد به دست مي‌آيد. اگر سن عقلي با سن تقويمي يكسان باشد، ضريب هوشي صد مي‌شود ولي در بعضي مواقع در بعضي افراد سن عقلي بيشتر مي‌شود كه اين فرد هوشي بيشتر از ساير افراد دارد.

 

براي به دست آوردن سن عقلي راه‌هاي زيادي وجود دارد و معمولا كارشناسان از تست‌هاي خاصي استفاده مي‌كنند که جنبه‌هاي مختلفي مانند تشخيص الگوها، قدرت حافظه کوتاه‌مدت، استفاده فرد از واژه‌ها، سرعت محاسبه فرد، درک روابط يا جبر، اطلاعات عمومي، محاسبات رياضيات، درک فضايي، منطق و املا را ارزيابي مي‌کند.

 

اخيرا در مورد صحت نتايج آزمون‌هاي هوش متداول شبهات زيادي وارد شده است. انجمن روان‌شناسي آمريکا در سال 1995 هوش را به عنوان «توانايي فهم مسايل پيچيده، انطباق موثر با تغييرات محيطي، يادگيري به دنبال تجربيات، استفاده از اشکال مختلف استدلال و فايق آمدن بر مشکلات از طريق تفکر» تعريف کرده است.

 

اين انجمن بر اين موضوع تاکيد دارد که آزمون‌هاي متداول هوش به هيچ وجه توانايي سنجش چنين سازه انتزاعي پيچيده‌اي را ندارد. مطالعات متعدد، ارتباط مثبت و قوي بين ضريب هوشي با موفقيت تحصيلي، ميزان درآمد، سطح سلامت، طول عمر و سطح اجتماعي و ارتباط منفي و قوي با بي‌کاري و ارتکاب جرايم را نشان داده است. به اين ترتيب موضوع ضريب هوشي پايين يا افت ضريب هوشي و در مقابل آن سازوکارهاي ارتقاي ضريب هوشي به يک مقوله راهبردي اجتماعي و اقتصادي در بسياري از کشورها تبديل شده است. به اين ترتيب دستيابي به ميانگين ضريب هوشي بالاتر يکي از ابزار توسعه و به طور هم‌زمان يکي از دستاوردهاي مهم توسعه محسوب مي‌گردد.

 

 

ضريب هوشي اقوام و ملل

 

مطالعات فراواني روي تفاوت متوسط ضريب هوشي در کشورهاي مختلف صورت گرفته است:

ميانگين ضريب هوشي در آمريکا و انگلستان حدود 100 است. اين عدد براي شهروندان ژاپني، چيني، کره‌اي، هنگ کنگي و تايواني 105 و براي ترکيه، کشورهاي خاورميانه و جنوب آسيا بين 78 و 90 و براي کشورهاي آفريقايي پايين تر از صحراي آفريقا بين 65 تا 75 است. در اين ميان كشور ما ايران با ضريب هوشي متوسط 84 رتبه 97 را بين 185 کشور جهان دارا مي‌باشد. هوش يک سازه انتزاعي مولتي فاکتوريال محسوب مي‌شود و هنگامي که صحبت از تفاوت ضريب هوشي بين دو فرد مي‌شود تفاوت‌هاي ژنتيکي، تفاوت‌هاي محيط فيزيکي، تفاوت‌هاي محيط رواني و تفاوت‌هاي آموزشي به خصوص در دوران کودکي مي‌تواند توجيه کننده تفاوت ضريب هوشي باشد، اما هنگامي که با تفاوت ميانگين ضريب هوشي ميان دو کشور يا دو نژاد مواجه مي‌شويم قايل شدن به تفاوت ژنتيکي، به نوعي به معناي وجود نژاد برتر (ژن برتر) است.

 

