سرویس اقتصادی «انتخاب»: در ایران بعد از انقلاب جریانهای اقتصادی همواره در عرصه اجتماعی و ساختار حاکمیتی - برخی پررنگتر و برخی نیز کمرنگ – حضور داشته اند. وجود تئوریهای مختلف اقتصادی در خارج از ایران و به ویژه در کشورهای آمریکایی و اروپایی باعث شده این تئوریها در ایران توسط طرفدارانشان معرفی شوند و در این راستا کتابها و مقالات زیادی به فراخور طیف فکری ترجمه و تدریس شوند.
در این نوشتار قصد داریم مهمترین جریانهای اقتصادی در ایران را که هماره حضور پررنگی در جامعه و ساختار دولتی داشته مورد بررسی قرار دهیم. این جریانهای اقتصادی در دو طیف کلی چپ و راست قرار دارند، اما حتی در این دو طیف نیز تفاوتهایی وجود دارد. البته طیف فکری – اقتصادی دیگری طی سالهای اخیر در ایران ظهور کرده که در انتهای نوشته به معرفی خلاصه آن خواهیم پرداخت. این جریانها و یا رویکردهای اقتصادی در ایران به شرح زیر هستند:
طیف اول: راست افراطی؛ نئولیبرالها
اقتصاددانان نئولیبرال از همان بدو انقلاب حضور مستمر و البته پایداری در دولتها داشته و اتفاقا رابطهی دولتهای به ویژه اصلاحطلب با این طیف خوب بوده و به همین دلیل آنها نقش بسیار پررنگی در سیاستگذاری اقتصادی کشور از ابتدای انقلاب تاکنون داشتهاند.
احتمالا شاخصترین و البته رسانهایترین چهرههای حال حاضر این جریان اقتصادی مسعود نیلی و موسی غنینژاد هستند و البته چهرههای مطرح دیگری مانند محمد طبیبیان، حسین عبده تبریزی، علی نقی مشایخی، عباس آخوندی، محمد نهاوندیان، مسعود کرباسیان، محمود سریع القلم (بازوی سیاسی این جریان) و برخی چهرههای دیگر نیز در همین طیف قرار میگیرند. نسل جدیدتر این اقتصاددانان مانند سید علی مدنی زاده دانشآموخته دکترای اقتصاد از دانشگاه شیکاگو و استاد اقتصاد دانشکده اقتصاد دانشگاه شریف به عنوان مشاور معاونت سازمان برنامه فعالیت داشته است.
مبنای نظری این جریان اقتصادی را دو اندیشمند مهم نئولیبرالیسم یعنی «فردریش فون هایک» و «میلتون فریدمن» و سایر اقتصاددانان نئولیبرال تشکیل میدهند و برنامههای آنها برای اصلاح ساختار اقتصادی در ایران در دولتهای هاشمی و خاتمی و سپس روحانی نیز بر همین تئوری بنا شده است.
از منظر آنها تنها راه حل مشکلات اقتصادی کشور قرار گرفتن در مسیر اقتصاد آزاد و اعتماد به دست نامرئی بازار است و در این مسیر دولت باید تا سر حد امکان کوچک شود و فقط نقش یک ناظر را داشته و مهمترین کارویژهاش نظارت بر عرضه پول در اقتصاد باشد. اتخاذ سیاست درهای بازار، آزادی جریان سرمایه و نیروی کار، خصوصیسازی و سرمایهگذاری خارجی و نرخ شناور ارز مهمترین مؤلفههای این جریان فکری است و عقیده دارند که بدون اتخاذ این موارد اصلاح ساختار اقتصادی صورت نخواهد گرفت.
