شاید آن هنگام که سیدمحمد خاتمی سال آخر صدارتش را در ساختمان خیابان
پاستور روزشماری میکرد و با نگاهی به سالهای نهچندان دور، دلایل افول
قدرت همقطاران اصلاحطلبش را بر میشمرد، کمتر تحلیلگر سیاسی محمود
احمدینژاد را جزو گزینههای محتمل جانشینی رئیس دولت چپگرا قرار میداد.
شاید بهتر باشد بگوییم کسی جز خود او و یاران نزدیکش اینچنین اطمینان خاطر
نداشتند. نقل است او مدتها پیش از آغاز رقابتهای ریاستجمهوری به یکی از
نزدیکانش گفته بود رئیسجمهور بعدی ایران خواهد شد.
«محمود احمدینژاد» اگر در دهه 70 نامی ناشناخته برای اهالی سیاست بود و
حضور و بروز سیاسی برجستهاش در استانداری اردبیل و نامزدی در انتخابات
مجلس ششم دیده میشد و بهطور خاصتر برخی تصویر او را نشسته در کنار
حمیدرضا ترقی در دادگاه روزنامه سلام به یاد میآورند، حالا اما در دهه 90
از جمله رجالی است که نقشی اساسی و تعیینکننده ای در معادلات سیاسی
سالهای اخیر ایران پیدا کرده است.
از تیر 84، حالا قریب 7 سال میگذرد و محمود احمدینژاد نیز مانند سیدمحمد
خاتمی روزشمار پایان صدارتش را نظاره میکند. شرایط این روزهای او اما نه
فقط با رئیس دولت اصلاحات که با همه روسای جمهور سابق ایران تفاوتهایی
دارد.
حضرت آیتالله خامنهای در روزهای پایانی دولتشان پس از رحلت حضرت امام به
رهبری انقلاب برگزیده شدند. اکبر هاشمی رفسنجانی با بینتیجه ماندن تلاش
برخی اطرافیانش برای تغییر قانون اساسی به ساختمان مجاور کاخ ریاستجمهوری
اسبابکشی کرد و ریاست بر مجمع تشخیص مصلحت نظام را ادامه داد. سیدمحمد
خاتمی هم ترجیح داد از ساختار رسمی قدرت کنارهگیری کرده و به بنیادی
نوساخته به نام «باران» نقل مکان کند. واقعیت این است که پیشبینی آینده
سیاسی محمود احمدینژاد برای تحلیلگران و رصدگران سیاسی دشوار است. عمده
دلیلش شاید این باشد که محمود احمدینژاد سال 91 با محمود احمدینژاد سال
84 تفاوتهای فراوانی دارد. به همین اندازه هم بیشک نسبتش با ساختارهای
قدرت در ایران مانند گذشته نیست.
«زمانه آبستن هزار ماجراست» و این قاعده البته برای دوران رئیس دولت نهم
و دهم هم استثنایی قائل نشده است. در این هفت سال و بهخصوص از سال 88 به
این سو اتفاقات فراوانی برای این شخصیت سیاسی رخ داده، از آن خانهنشینی
پرماجرا تا سخنرانیهای آتشین؛ رسمی و غیررسمی. او در این دو دوره توفیق
فراوانی در به چالش کشیدن بسیاری از تعریفهای رسمی «امور» داشت؛ در شکستن
تابوها. ویژگیای که شاید در این سطح مختص خود او باشد. هر چه هست دوران او
رو به پایان است و فارغ از اینکه چه کسی جانشیناش میشود بسیاری علاقه
دارند بدانند او با تحویل دادن کلید ساختمان پاستور به رئیسجمهور بعدی چه
نقشی را در سپهر سیاسی ایران ایفا خواهد کرد؟
آیا مانند اکبر هاشمیرفسنجانی همچنان حضور و بروزی مشهود در تحولات سیاسی
حتی سالها پس از رئیسجمهور بودنش خواهد داشت؟ یا مانند سیدمحمد خاتمی
بر آن میشود تا چند سالی (لااقل تا پایان دوره یازدهم ریاستجمهوری) از
عرصه قدرت رسمی جدا شود؟ از همه مهمتر اینکه حاکمیت چه نگاهی به این شخصیت
سیاسی پس از پایان دورهاش خواهد داشت.