در واقع در توجيه تفاوت ثروت ملل در طول تاريخ توجيهات زيادي آورده شده است. منتسکيو (1748) آب و هواي معتدل را مهم‌ترين علت براي ثروت ملل مي‌دانست، آدام اسميت (1776) مهارت‌هاي انساني، تخصص‌گرايي و وجود يک بازار آزاد را عامل اصلي توسعه فرض مي‌کرد، توماس مالتوس در سال 1817 شناسايي عوامل موثر بر فقر و ثروت ملل را مهم‌ترين چالش پژوهشي در حوزه اقتصاد سياسي مي‌داند. ديويد لاندز و ساموئل‌هانتينگتون عوامل فرهنگي (سخت‌کوشي، نظم، آرمان‌هاي بزرگ، همگرايي اجتماعي، احترام به کار، ارزش قايل شدن براي تحصيلات) را مهم‌ترين عامل موفقيت و ثروت ملل مي‌دانند. در اين ميان يکي از جنجال برانگيزترين ديدگاه‌ها توسط ريچارد لين (2002) مطرح شده است، ريچارد لين ريشه‌هاي ثروت و فقر ملل مختلف را در هوش و استعداد ذاتي آنان مي‌داند و قايل به برتري ژنتيکي بعضي از اقوام و نژادها در مقايسه با سايرين است. موضوع ژن برتر و نژاد باهوش‌تر موضوعي است که در طول تاريخ به کرّات از سوي گروه‌ها و رهبران نژادپرست (مانند نازي‌ها و صهيونيست‌ها) اعلام شده است، اما تاکنون هيچ يک از شواهد ارايه شده نتوانسته است برتري هوشي يک قوم يا نژاد نسبت به ساير اقوام را به تفاوت‌هاي ژنتيکي مابين آنان نسبت دهد. جداي از عوامل ژنتيکي، عوامل محيطي متعددي روي ضريب هوشي تاثير مي‌گذارد وضعيت تغذيه‌اي به خصوص در دوران کودکي، استرس‌ها و تروماهاي رواني، فقر عاطفي و ارتباطي و کميت و کيفيت تحصيلات همگي بر ضريب هوشي تاثير مي‌گذارند. به عنوان مثال، نوزاداني که از شير مادر محروم‌اند ضريب هوشي کمتري دارند. ضريب هوشي کودکان مبتلا به کم‌خوني 5‌ تا 10 درجه کمتر از حد طبيعي برآورد شده است. کمبود يد نيز باعث کاهش آموزش‌پذيري کودکان شده و ضريب هوشي آنها را به ميزان 5 تا 13 ( در موارد کمبود شدید ید تا 30 درجه، فوروارد کننده!) امتياز کم مي‌کند. به اين ترتيب مي‌توان در نظر گرفت که فقر و ضريب هوشي پايين هر يک ديگري را تشديد مي‌کنند و يک چرخه معيوب را تشکيل مي‌دهند. اين امر بخشي از ضريب هوشي پايين در کشورهاي آفريقايي و جنوب آسيا را توجيه مي‌کند.

 

 

مهاجرت نخبگان و ضريب هوشي

 

مهاجرت انتخابي نخبگان اثري مخرب بر توسعه ملل مي‌گذارد. بديهي است که بار توسعه و پيشرفت جوامع بر دوش هوشمندان و نخبگان هر جامعه‌اي است. حال وقتي در يک جامعه شرايط به گونه‌اي باشد که نخبگان در گذر زمان آن را ترک مي‌کنند، نه تنها خروج آنها مستقيماً جامعه را متاثر مي‌کند، بلکه در دراز مدت، ذخيره ژنتيکي کشور را نيز فقيرتر مي‌کند و در نسل‌هاي آتي، روند انتقال ضرايب بالاي هوشي به «نسل‌هاي آينده» با اختلال مواجه مي‌شود. اين امر در مورد کشور اسکاتلند طي بيش از نيم قرن به دقت مطالعه شده است. از اوايل قرن بيستم، هر ساله تعداد زيادي از افراد تحصيل کرده اسکاتلندي به انگلستان مهاجرت مي‌کنند. درصد متوسط مهاجرت سالانه تحصيل کردگان دانشگاهي از اسکاتلند به انگلستان 17.2 درصد و ضريب هوشي متوسط اين مهاجران 108.1 مي‌باشد.

 

 اين موضوع سبب شده است که ميانگين ضريب هوشي اسکاتلندي‌ها به طور متوسط در هر نسل يک امتياز نسبت به نسل قبل کاهش پيدا کند و اسکاتلندي‌ها در اواسط قرن بيستم به کم‌هوش‌ترين ملت اروپايي (با ميانگين ضريب هوشي 97) تبديل شدند. در واقع، يک نخبه علمي يا اقتصادي که از کشور خارج مي‌شود، تنها دانش و استعداد فردي يا مقداري ثروت مادي از کشور خارج نمي‌کند، بلکه ژن‌هاي نخبگي و کارآمدي را نيز با خود مي‌برد تا نسل‌هاي بعدي او در خارج از کشور مادري از آن بهره مند شوند و جوامع ميزبان‌شان را از آن بهره‌مند سازند وضعيت کشور ما ايران در ميان کشورهاي در حال توسعه مشابه وضعيت اسکاتلند در ميان کشورهاي توسعه يافته است. بر اساس آمار صندوق بين المللي پول، ايران با ضريب مهاجرت 15 درصد، رتبه اول را در ميان 61 کشور توسعه نيافته و در حال توسعه دارا مي‌باشد و مي‌توان تخمين زد که در طي سه دهه اخير حداقل سه واحد از ضريب هوشي متوسط ايراني‌ها صرفا به سبب مهاجرت کاهش پيدا کرده است.