مؤسسه عالی آموزش و پژوهش در مدیریت و برنامهریزی یا همان «مؤسسه نیاوران» که به «مکتب نیاوران» نیز معروف است، مهمترین نهاد پژوهشی این طیف از اقتصاددانان است که در سالهای اولیه دولت هاشمی به ابتکار «مسعود روغنی زنجانی» رئیس وقت سازمان برنامه و بودجه و با کمک «علی نقی مشایخی» پایهگذاری شد و قرار بود بازوی پژوهشی سازمان برنامه در آن زمان باشد. برنامههای پنج ساله اول و دوم دولت هاشمی و برنامه پنج ساله سوم دولت خاتمی با محوریت تعدیل ساختار اقتصادی با همکاری این طیف از اقتصاددانان نئولیبرال نوشته شد. در واقع پایگاه اصلی آنها در دولتها همیشه سازمان برنامه و بودجه بوده و از خلال بودجه و برنامههای پنج ساله مسیر تعدیل ساختاری را در پیش گرفتهاند.
طیف دوم: نهادگرایان
طیف دیگری از اقتصاددانان در کشور وجود دارند که منتقد نئولیبرالها هستند و بر این عقیده هستند که جریان نئولیبرالیسم و تعدیل ساختاری ایجاد شده بر اساس آن نمیتواند عدالت اجتماعی را در کشور برقرار سازد و به همین دلیل حضور دولت و نهادها در سیاستگذاری اقتصادی و برقراری عدالت اجتماعی را ضروری میدانند. اگر نئولیبرالها روی فرد و آزادی فردی تکیه میکنند و آزادی فردی در نظر آنها بنیان نوسازی اقتصادی است این طیف برعکس بر نقش نهادها در شکلگیری رفتار اقتصادی تاکید میکنند و فرضیه اساسی آنها این است که «اقتصاد نمیتواند از نظامهای سیاسی و اجتماعیای که درونشان قرار دارد جدا شود». به همین دلیل است که آنها بر نقش دولت تاکید دارند و معتقدند دولتهای کارآمد میتوانند نقش مهمی در سیاست بازتوزیعی و ایجاد عدالت اجتماعی ایفا کنند.
در ایران نیز این طیف حضور مستمری به لحاظ فکری و هم به لحاظ عملی دارند و مهمترین چهرههای این جریان در ایران، محسن رنانی، فرشاد مؤمنی، حسین راغفر، احمد میدری، عباس شاکری، محمود توسلی و علی طیبنیا هستند. بنیان نظری این اندیشمندان نیز اقتصاددانان مشهوری «ها جون چانگ»، آمارتیا سِن، گونار میردال، «سیمون کوزنِتس» و «لارس پالسون» هستند و همچنین از نظریات افرادی مانند «جوزف استیگلیتز» و «پل کروگمن» نیز استفاده میکنند.
ارجاع عملی این طیف از اقتصاددانان به دولت رفاه برآمده از جنگ جهانی دوم در ایالات متحده است، دورهای که ۱۹۴۵ آغاز و تا میانه دهه ۱۹۷۰ طول کشید و از آن به عنوان عصر طلایی سرمایهداری یاد میشود. به همین دلیل انها در صحبتهایشان خواهان ایجاد دلی شبیه دولت رفاه هستند، دولتی که نقش مهمی در کنترل تبعیض اقتصادی و کاهش شکاف طبقاتی دارد.
برخی از اعضای این نحله اقتصادی در دولتهای مختلف حضور داشتهاند از جمله میتوان به احمد میدری معاون وزیر تعاون در دولت اول روحانی و محمود توسلی مشاور وزیر اقتصاد در دولت اول هاشمی اشاره کرد. همچنین علی طیبنیا به عنوان یک نهادگرا در دولت اول روحانی به عنوان یک نهادگرا حضور داشت و توانست تورم سالهای ۹۰ تا ۹۲ را با افزایش شدید نرخ بهره بانکی کنترل کند.