داستان قدیمی پوتین و مدودف
گمانهزنی در مورد آینده سیاسی ششمین رئیسجمهور ایران فقط به این روزهای
سال پایانی دولت تعلق ندارد، بلکه از همان زمان که او برای بار دوم بر
صندلی دومین مقام رسمی کشور تکیه زد خیلیها در مورد آینده او به بررسی
احتمالات پرداختند.
دامنه احتمالات اگر چه به وسعت امروز نبود اما همان زمان بود که برخی
استفاده از مدل پوتین - مدودف را بهعنوان استراتژی اصلی احمدینژاد و
اطرافیانش مطرح میکردند؛احتمالی که البته خود احمدینژاد هیچ وقت به صورت
رسمی و جدی آن را رد نکرد و گاه با لبخند و گاه با کنایه از کنارش گذشت.
ماجرا در آن زمان آنقدر جدی شد که برخی حتی به گمانهزنی در مورد مدودف
احتمالی میپرداختند.
واقعیت این است که احمدینژاد در مدت این هفتسال کارهای بزرگ و مهمی
انجام داده است. از جراحی بزرگ در اقتصاد ملی که به طرح اصلاح نظام اقتصادی
شهره شد تا ادغام و حذف و اضافههای بزرگ در ساختار دولت؛ اقداماتی که
البته هرکدام با نظرات و واکنشهای فراوانی در سطح کلان مواجه شد؛ از
استقبال و تشویق تا انتقاد و حتی اعتراض. دور از واقعیت نیست که او بسیار
متمایل به این خواهد بود که فردی نزدیک و شبیه به خودش بر صندلی برجای
مانده از او تکیه زند تا برنگهداشت وضع موجود بکوشد و شاید نگران از این
باشد که فردی با اندیشه دگرگونیهای ریشهای در دولت، جایگزینش شود و آنچه
او برانداخته سرپا کند و آنچه سرپا کرده، براندازد. از همین روی میتوان به
این برداشت رسید که نخستین تلاش او (اگر چه شاید در مقام عمل وارد نشده و
فقط به نظر بسنده نماید)رئیسجمهور شدن فردی شبیه خودش است.
در این صورت خواهد بود که این فرد هم راه و رسم او را ادامه خواهد داد و هم
اینکه بخش زیادی از تیم کنونی او همچنان بدون پراکندگی به ادامه کار
خواهند پرداخت. اگر فرض بر این باشد که چنین رخدادی تجربه شود، آنگاه با
این سوال مواجه میشویم؛ نقش محمود احمدینژاد در دولت بعدی چه خواهد بود؟
به نظر میرسد در این صورت دو اتفاق محتمل است؛ نخست اینکه او خرسند از
تداوم راه و رسمش از عرصه قدرت رسمی جدا شده و مانند یک تماشاچی به ثمر
نشستن ایدههایش را به نظاره خواهد نشست.
احتمال دوم هم اینکه او با بهرهگیری از فرصت چهار ساله، بار دیگر با
فراغبال، خیال بازگشت به عرصه قدرت رسمی آن هم در کسوت ریاستجمهوری را در
سر خواهد پروراند.
بازگشت به بهشت؟
واضح است که دو احتمال پیشین تنها در شرایطی جدی خواهد بود که فرد نزدیک و
دلخواه او روانه پاستور شود. حالا سوال این است که اگر فردی غیر از آنکه او
میخواهد پیروز رقابت یازدهم باشد چه خواهد کرد؟ چندی است برخی اینگمانه
را مطرح میکنند: محمود احمدینژاد که روزگاری از شهر به کشور رسید حالا
بنا دارد از کشور به شهر بازگردد و بار دیگر در قامت شهردار تهران ظاهر
شود. اما آیا با شناختی که ما از محمود احمدینژاد داریم او چنین اندیشهای
را در سر میپروراند؟ در این باره باید چند نکته را مورد بررسی قرار داد؛
نخست اینکه انتخابات شوراهای جدید همزمان با انتخابات ریاستجمهوری یازدهم
برگزار خواهد شد و طبیعتا افرادی از جنس و فکر رئیسجمهور منتخب شانس
بیشتری برای نشستن بر کرسیهای ساختمان بهشت را خواهند داشت.