 

مهاجرت نخبگان تنها سبب کاهش ميانگين ضريب هوشي ملل نمي‌شود، بلکه اين کشورها را از نوابغ تهي مي‌سازد. با نگاهي به فهرست اسامي افرادي مانند لئوناردو داوينچي (ضريب هوشي220)، گوته (210)، پاسکال (195)، نيوتن (190)، لاپلاس (190)، ولتر (190)، دکارت (185)، گاليله (185)، کانت (175)، داروين (165)، موزارت (165)، بيل گيتس (160)، کوپرنيک (160) و اينشتين (160) به‌سادگي درمي‌يابيم که توسعه دانش بشر در طول تاريخ بيش از هر چيز مرهون افراد نابغه مي‌باشد. نوابغ همان کساني هستند که توان حل پيچيده‌ترين مشکلات يک کشور را دارا مي‌باشند و مسووليت راهبري کشور را در وضعيت‌هاي بحراني بر عهده دارند. تاثير نوابغ روي توسعه جوامع به حدي است که مي‌توان عبارت معروف «ملتي که قهرمان ندارد هيچ چيز ندارد»  را با جمله «ملتي که نوابغ را در راس مديريت خود ندارد، به هيچ جا نخواهد رسيد» جايگزين کرد.

 

کنترل مواليد و ضريب هوشي

 

بررسي‌هاي متعدد ارتباط بين هوش و تحصيلات و همچنين ارتباط ميان تحصيلات و تبعيت از سياست‌هاي کنترل مواليد را به اثبات رسانده است. ضريب هوشي متوسط 20 درصد پرهوش جامعه حدود 115 و ضريب هوشي متوسط 20 درصد کم‌هوش جامعه حدود 85 مي‌باشد. اگر فرض کنيم که ميزان زاد و ولد در گروه کم‌هوش جامعه تنها 30 درصد بيش از ميانگين جامعه و ميزان زاد و ولد در گروه پر هوش جامعه 30 درصد کمتر از ميانگين جامعه باشد، ميانگين ضريب هوشي نسل دوم از محاسبه زير به دست مي‌آيد:

(0.2x1.3x85) + (0.6x1x100) + (0.2x0.7x115) = 98.8

 

به اين ترتيب مي‌توان انتظار داشت که ميانگين ضريب هوشي هر نسل 1.2 امتياز از ميانگين ضريب هوشي نسل قبل کمتر شود.

تحليل فوق به خوبي مي‌تواند آمار توصيفي ارايه شده از سوي نهادهاي بين‌المللي را توجيه نمايد، اما اصلاح اين وضعيت نيازمند اتخاذ رويکردي مداخله‌اي و همه‌جانبه است. اتخاذ تمهيدات و سياست‌هاي علمي براي فقرزدايي و مقابله با شکاف رو به فزوني طبقاتي، توجه به مديريت عوامل خطرزاي سلامت و عوامل اجتماعي موثر بر سلامت، حمايت و مديريت علمي نخبگان و تلاش براي متوقف و معکوس نمودن سير مهاجرت نخبگان و بازنگري علمي سياست‌هاي کنترل جمعيت تنها بخشي از رژيم‌درماني ملتي است که به تدريج هوش خود را از دست مي‌دهد.

 

نويسنده: دکتر شهرام يزداني

دانشيار دانشگاه علوم پزشکي شهيد بهشتي

منبع: نشريه پزشكي سپيد
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۵
در انتظار بررسی: ۱
غیر قابل انتشار: ۲
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۸:۲۶ - ۱۳۹۱/۰۵/۰۴
4
10
با هوش اونهایی هستند که چند ساله از یک گاوداری به سه هزار میلیارد تومان دست یافتند. با هوش اونهایی هستند که فوتبالیست شدند و درآمد میلیاردی دارند. با هوش اونهایی هستند که مسیر رانت رو پيدا کردند و به جاهایی که اصلا لیاقتش را نداشتند رسیدند.
اتفاقا به نظر من اساتید خوب دانشگاهی و مهندسان دارای مهارت فنی اصلا باهوش نیستند چون اگر بودند از فرصتها استفاده می کردند و برای خودشان اقلا یک زندگی راحت مهیا می کردند. پس نگران مهاجرت پخمگان (همان هایی که کهاجرت می کنند و دلشان خوش است که دانشمند و با هوش هستند) نباشید. نخبگان واقعی را دریابید که حضور هر کدام متوسط بهره هوشی یک کشور را چند واحد ارتقا می دهد. مثل سلطان شکر، سلطان موز، سلطان موبایل، صاحب گسترش فولاد، م. خ (سه هزار میلیارد) و فراوان از این نخبه ها که در کشور به ثروت آفرینی مشغولند.
مهندس بيكاره
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۹:۰۸ - ۱۳۹۱/۰۵/۰۴
0
6
بمونن اينجا كه چي بشن مثل من بيكار بمونن؟
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۹:۱۰ - ۱۳۹۱/۰۵/۰۴
0
11
مهاجرت نخبگان توي كشور ما تاثير نداره چون همواره افراد از روي رابطه راس امور را اشغال ميكنند.
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۰:۱۱ - ۱۳۹۱/۰۵/۰۴
1
4
بزرگوار ،مردمی که در معرض طوفانهای گرد و خاکی بیابانهای بعضا آلوده به آزمایشات شیمیایی عراق هستند چی؟ ضریبشون چقدر افت میکنه تو ده سال ؟!!
ناشناس
|
UNITED STATES
|
۱۹:۲۰ - ۱۳۹۱/۰۵/۰۴
0
5
"چقدر باهوشیم ما"! (به قول خودمان)
نظرات بینندگان