رابطه این دو طیف با دولتها در ایران خوب و دوستانه بوده و دولتها نیز از تفکرات آنها در راستای سیاستگذاری اقتصادی استفاده کرده است. اما دو جریان دیگر وجود دارند که بر خلاف دو طیف قبلی تماما خارج از ساختار دولتی قرار گرفته و منتقد شدید سیاستهای اقتصادی دولت به ویژه نئولیبرالها بودهاند، چرا که آنها بر این عقیدهاند این سیاستها منجر به ایجاد شکاف طبقاتی عمیق در جامعه شده است. این طیف از اقتصاددانان تحت عنوان اقتصاددانان چپگرا شناخته میشوند.
طیف سوم: چپ رادیکال؛ سوسیالیستها
اقتصاددانان سوسیالیست متاثر از اندیشههای کارل مارکس و فردریش انگلس هستند و نظریات اقتصادی آنها تحت عنوان نظریات اقتصاد مارکسیستی مشهور است. این طیف از اقتصاددانان بر این عقیدهاند که شکاف طبقاتی ایجاد شده در کشور و تبعیضهای ساختاری نتیجه پیادهسازی سیاستهای نئولیبرال در ایران بوده و به همین دلیل خواهان تغییرات انقلابی در اقتصاد هستند.
در حالی که نئولیبرالها سیاستهای اقتصادی دولت ایران را دارای رگههای سوسیالیستی میدانند، اما این طیف از اقتصاددانان برعکس سیاستهای دولت را در حوزه اقتصاد سرمایهداری و انباشت سرمایه تعریف میکنند و معتقدند نظام یارانهها در ایران یک سیاست نئولیبرالی است. این جریان فکری رادیکال که البته هیچ جایگاهی در سیاستگذاری دولت نداشته خواهان از بین بردن مالکیت خصوصی و اشتراکی کردن تولید است و مبارزه طبقاتی را موتور محرکه تاریخ و عاملی برای رسیدن به عدالت اجتماعی میدانند.
مبارزه با سیاستهای امپریالیستی آمریکا با محوریت نئولیبرالیسم نیز احتمالا کلید اصلی تفکرات این طیف از اقتصاددانان میباشد و بر این عقیده هستند که در نهایت گذار به سوسیالیسم تنها راه نجات بشریت و محیط زیست از تهاجم همهجانبه سرمایهداری است، تفکری که برگرفته از اندیشههای «کارل مارکس» است.
مهمترین چهره این جریان اقتصادی در ایران مرحوم «فریبرز رئیس دانا» ست. وی منتقد سرسخت نظام یارانهها در کشور بود و اتفاقا به دلیل انتقاد از همین سیاست در سال ۱۳۸۹ بازداشت شد و یک سال را در زندان گذراند. این تحصیلکرده مدرسه اقتصاد لندن عقیده داشت که آزادسازی اقتصادی و نظام یارانهها در نهایت باعث ورشکستگی نظام پولی و بانکی کشور خواهد شد و در همین حین بیشترین فشار به لایههای پایینی جامعه وارد خواهد شد. وی بیش از ۱۵ جلد کتاب از خود به جا گذاشت و در تاریخ ۲۶ اسفند ۱۳۹۸ به دلیل ابتلا به ویروس کرونا در گذشت.
طیف چهارم؛ چپ میانه؛ سوسیال دموکراتها
طیف دیگری از اقتصاددانان چپگرا در ایران هستند که اگر چه آنها نیز متاثر از اندیشهی کارل مارکس و فردریش انگلس هستند، اما رادیکالیسم سیاسی آنها به اندازهی سوسیالیستها نیست و راه میانهروانهتری را برای گذار از این وضعیت اقتصادی ارائه میدهند.
این طیف از اقتصاددانان نیز منتقد اساسی نئولیبرالیسم هستند و آنها نیز به مانند طیف قبلی عقیده دارند که یکی از عوامل اساسی شکاف طبقاتی در ایران سیاستهای نئولیبرالی بوده است. آنها همچنین روی ساختار دولت متمرکز میشوند که لزوما با پروژهی نئولیبرالیسم در ایران همخوانی ندارد و به همین دلیل از منظر آنها نئولیبرالیسم ایجاد شده در ایران بسیار متفاوتترو البته هارتر از نسخههای غربی آن است.