به دیگر سخن آنکه فردی که قرابت بیشتری با گفتمان غالب و موردپسند «مردم»
در سال 92 داشته باشد، رئیسجمهور خواهد شد و البته در همین روز «مردم»
لیست بلندی از نامزدهای شورای شهر را نیز مقابل خود خواهند داشت، پس طبیعی
است افرادی که به گفتمان انتخابی فرد مورد اقبال برای ریاستجمهوری
نزدیکتر باشند از شانس بیشتری برخوردار خواهند بود.
نتیجه اینکه شهردار شدن برای محمود احمدینژاد خیلی هم سهل و آسان نیست.
نکته دوم اینکه آیا اساسا این استراتژی مورد نظر محمود احمدینژاد یا
تئوریسینهای پیرامون او نیز هست؟ به نظر میرسد پاسخ این سوال از هماکنون
مشخص باشد. «محمود احمدینژاد» نه چنین ریسکی میکند و نه تمایلی دارد به
دفترکار قبلیاش در ساختمان بهشت بازگردد.
بار دیگر مجمع؟
بسیاری عنوان میکنند محمود احمدینژاد در هر جایگاهی که بعد از
ریاستجمهوری باشد یک صندلی و یک عنوان از هماکنون برای او رزرو شده است؛
عضو حقیقی مجمع تشخیص مصلحت نظام. واکاوای رفتار سیاسی چند سال اخیر محمود
احمدینژاد درستی و نادرستی این گزینه را روشن میکند. برای تحلیل و بررسی
در این باب هم شاید زیاد نباید تلاش کرد؛ طرفه آنکه تصاویر جلسات دوره قبلی
مجمع و آن صندلی خالی صدر مجلس خود گواه نوع نگاه او به مجمع تشخیص است و
اینکه چندان اعتقادی به آنجا ندارد.
این را البته نه فقط منتقدانش بلکه برخی از نزدیکترین افراد به او هم
میگویند. در اینجا برخی ممکن است چنین عنوان کنند که او در دوره جدید این
صندلی خالی را پرکرده است. در جواب فارغ از اینکه حضور او سریالی نبود و
باز هم غیبت در کارنامه حضورش در مجمع ثبت شده، باید گفت که احمدینژاد
اکنون بهعنوان عضو حقوقی و به جهت رئیسجمهور بودنش در صدر جلسه و در کنار
رئیس مجمع مینشیند قاعدتا اما پس از ریاستجمهوری و انتصاب مجدد احتمالی،
یک عضو حقیقی خواهد بود نه حقوقی و طبعا در جایگاهی غیر از آنچه اکنون جای
دارد باید بنشیند و اعلام نظر کند. آیا او این را خواهد پذیرفت؟ پاسخ به
این سوال خیلی هم سخت نیست، هر چند شاید میبایست حضور او در مجمع را به
عنوان یک «حداقل»پذیرفت.
ورود به پارلمان؟
فرض محال، محال نیست. یک احتمال هم در مورد آینده سیاسی محمود احمدینژاد
این است؛ ورود به مجلس نهم، تشکیل یک فراکسیون قدرتمند و شاید رسیدن به
ریاست مجلس در نزدیکترین زمان ممکن. هماکنون در برخی حوزههای انتخابیه
انتخابات باطل شده و پس از این نیز ممکن است اتفاقاتی بیفتد که نیاز به
برگزاری انتخابات میاندورهای باشد. روشن است که ورود او به مجلس آن هم در
انتخابات میاندورهای کار سختی نیست. دور از ذهن هم نیست که او پس از ورود
به مجلس بتواند با سازماندهی خوب نمایندگان مجلس بار دیگر به ریاست یک قوه
برسد، اما این احتمال تا چه میزان جدی است؟ پاسخ را محمود احمدینژاد در
یکی از جدیدترین سخنانش گفته است: «آیا برای من و شمایی که اینجا نشستهایم
بالاتر از ریاستجمهوری مقامی هم هست؟ رئیس مجلس هم اگر بشویم، باز به
اندازه ریاستجمهوری نیستیم. زیرا رئیسجمهور بعد از مقام معظم رهبری
بالاترین مقام رسمی کشور است.» (دیدار با نمایندگان مجلس نهم)
حزبی برای دکتر
بر کسی پوشیده نیست ستادهای محمود احمدینژاد در سراسر کشور نقش مهمی برای
او و انتخابش بهعنوان رئیسجمهور ایفا کردند. ستادها و اعضایی که هنوز هم
خیلی از آنها به کار کردن برای او علاقه دارند؛ علاقهای که احمدینژاد هم
به خوبی از آن آگاه است و طبعا از او بعید است که چنین ظرفیتی را بلا
استفاده بگذارد. اما طبیعی است که او باید در یک قالب مشخص و سازماندهی شده
از آنها استفاده کند؛ قالبی که در دنیا بهعنوان حزب تعریف شده و در ایران
اما چندان اقبالی نسبت به آن وجود ندارد. البته جالب اینکه محمود
احمدینژاد هم اعتقادی به آن ندارد.