منبع فکری این طیف از اقتصاددانان به غیر از کارل مارکس شامل اندیشمندان از قبیل مانند «دیوید هاروی»، «کارل پولانی» و «ریچارد وولف» آمریکایی است. احتمالا شاخصترین چهره این جریان اقتصادی در ایران «محمد مالجو» استاد پیشین اقتصاد دانشگاه علامه است. مالجو در تحلیل خود از اقتصاد ایران بر این عقیده است که اقتصاد ایران در اثر ابتلا به نوعی گرایش ساختاری دیرزمانی است که مستعد بحران کنترلناپذیری بوده است. او همچنین در تحقیقی گسترده چارچوبی تحلیلی برای فهم مناسبات سرمایهدارانه در ایران ارائه داده که تحت عنوان نظریهی «حلقههای ششگانه زنجیره انباشت سرمایه در ایران» شناخته میشود.
تفاوت این طیف فکری با چپهای رادیکال در نحوه گذار به ساختار جدید اقتصادی نمایان میشود. طیف سوسیالییستهای رادیکال بر عاملیت طبقه کارگر به عنوان نیروی تغییر اتکا میکنند، اما این طیف روی ائتلاف طبقهی کارگر با سایر گروهها یا طبقات به عنوان عاملیت تغییر دست میگذارند و احتمالا آلترناتیو سیاسی آنها سوسیال دموکراسی اروپای شمالی است.
طیف پنجم: اقتصاددانان اسلامگرا
در سالهای اخیر یک جریان اقتصادی ظهور کرده که در تلاش برای نظریهپردازی اقتصاد اسلامی و ارائه یک چارچوب فکری سیاستگذاری اقتصادی برای جوامع مسلمان است. این طیف در واقع قصد دارند که فقه اسلامی را با روششناسی علمی اقتصادی ترکیب کنند تا بتوانند به هدف خود برسند.
احتمالا شاخصترین چهره این طیف فکری «حسن آقانظری» عضو هیئت علمی گروه اقتصاد پژوهشگاه حوزه و دانشگاه است که با کتاب خودش یعنی «نظریهپردازی علمی اقتصاد اسلامی» این پروژه را کلید زده است. البته بحث اقتصاد اسلامی از همان ابتدای انقلاب با ترجمه کتاب «اقتصاد ما» نوشته محمد باقر صدر آغاز شد، اما در همان نطفههای ابتدایی خودش باقی ماند. حسن آقانظری نیز در کتاب خودش که به ویرایش سوم نیز رسیده از این کتاب مشهور صدر استفاده میکند.
نقطهی کلیدی اقتصاد اسلامی بحث بهره و ربا در بانکداری است و شاید بیراه نباشد اگر بگوییم که این بحث هسته اصلی اقتصاد اسلامی را تشکیل میدهد. حسن آقانظری در کتابش نیز این موضوع را مطرح میکند و بحث جایگزینی نرخ سود سرمایه به جای نرخ بهره را پیشنهاد میکند.
در حال حاضر طیفی از روحانیون و فارغ التحصیلان دانشگاه امام صادق همچنان روی نظریهپردازی اقتصاد اسلامی کار میکنند. مهمترین مراکز آموزش و پژوهش در اقتصاد اسلامی نهادهایی مانند پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، دانشگاه امام صادق، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی و دانشگاه مفید هستند. در عرصه سیاستگذاری نیز کمیته فقهی سازمان بورس و اوراق بهادار یکی از نهادهایی است که مستقیما در راستای اسلامی کردن بازار سرمایه فعالیت میکند و در این کمیته میتوان به دو چهره مهم یعنی غلامرضا مصباحی مقدم و سید عباس موسویان اشاره کرد که در راستای مطابقت قوانین بازار سرمایه با قوانین اسلام فعالیت میکنند.