انتقاد از وضعیت موجود، اعتراض به رسوم پیشین و به چالش کشیدن بسیاری از
مسائل و شخصیتهای سیاسی؛ اینها از فاکتورهای مهمی بود که در میان ناباوری
بسیاری از تحلیلگران، ردای ریاستجمهوری را بر تن محمود احمدینژاد کرد.
او هنوز هم سعی میکند وجهه منتقدانه خود را حفظ کند. این خصوصیتهای او را
اگر با ظرفیت حامیانش در سراسر کشور جمع کنی، حاصل جمعش میشود یک تشکیلات
با نگاه و رفتار منتقدانه که شاید بار دیگر بازتابنده قدرت سیاسی
احمدینژاد باشد؛ چه اینکه شاید به انگار او، اینگونه هم میتواند «بماند»
هم «محبوب» بماند.
تلاش برای صلح
«من تمایل دارم مجددا به شغل قبلیام بازگردم و البته اگر بتوانم برای صلح و
دوستی در جهان و کمک به مردم جهان تلاش خواهم کرد.»(مصاحبه با فرانس 24)
این جمله محمود احمدینژاد خیلیها را به این نتیجه رسانده که او میخواهد
همچون سیدمحمد خاتمی با تاسیس یک موسسه به فعالیتهای بینالمللی
بپردازد. حالا اگر برخی اطرافیان او هم همراهش شوند و به نظریهپردازی
بپردازند باید منتظر روزهای پرخبری از جانب این موسسه باشیم.
نکتهای مهم در آینده سیاسی احمدینژاد
اکنون که سخن گفتن از آینده احمدینژاد در این نوشتار رو به پایان است باید
باز هم به سوالات و پرسشهای ابتدای مطلب بازگردیم: آیا محمود احمدینژاد
بر آن است که از عرصه قدرت رسمی حتی برای مدتی کوتاه جدا شود؟ یا تمایل
دارد همچنان در ساختار سیاسی ایران حضور داشته باشد؟ آیا اگر او تمایل به
ماندن داشته باشد، حاکمیت نیز چنین تمایلی خواهد داشت؟
به نظر میرسد در اینجا باید به یک نکته مهم و موثر اشاره کرد؛ «اطرافیان، منسوبان و منصوبان آقای رئیسجمهور».
حلقهای که امروز بسیار کوچکتر از سالهای اول است. طیفی از دوستان او حالا در کنارش نیستند، او نیز تلاشی نکرد تا به ترمیم همبستگیهای آسیبدیده میان خود و آنان بپردازد. به هرروی وقتی آینده سیاسی احمدینژاد را بررسی میکنی، نمیتوانی از این نکته بگذری که برخی از اطرافیان او حالا مدتی است با اتهاماتی مواجه شدهاند؛ اتهاماتی که البته سر به مهر باقی نماندهاند.در این میان البته احمدینژاد نیز تمامقد در برابر آنها ایستاده و همگی را کذب و بلامحل توصیف میکند؛ حمایت و دفاعی که نقشی بیبدیل در حفظ و ثبات آنها داشته است.حالا برخی تحلیلگران بر این باورند که برای محمود احمدینژاد حلقه پیرامونش بسیار ارزشمند است و او ترجیح میدهد تا در عرصه قدرت رسمی سیاسی ایران حضور داشته باشد تا اطرافیانش را همچنان نگه دارد. شاید اینچنین است که برخی معتقدند شرایط او استثنایی است و شرایط استثنایی در برخی موارد، سپهر معمولا پیشبینیپذیر رویدادها را به هم میریزد.